اوضاع اسفبار وضعیت شغلی جوانان در کشورمان به حد اعلام وضع بحران رسیده است!
بیکاری بیشتر دانشآموختگان علوم انسانی و بلاتکلیفی آنان، تصویری نیست که بتوان آن را ماستمالی و پنهان کرد.
سالهاست که خانوادهها با دریافت این موضوع، دیگر تمایلی به تحصیل فرزندانشان در رشتههای انسانی ندارند و دفتر
گروههای این رشته، عملا مدتهاست که تختهشده و دیگر نام و نشانی از آنها در میان نیست!
نگرانی آنها قابل توجیه است؛ وقتی سهمیههای غیر متعارف، جا را برای حضور در دانشگاههای دولتی، برای همه به شکل یکسان و بیتبعیض تنگ کرده است، قبول هزینهی سنگین تحصیل و جوانب آن باید در کانال و رشتهای باشد که فردایش روشن و آیندهای موجه داشته باشد.
رشتههای علوم انسانی، غیر از “حقوق” که آنهم به حد اشباع رسیده است، بقیه بیمشتری و بیطالب هستند.
خلا و چالهای که عدم اقبال به علوم انسانی ایجاد کرده است، با تمام عمقش، هنوز چنانی که باید آنالیز نشده است، گرچه صداهایی بیپشتیبان، از این بیتوجهی به گوش میرسد.
عدم توازن و رشد موضعی و سرطانی و اهمیت بیش از حد به رشتههای پزشکی و بیاعتنایی به رشتههای علوم انسانی؛ معلول همان برنامهریزیهای غلط و پذیرش دانشجو در رشتههای بیکارایی است که برابر پذیرش آن، بستر اشتغال ایجاد نشده است.
دانشجوی ارشد و حتی دکترای رشتههایی مانند: ادبیات و علوم اجتماعی و همسایههای آن، سالهاست که جذب بازار و حتی شغلهای دولتی نشده و معلق میان فضایی است که نه هضمش میکند و نه برایش برنامه دارد.
استقبال خانوادهها با حمایت فرزندانشان از رشتهی پزشکی؛ برای تامین آیندهای است که دیگر رشتهها خصوصا رشتههای علوم انسانی آن را برآورده نمیکند. وقتی خانوادهای با درآمد متوسط میپذیرد که هفت سال، هزینههای سنگین رشتهی پزشکی را قبول کند؛ یعنی: به این نتیجه رسیده است که هفت سال خرج کن و هفتاد سال بخور!
نمیخواهم زحمت پزشکان و ارزش کارو تلاششان را تقلیل بدهم، اما سالهاست که جوری معاملهگونه به این رشته نگاه میشود.
جامعهی مریض با مصرف مواد غذایی غیرارگانیک و آغشته به پالم و آرسنیک، به پزشکان زیادی محتاج است؛ با تخصصهایی معادل این همه مادهی شیمیایی که به شکل اپیدمی جامعه را تهدید میکند، ولی این تنها بدن نیست که باید حواسمان به سلامتش باشد؛ روح نیز خوراک میخواهد… ذهنهای خستهی زندگی ماشینی و عصر تنهایی بشر، به ادبیات و نویسنده هم احتیاج دارد… محروم کردن جامعه از این نیاز، در واقع نادیدهگرفتن قسمتی از نیاز آنهاست که عمدا به غلط و با القای نادرست، دست به حذفش زدهایم.
تا دیر نشده باید به فکر چاره باشیم، وگرنه با اشباع رشتهی پزشکی، حفرهی علوم انسانی را پیشرو خواهیم داشت که بیشک
بیماری این قسمت، هولناکتر از بخشهای دیگر است…. ما به ادیب، جامعهشناس، فیلسوف و فقیه هم احتیاج داریم… همه را فدای یکی نکنیم!
نقش مولانا عبدالحمید فراتر از وحدت اهلسنت است. ایشان به عنوان صدای رسای مظلومان، همواره…
زمانی جامعۀ هند به 72 ملتی خود مینازید، اما در دهه گذشته نارندا مودی هند…
دادگاه تجدیدنظر در تونس، دیروز جمعه (18 اردیبهشت 1403) حکم 3 سال حبس راشد الغنوشی،…
مولانا مفتی محمدقاسم قاسمی، امروز (28 اردیبهشت 1403) در مراسم نماز جمعه زاهدان، به بیان…
در بارش سیلآسای بعدازظهر دیروز (چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403) در مشهد، دستکم 7 نفر جان…
ماموستا «سید نورالدین واژی»، از علمای برجسته و سرشناس کردستان، بر اثر بیماری و کهولت…
View Comments
متن بسیار منطقی و گیرایی بود.