در نشستی که به همت جناب دکتر امانالله تمندهرو و سرکار خانم سعیده خاشی و از طرف «حزب اتحاد ملت منطقه سیستانوبلوچستان» بهصورت مجازی برگزارشد، موضوع طرح تقسیم سیستانوبلوچستان مورد بحث و تبادلنظر قرار گرفت.
در این نشست روشن شد که سه طرفِ طرح تقسیم استان سیستانوبلوچستان؛ یعنی مخالفان تقسیم که عمدتا برادران بلوچ هستند، موافقان که عمدتا برادران سیستانی هستند، و نهادهای قدرت روی یک موضوع وحدتنظر دارند و آن، ضرورت خارجکردن استان از مدار توسعهنیافتگی و ترمیم فاصله عمیقی است که این استان با استانهای دیگر دارد، چنانکه در تمامی شاخصهای توسعه در قعر جدول قرار گرفته است.
البته تفاوت برداشت در این است که موافقان طرح تقسیم استان، این امر (توسعهنیافتگی استان) را در چارچوب ساختار اداری در قالب، متن و حاشیه توضیح میدهند و تا حدی آن را طبیعی میدانند و راه حل آن را در تقسیم استان و در یک مدیریت جمعوجورتر با تشکیلات دولتیِ جدید؛ استاندار و مدیران کل و ادارات جدید، جذب اعتبارات جدید، و ردیف اعتباری جداگانه ارزیابی میکنند، اما مخالفان تقسیم سیستانبلوچستان دلیل توسعهنیافتگی این استان را در ذات تصمیمگیریهای تبعیضآمیزی حس میکنند که در عمل «بلوچ» را در حاشیه قرار داده و او را از دایرۀ «خودی»بودن خارج کرده است.
در نگاه مخالفان، تقسیم استان، تقسیم هویت بلوچ جلوه میکند که در یک ذهنیت تاریخی تثبیت شده است. ضمن اینکه همۀ شواهد و قراین هم نشان میدهند که پروژۀ تقسیم سیستانوبلوچستان از قرن نوزدهم بنا بر ضرورت قدرتهای خارجی و بدون نظر و خواست جمعیت بومی آن اعم از بلوچ و سیستانی، بهوسیله کارگزار قدرت استعماری هند بریتانیا «گلد اسمیت» و با موافقت قدرت استعمار رقیباش امپراطوری تزار روس آغاز شده است که «بلوچستان» را در سه واحد سیاسی جداگانۀ ایران، پاکستان و افغانستان امروز قرار داده، و «سیستان» بزرگ را با نام جعلی سیستان داخلی و خارجی بین ایران و افغانستان تقسیم کرده است که کمترین زیان آن محرومشدن سیستان از حقآبه طبیعیاش از هیرمند و بهراه افتادن سیل مهاجرت و تخلیۀ جمعیتی مناطق مرزی و روستاهای سیستان بوده است؛ موضوعی که برادران سیستانیِ هوادار تقسیم استان به این واقعیت تاریخی و تداوم آن تا به امروز عنایت کافی ندارند.
تقسیم سیستانوبلوچستان به دوره ضعف سلطنت قاجار محدود نماند، بلکه در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه ادامه یافت و مناطقی از سیستانوبلوچستان به خراسان، کرمان و هرمزگان الحاق شدند. اما بهراستی این الحاق و تقسیم چه نتیجۀ مثبتی را برای قوم بلوچ در پی داشته است؟ غیر از این است که هویت فرهنگی و زبانیاش را از دست بدهد و مجبور به هضم تدریجی در فرهنگ مسلط شود؛ همان هدفی که طالبان قدرت در پشت پرده مبنی بر تقسیم هویتی بلوچ بهوسیلۀ سیاستی ادغامی در اذهان خود داشتهاند. امروز فقیرترین و توسعهنیافتهترین مناطق در این استانها، مناطق بلوچنشین هستند. به «بشاگرد» در استان هرمزگان سری بزنید؛ بسیاری از بلوچهای این منطقه هنوز شناسنامه ندارند و از حداقل یارانه در اقتصاد صدقهای محروماند؛ درست مثل بسیاری از بلوچهای حاشیه زاهدان.
حال، چه تضمینی وجود دارد که بلوچها در استانهای جدید با چنین سرنوشتی روبهرو نشوند؟ مگر غیر از این است که برخی از برادران سیستانی دارند سند میسازند که محدودۀ سیستان مناطقی از خاش و کارواندر را هم شامل میشود، و یا منکر وجود «بلوچ» در زاهدان فعلی میشوند و آگاهانه از یاد میبرند که اگر جانفشانی سرداران سهگانۀ بلوچ؛ سردار جمعهخان سمالزهی، سردار جیندخان یاراحمدزهی، و سردار خلیلخان گمشادزهی نبود تمام مردم این منطقه اکنون ملیت پاکستانی داشتند، همانگونه که اگر درایت رادمردانی همچون محمدعلیخان سرابندی نبود که به ایرانی و سیستانی بودن خود پافشاری کنند، امروز برادران سیستانی ملیت افغانی داشتند و ناصرالدین شاه قاجار این منطقه را هم به «گلد اسمیت»؛ طراح تجزیه سیستانوبلوچستان بخشیده بود.
لذا طرح تقسیم استان سیستانوبلوچستان نهتنها برای بلوچ، سیستانی و فارسهای مقیم این استان که چند نسل برادروار در کنار هم زندگی مسالتآمیزی داشتهاند، در بلندمدت بسیار زیانباراست، بلکه برای حاکمیت هم خطرناک است و میتواند پیامدهای امنیتی را به دنبال داشته باشد.
پیامدهای احتمالی امنیتی را که فعلا از نظر طراحان و هواداران تقسیم سیستانوبلوچستان مغفول مانده است، میتوان در سه سطح در نظر گرفت؛ الف- حدف تدریجی نقشآفرینی مثبت جریان میانهروی اهلسنت و بلوچ و خنثی کردن نگاه ملی آن و واگذاری ابتکار عمل به جریان رادیکال ضدسیستمی، با ظرفیت پیوند با جریان رادیکال جهان اسلامی مستقر در خارج از مرزهای سیاسی ایران. ب- خنثی کردن جریان روشنفکری بلوچ با هویت ملی ایرانی و زمینهسازی برای رشد نوعی ناسیونالیزم قوممحور؛ تجربهای که در بلوچستان پاکستان هماکنون در جریان است و در نگاهی ملی هیچ نیازی به تحمیل آن به بلوچ ایرانی وجود ندارد. ج- در شرایط کنونی که منطقه و بهویژه سواحل مکران در سیبل رقابتهای درحال تشدید آمریکا، چین و روسیه در پروژه چینی یک کمربند- یک جاده و پروژه “ایندیا پاسفیک” آمریکا قرار گرفته است و آمریکا قصد دارد از ساحل عربی- عبری مدیترانه تا هند و از آنجا تا عبور از مالاکا شرق و جنوب شرق آسیا را متحد و چین را مهار کند، چه مصلحت ملیای ایجاب میکند که سیستانوبلوچستان را تقسیم و آن را در معرض رقابت قدرتهای خارجی قرار دهیم و زمینهساز بروز مشکلات ناخواستهای شویم که هماکنون آمریکا، چین و روسیه بر سر تسلط بر افغانستان و پاکستان دارند؟
باتوجه به اینگونه مسائل است که مخالفان طرح تقسیم سیستانوبلوچستان بر این باوراند که راهحل عبور از عقبماندگی این استان که همه بدان اذعان دارند، در تقسیم استان به چند استان نیست، بلکه در تغییر نگاه برادران سیستانی و حاکمیت و پذیرش بلوچها بهعنوان ایرانی و خودی و صرفنظرکردن از اتهام واهی «تجزیهطلبی» است که مرتب از طرف صاحبان منافع تکرار میشود. باید دانست که بلوچها خودشان را از کسانی که آنها را به تجزیهطلبی متهم میکنند، کمتر ایرانی نمیدانند.
توسعۀ سیستانوبلوچستان در عبور از طرحها و سیاستهای نادرستی است که مردم را در قالب هویتهای مصنوعی قومی به «بلوچ» و «فارس» و «سیستانی» و در قالب هویت مذهبی به «شیعه» و «سُنی»، و در بُعد سیاسی به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کرده است؛ امر خطرناکی که در تاریخ منطقه بیسابقه است و از زاویه نگاه به منافع ملی خطرناکتر هم است و تنها میتواند منافع شخصی اقلیتی را تامین کند که خود را پشت سنگر «مذهب» و در حصار ذهنی تنگه احدی گرفتار کردهاند.
چرا با تقسیم استان مخالفم؟!
منتشر شده در پیرمحمد ملازهی- کارشناس مسائل شبهقاره