اشاره: مولانا عبدالرحمان محبی، استاد برجستۀ حدیث دارالعلوم زاهدان و از چهرههای علمی و محبوب اهلسنت است. ایشان که علاوه بر تدریس حدیث، در زمینۀ «تصوف» و معرفی «بزرگان اهل دل» نیز تبحر خاصی دارد، سالها قبل (تقریباً سال 1382هـ.ش) کلاس «درس مثنوی» ویژۀ طلاب در «مسجد حضرت یاسر» زاهدان برگزار کرده بود که در آن به تشریح ابیات و اندیشههای مولانا جلالالدین رومی رحمهالله میپرداخت. آنچه در ادامه میخوانید خلاصهای از درسگفتار مولانا محبی حفظهالله در آغاز درس مثنوی است. این درسگفتار که سعی شده است عین کلمات ایشان نقل شوند، حاوی نکات زیبا و مفیدی پیرامون معرفی مولانای روم و مثنوی معنوی است:
کتاب «مثنوی معنوی» کتاب بسیار گرانسنگیست و در حد افرادی مثل ما نیست که بتوانیم در مورد آن چیزی بگوییم، اما اگر تحصیل «کُلّ» ممکن نیست، نباید «جزء» را از دست بدهیم.
در مورد کتاب مثنوی معنوی باید چند مطلب در ذهن باشد؛ یکی اینکه مولانا جلالالدین رومی یک عارف کامل است و کار عارفان عمدتاَ این است که انسان را از «عالم ناسوت» به «عالم لاهوت» منتقل میکنند.
عارفانی همچون مولانا رومی همواره سعی میکنند انسان را متوجه جهان ما بعد الموت کنند؛ اما نه به این معنا که انسان بهطور کامل از این دنیا دستبردار شده و یک ریاضتکش صددرصد منزوی از جهان باشد، بلکه در همین جهان زندگی کند و در خدمت همین خلقالله باشد و بتواند افرادی را- اگر خدا بخواهد- متوجه حقیقت و جهان آخرت گرداند.
مولوی رحمهالله در این زمینه از توانایی و قدرت ویژهای برخوردار است و برای اینمنظور در شیوۀ کلامش از تمثیلات، تشبیهات و تعبیرات عجیبی استفاده میکند تا فهم مطلب برای همگان سهل و آسان شود. شاید برای کسانیکه میخواهند از کتاب مولوی بهرهمند شوند چندان نیازی به آشنایی با علم فلسفه و منطق و از این قبیل علوم نباشد، اما دسترسی و آشنایی مقدماتی به قرآن کریم و احادیث رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم تا حدودی لازم است.
البته باید توجه داشته باشیم که فهم و درک بعضی از مطالب و مسائلی که مولوی رومی رحمهالله در مثنوی بیان میکند برای فرد خالیالذهن مشکل است؛ بعضی تمثیلات بهگونهای هستند که حکایت از علم بسیار عمیق مولانا دارند. لذا کار همۀ ما نیست که آنچه مولانا رحمهالله گفته است و به آنجاییکه او پرواز کرده است برسیم. ما در مقابل مولوی به منزلۀ گدایانی هستیم که به دربار انسانهای سخاوتمند میروند و تکهنانی میگیرند و روز خود را میگذرانند. دریای مولوی دریای مواجی است که هر کس بهاندازۀ فهم و درک خودش میتواند در پرتو آن مسیر صحیح را انتخاب کند. مولانا همانطور که تعلیم دین میدهد، تعلیم دنیا هم میدهد.
مولانا معتقد است انسان باید توانا باشد. در مثنوی بحثیست با عنوان «جواب تُرکی به تُرکی» ظاهراً این جمله بر خلاف نصوص است، زیرا تاکیدات الهی بر این است که انسان عفو و گذشت کند و اگر خواسته باشد انتقام بگیرد فقط در حدی که بر او صدمه وارد شده است میتواند انتقام بگیرد ولی عزیمت نیست. منظور مولوی رومی از این بحث- معاذالله- مخالفت با کتاب و سنت نیست، بلکه مولانا معتقد است که انسان باید این توانایی را داشته باشد که از عزت، کرامت و ارزشی که خداوند به او عنایت کرده است حفاظت کند. مولوی رومی رحمهالله معتقد است که یک انسان مؤمن باید این قدرت و توانایی را داشته باشد که در مقابل ابلیس که از مکر و حیلۀ قویای برخوردار است، مقاومت کرده و با وسوسههای شیطانی مبارزه کند. از دیدگاه مولوی که برگرفته از احادیث رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم نیز میباشد؛ پهلوانی و قدرت واقعی در این است که انسان بتواند با نفس و شیطان مقابله کند.
یکی دیگر از مواردی که مولوی رومی رحمهالله در مثنوی معنوی بهشدت علیه آن سخن گفته و با آن مبارزه کرده است «حماقت» است. از نگاه مولوی رومی؛ انسانِ توانا کسیست که از قدرت تعقل و دانش عمیق برخوردار باشد. خلاصه اینکه در طول دوران پس از تألیف «مثنوی معنوی»، هر شخصی که با این کتاب ارتباط داشته و از آموزههای آن استفاده کرده، برکات بسیار زیادی را نصیب خویش گردانیده است.
مثنوی معنوی؛ «کتابی الهامی»
مولانا جلالالدین رحمهالله وقتی داستان «شاهزادۀ چینی» را آغاز میکند، در وسط آن را ناتمام میگذارد و میگوید:
چون فتاد از روزن دل آفتاب / ختم شد والله أعلم بالصواب
علامه اشرفعلی تهانوی رحمهالله از این بیت استدلال میکند که کتاب مثنوی معنوی یک کتاب «الهامی» است؛ یعنی ابیات از جانب الله تعالی بر قلب مولانا رومی رحمهالله الهام میشدند.
دلیل دیگری که بیانگر الهامی بودن این کتاب است، طولانی بودن آن است. اگر مولوی رومی رحمهالله این کتاب را مانند بسیاری از شاعران که مینشینند و چند بیت میسرایند و چند روز بعد چند بیت دیگر میسرایند، مینوشت باید بهقول معروف «عمر نوح» میداشت.
مولوی رومی رحمهالله ابیات را میخواند و “حسامالدین چلپی” آنها را مینوشت.- البته اشعار و ابیاتی که در مثنوی آمدهاند اینگونه نبودند که مولانا یکجا بنشیند یک بیت بنویسد و آن را خط بزند و دوباره شعر دیگری بهجایش بنویسد- در این بین حسامالدین بهخاطر وفات مادرش رفت و تا مدت زیادی نیامد؛ مولوی نگران شد و از حسامالدین گلایه کرد که با رفتن تو جلوی دریای معانی مثنوی مسدود شده بود. مولوی در ابتدای دفتر دوم به این موضوع اشاره میکند؛
مدتی این مثنوی تأخیر شد / مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو / خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاءالحق حسامالدین عنان / باز گردانید ز اوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود / بیبهارش غنچهها ناکفته بود
چون ز دریا سوی ساحل بازگشت / چنگ شعر مثنوی با ساز گشت
مثنوی که صیقل ارواح بود / بازگشتش روز استفتاح بود
مطلع تاریخ این سودا و سود / سال اندر ششصد و شصت و دو بود
بلبلی زینجا برفت و بازگشت / بهر صید این معانی بازگشت
مثنوی معنوی کتاب «انقلاب» و «تحول» است
مولوی رومی رحمهالله این کتاب را در شرایطی نوشت که بسیاری از مردم از لحاظ دینی و اعتقادی ضعیف شده بودند و یا به دستورات دینی پشت کرده بودند و مردم نسبت به علما و اهل دین بیاعتنا بودند. الله تعالی اصلاح و هدایت مردم را اراده کرده بود؛ مولانا کتاب مثنوی را نوشت. وقتی این کتاب به دست مردم رسید، در جامعه انقلاب و تحول ایجاد کرد؛ مردم با توجه به این کتاب به مساجد و دین روی آوردند. مرد و زن و کوچک و بزرگ و حتی برخی در خواب اشعار مثنوی را با خودشان زمزمه میکردند. ایجاد انقلاب و تحول دینی در جامعه نیز از دیگر دلایل «الهامی» بودن این کتاب است.
مثنوی معنوی مورد قبول تمام جهانیان است
تمام اقوام و ملل جهان حتی غیرمسلمانان کتاب مثنوی معنوی را قبول دارند. امروزه این کتاب در بسیاری از دانشگاههای جهان تدریس میشود. منقول است که یک هندو اقدام به چاپ کتاب مثنوی مولوی کرد؛ فردی نظر این هندو را در مورد مولوی رومی و کتاب مثنوی جویا شد؛ وی در جوابش گفت:
من چه گویم وصف آن عالیجناب / نیست پیغمبر، ولی دارد کتاب
مثنوی معنوی از لحاظ محتوا بر اساس قرآن مجید نوشته شده است. این کتاب با فطرت انسانی همخوانی داشته و تاثیر زیادی در تربیت روحی انسان دارد. بسیاری از گمراهان با مطالعۀ این کتاب بر مسیر هدایت قرار گرفتهاند.
حاسدانِ مولانا
معمولاً هر انسانی بهویژه علما در جامعه حسودان و مغرضانی هم دارند که به مخالفت با آنان برمیخیزند. مولانا روم نیز از این قاعده مستثنا نبود، حتی در بعضی موارد ایشان را تکفیر کردند. بهعنوان مثال وقتی ایشان در توصیف «شمس تبریزی»؛ شیخ و مرشدش گفت:
إسرعی یا ناقتی حول الریاض / إن تبریزاً لنا نعم المفاض
در این بیت مراد از «الریاض» شهر «مدینه منوره» است. بسیاری از علما ایشان را تکفیر کردند و گفتند که او شهر «تبریز» را از شهر «مدینه» بالاتر و برتر میداند، درحالیکه مولانا میگوید منظورش از این شعر برتریدادن تبریز به مدینه نیست، بلکه مرادش آن است که این «شمس تبریزی» بوده است که رابطۀ او را با صاحب مدینه که رسولالله صلیاللهعلیهوسلم است برقرار کرده است.
در زمان مولانا بازار «فلسفه» بسیار گرم بود و خودِ مولانا هم یکی از علمای برجستۀ فلسفه بهشمار میرفت. روزی شمس تبریزی مولانا را درحالی دید که دفتری در دست داشت و آن را مطالعه میکرد. شمس دفتر را از دست مولانا گرفت و در حوض آب انداخت. مولانا عصبانی شد و گفت که چرا علم من را از بین بردی؟ شمس پاسخ داد: علمی که وابسته به یک دفتر باشد، آن علم نیست، علم واقعی آن است که در قلب و روح باشد. مولانا از این سخنان شمس تبریزی متحول شد و «فلسفه» را رها کرد و دنبال علم «تصوف» رفت.
مولانا جلالالدین بلخی و علامه فخرالدین رازی رحمهماالله همعصر بودند و شیخ این دو بزرگوار در علم فلسفه نیز یک نفر است. شما اگر «تفسیر کبیر» را بخوانید میبینید که در آن بحثهای فلسفی زیاد است. مولانا وقتی از مشغول شدن به علم «فلسفه» منصرف شد، نسبت به علامه رازی و علم فلسفه انتقاد و تعریض میکرد. چنانکه مولوی در مثنوی میگوید:
گر به استدلال کار دین بُدی / فخر رازی رازدار دین بُدی
پای استدلالیان چوبین بوَد / پای چوبین سخت بیتمکین بوَد
حکایت وفات علامه فخرالدین رازی و دلایل فلسفی وحدانیت باریتعالی
علامه فخرالدین رازی رحمهالله عالم بسیار بزرگی بود. منقول است که وقتی در حالت سکرات قرار داشت، یکی از بزرگان که بر بالین ایشان حضور داشت متوجه شد که بسیار پریشان است و رنگ چهرۀ ایشان دگرگون شده است. از وی دلیلش را جویا شد. علامه رازی فرمود که در حال جنگ با شیطان است؛ صد دلیل عقلی برای وحدانیت باریتعالی مطرح کرده است، اما شیطان خبیث تمام آن دلایل را باطل کرده و علامه فخرالدین به همین خاطر پریشان است. فردی که آنجا حضور داشت گفت تو بزرگترین دلیل را که کلمۀ طیبه «لا إله إلا الله و محمد رسولالله» است را داری. علامه فخرالدین رازی بسیار خوشحال شد و با خواندن کلمۀ طیبه جان به جانآفرین تسلیم کرد.
دفتر اول مثنوی؛ شکایت از رنج «فراق»
مولانا جلالالدین رومی رحمهالله در دفتر اول مثنوی، موضوع شکایت از «فراق» را مطرح کرده است. مولانا در این دفتر میگوید که اصل تمام دردها و مشکلات «جدایی» و «فراق» است و انسان از روزی که از مبدأ فیض جدا شد با سرگردانی و پریشانی مواجه گردید و زمانی به آرامش و سکون میرسد که دوباره به همان «منبع فیض» که ذات ربالعالمین است وصل شود.
انسانها روزی که در «عالَم ارواح» بهوجود میآیند سرگردانی ندارند، زیرا با خدا نزدیکاند، اما وقتی از آنجا فاصله میگیرند و به «عالَم دنیا» میآیند به مشکلات و مصایب گرفتار میشوند. در عالم برزخ نیز انسان تکهتکه میشود که این هم مصیبت است، در عالم محشر آنهمه ترس و وحشت و هول و هراس تا اینکه از او حساب گرفته میشود و در پایان در بهشت رفته و آرام میگیرد.
مولوی در دفتر اول مثنوی کاملا در مورد این «جدایی» صحبت میکند و اینکه انسان چگونه زندگی کند تا پس از مرگ با خداوند متعال «وصل» شود و به آرامش ابدی نائل گردد.
دفتر دوم؛ راه رفع موانع «وصال»
انسان در مسیر رسیدن به محبوب با موانعی مواجه میشود که جلوی پیشرفتش را میگیرند؛ دفتر دوم مثنوی راههای رفع موانع رسیدن به «اصل» و «منبع فیض» را فراروی انسان قرار میدهد.
«ایمان به تقدیر» یکی از راههاییست که از نگاه مولوی رومی به انسان برای تقویت اراده در مقابله با موانع کمک میکند. بهترین راه مبارزه با موانع این است که انسان روحیهاش را از دست ندهد و این را بداند که هر چه پیش میآید از جانب ذاتی علیم، خبیر، حکیم و قدیر است.
انسان موحّد نهتنها در مواجهه با موانع سست نمیشود، بلکه از فرصت توقف در مقابل این موانع، نردبانی برای ترقی در «عالم معنا» میسازد؛ چنین فردی بهمحض اینکه با مانعی روبرو میشود متوجه الله تعالی شده و فکر و ذکرش متوجه حقشناسی میشود و همچنان به حرکت در مسیری که انتخاب کرده است ادامه میدهد.
انبیا علیهمالسلام از تمام انسانها بیشتر با موانع مواجه شدهاند، بهطوریکه اصلاً تصور اینکه بتوانند به مقصد برسند وجود نداشت، برخی از پیامبران با مانع بزرگی همچون «مرگ» مواجه شدهاند، چنانکه نقل شده است که در دمشق در کمتر از یک روز چهل پیامبر به شهادت رسیدند، اما برای انبیا که بزرگترین موحدان تاریخاند این «مرگ» در حقیقت بالاترین درجۀ پرواز بهسوی ربالعالمین بود؛ هم «نبوت» هم «شهادت». مولانا میخواهد بگوید که مؤمن توقف ندارد و در هر حال در حال پیشرفت است.
پاسخ به چند اعتراض
برخی این اعتراض را مطرح میکنند که مولانا در مثنوی معنوی داستانهایی را آورده است که ثبوتی ندارند، کما اینکه این اعتراض را در زمان خودِ مولانا هم مطرح میکردند؛ مولانا میفرماید: هدف من از این کتاب قصهگویی و داستانسرایی نیست، بلکه هدف اصلی آن نتیجه و برداشتی است که از این داستانها صورت میگیرد و این نتیجهگیریها خوب و مفید هستند. در گذشته در مورد قرآن مجید نیز این اعتراض مطرح میشد که چرا در قرآن از مورچه و عنکبوت و زنبور و… بحث شده است؟
برخی دیگر این اعتراض را نیز مطرح میکنند که بعضی از داستانهایی که در مثنوی آمدهاند «شرمآور» هستند؛ مولانا میگوید: اگرچه شاید ظاهر بعضی از داستانها شرمآور باشد، اما اگر دقت شود این مسائل واقعیتهای جامعه هستند و آنچه من از آنها نتیجهگیری میکنم «پندآموز» و «انسانساز» هستند. الله تعالی در قرآن مجید برای عبرت دیگران جرم مجرمان را بیان میکند.
روش مطالعۀ مثنوی معنوی
اگرچه در مثنوی معنوی موضوعات فلسفی هم مطرح میشوند که فهم آنها مقداری مشکل است، اما برای کسی که عشق به واقعیت و رسیدن به پروردگار دارند آسان است.
روش مطالعه و استفاده از ابیات مثنوی معنوی آن است که انسان تا سه مرتبه آن را بخواند؛ در سومین مرتبه الله تعالی فهم این کتاب را برایش آسان میگرداند و او از معانی آن بهرهمند میشود. البته اگر در کنار مطالعۀ این کتاب، شرحی هم با خود داشته باشد که کلمات و تعبیرات دشوار را حل کند بهتر است. برای کسی که توانایی فهم دقیق و کامل ابیات مثنوی را ندارد، اگر از ده بیت یکی را هم متوجه بشود باز هم برایش از مطالعۀ یک کتاب دیگر مفیدتر خواهد بود.
توصیۀ بنده به مردم بهویژه علما آن است که علاوه بر تلاوت قرآن و قرائت احادیث رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم، مطالعۀ مثنوی معنوی را هم در برنامۀ روزانۀ خودشان داشته باشند. مثنوی معنوی گنجینهای است که نباید از آن غافل باشیم.