- سنی آنلاین - https://sunnionline.us/farsi -

یادی از استاد فقید زنده‌یاد، مولانا نعمت‌الله رحمه‌الله

(مولوی) ولی‌الله رفیعی

هر یک از ما اساتید بسیاری را در دوران تحصیل تجربه می‌کنیم، اما فقط برخی از آنان همیشه در یادها و خاطره‌ها منزل می‌کنند چه که گردنت همیشه زیر بار منت‌ِ درس‌های انسان‌سازشان است؛ همان درس‌هایی که به جرأت می‌توان گفت از نشستن در پای آن‌ها عمری به اتلاف و هدر نرفته و از محضرشان تهی‌دامن برنگشته‌ای.
نام استادْ شهید مولانا توحیدی – که خدایش ببخشاید- در زمره همان استادانی است که یادشان کام آنانی که وی را دیده‌اند یا در سایه‌سار دانش و اخلاقش دمی آسوده‌اند و از محضرش نکته‌ها آموخته‌اند، همواره شیرین می‌کند.
درس تفسیرش عجیب جذاب بود. هم شیرین‌سخن بود و هم خوش‌آواز که آیه‌های پر لطف و آهنگین قرآن بر گیرایی آن می‌افزود. برق نگاه نافذش از پس و گاه از بالای عینک، به شیفتگی شاگرد نسبت به حضرتش می‌افزود.
درسش توأم با مهربانی و راهنمایی بود. جمله «مرد باشید و از سخن حق نهراسید و توحید خدا را شجاعانه و به صراحت بگویید»، چاشنی سخنش بود. در کلاس درسش عجیب احساس آرامش می‌کردم‌. چه که سراسر خداشناسی بود و توحید و این صفت بارز استاد بود که نسبت «توحیدی» را برای همیشه در کنار نامش جاودانه کرد…
نیک به یاد دارم وقتی به تفسیر امام جلال‌الدین سیوطی رحمه‌الله دربارہ “التابوت” در آیه «أنْ یأتیَکُمُ التّابوت فیه سکینة مِنْ ربِّکم» [بقره:۲۴۸] رسیدیم که گفته است: «الصُّندوقُ کانَ فیه صُوَرُ الأنبیآء أنزله علی آدم»، استاد سخت برآشفت و گفت: «این تفسیر امام برای این واژه نه با نقل می‌خواند و نه هم با عقل؛ این عکس‌های انبیا را کی گرفته؟ به هر حال این برداشت را می‌توان یکی از لغزش‌های علامه سیوطی شمار کرد.»
این قبیل نقادی‌ها ویژگی‌ خاص استاد بود. به راه و روشی که داشت سال‌ها ادامه داد و به آن وفادار ماند.
در طول چهارماه و اندی که با استاد درس داشتم فقط دو بیت شعر از زبان شیرینش شنیدم. بعدها هر چه دنبال سراینده‌شان گشتم، نیافتم. البته به خاطر ندارم در تفسیر کدام آیه آن دو بیت شعر را گفت، مهم بار معنایی‌شان است که هنوز که هنوز است در خزینه حفظیاتم جای خوش کرده است. در یکی از همین درس‌ها بود که سخن از ارادہ و مشیَّت الهی به‌میان آمد که همواره بر چاره‌اندیشی‌های بندگان پیشی دارد چنان‌که برادران یوسف علیه‌السلام در حق وی اراده‌ای کردند و خداوند دانای توانا اراده‌ای دیگر کرد و آن شد که خداوند خواست. این‌جا بود که با آن آواز خوشش خواند:
عزم اخوَتْ این چنین بود تا شود عامْ بی‌وطن / قادر مطلق چنین تصمیم گرفته تا شود شاه زمن
قافلۂ مخمصه قصد دِرم کرده است هم قدر ثمن / حضرت یعقوب به کنعان در میان است پر حَزَنْ
‌بگذریم. دهم ربیع الأول سال ۱۴۲۷ هجری قمری، روز یکشنبه ساعت ۹:۳۰ آخرین درسِ “تفسیر جلالین” را با جذابیت و تسلط خاصی گفت. خوب به یاد دارم که آن روز آیۀ ۱۸ سوره آل عمران را تفسیر می‌کرد؛ آیۀ «شَهِدَ اللّهُ[بيَّن لخلقه بالدلائل والآيات]أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ [لا معبود في الوجود بحق]إِلاَّ هُوَ و[شہد بذلک] الْمَلاَئِكَةُ [بالإقرار]وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ [من الأنبياء والمؤمنين بالاعتقاد واللفظ]قَآئِمَاً[بتدبير مصنوعاته ونصبه على الحال والعامل فيها معنى الجملة أي تفرد]بِالْقِسْطِ [بالعدل]لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ[كرره تأكيدا] الْعَزِيزُ [في‌ملكه] الْحَكِيمُ[في صنعه]، را زیبا تشریح کرد و از توحید خداوند گفت و فرمود: برای فضل علم و علمای موحد همین بس است كه خداوند از ميان همه بندگان، تنها علما را براى اين كار بزرگ درنظر گرفته و گواهى آنان را در رديف گواهى خود و فرشتگان قرار داده است. و مقصود از اين علم نيز، علم خداشناسى و توحید است، چرا كه اين گواهى در کنار کلمه توحید گفته شده است.
آن‌گاه آیه «إِنَّ الدِّينَ [المرضیَّ] عِندَ اللّهِ [ھو]الإِسْلاَمُ» را تلاوت کرد و گفت: “باشد برای فردا، اگر حیاتی باقی بود” و بر خلاف معمول کتاب را باز گذاشت و رفت. این آخرین سخنی بود که از زبان استاد توحیدی رحمه‌الله شنیدم.
خدا می‌داند با چه اشتیاق و هیجانی منتظر بودم تا حقانیت دین اسلام را از زبان استاد بشنوم! دریغا، دریغا، دریغا که حضور استاد در آن زنگ، دیگر تکرار نشد و حسرت تکرار آن حضور تا ریشه استخوانم را می‌سوزاند. هنوز خود را پشت میز درس جلالین، منتظر حضور استاد می‌بینم تا بیاید و آیه ۱۹ سوره آل عمران را برایم تفسیر کند.
گرچه کتاب‌ اندیشه‌هایش هم‌چنان گشوده مانده است، اما پیکر سراسر عزت و پرافتخارش در چنین روزی برای همیشه در خاک خفت. به قول عزیزی: “هرچند جامعه و فرهنگ اسلامی ما، زاینده و پاینده است اما سال‌ها باید بگذرد تا فرزندی مانند او را در دامان خود بپرورد.”
“او به مُلک خویش رفت و داغ‌ها بر دل گذاشت”