سیستانوبلوچستان انگار با تابستان میانه خوشی ندارد، یا نه، بهتر است بگوییم دخالتهای انسانی میانه خوش دیار رستم با طبیعت را بر هم زده است. اهالی شمال استان یعنی سیستانیها از نیمه بهار تا پاییز اسیر بادهای 120روزه و توفانهای شنی هستند که از بستر خشک هامون بلند میشود و در جنوب استان یعنی بلوچستان، بارشهای مونسون(سامانه بارندگی) امان را از ساکنان حاشیه «کاجو»، «سرباز»، «باهوکلات» و «مزنکور» گرفته است.
صدها هزار نفر از مسلمانان «اویغور» در اردوگاههای چین زندانی شدهاند و این مساله، مردم دنیا را نگران کرده است. مطبوعات با تیترهایی همچون «اردوگاههای بازداشتی»، «نوآموزی» و «تبعیض علیه جوامع اقلیت» به این موضوع پرداختهاند. آنچه که مطبوعات از آن غافل هستند، تاریخ و پیشینه رنج و شکنجههایی است که مسلمانان اویغور چینی در طول تاریخ متحمل آن شدهاند. پیشینهای که نشان میدهد دولت چین در تلاش بوده تا با آزار و شکنجه و حتی کشتن اویغورها، هویتهای قومی و مذهبی آنها را از بین ببرد.
اینجا روستای «خاکسفیدی» شهرستان هیرمند در سیستانوبلوچستان است. روستایی که ۵۰۰ خانوار در آن زندگی میکنند، اما با حداقلترین اسباب و امکانات. فضای مجازی حالا دیگر از سیستانوبلوچستان پر شده است، از سرزمین دوستداشتنی جنوبشرقی کشورمان و روستاها و دیارهای باشکوه، ولی محزونش، از بیآبیها و کپرنشینیها و آفتاب تابستانی بیش از ۵۰ درجهاش و حتما تا چند صباح دیگر سرمای استخوانسوز زمستانش.
دهواری که به نوعی فرماندهی ۲۱ صیاد گرفتار را برعهده داشتهاست، افزود: ۴۵ روز روی آب بودیم، نزدیکهای آخر صیدمان بود که یکدفعه به طرف من شلیک شد. دیدم از کجا صدا میآید. ۲۷ لنج بودیم و به دو لنج حمله شد. به بقیه گفتیم فرار کنید و آنها در رفتند و ما را گرفتند. ما هم البته ابتدای امر فرار کردیم؛ ۱۵۰ فشنگ شلیک کردند، اما زمانی که دو آرپیجی زدند، مجبور شدیم نگه داریم تا همه ملوانها غرق نشوند.
حالا این روزها قربانیشدن کودکان بیگناه خانوادهها هم به مشکلات مردم منطقه بلوچستان افزوده است؛ کودکان معصومی که یا طعمه تمساحهای گرسنه میشوند یا قربانی هوتکها و رودخانههای خشمگین.
مراسم تشییعجنازه مرحوم حمیدالله سردارزهی، از معتمدین و فعالان سیاسی و اجتماعی جنوب بلوچستان، عصر دیروز سهشنبه (21 مرداد 1399) با حضور هزاران نفر از اقشار مختلف مردم در مصلای حرمین چابهار برگزار شد.
درست 5 ماه از زندگی سخت سیلزدگان 136 خانوار روستاهای زاچ، داربست و ده تنکول در استان هرمزگان که در کمپهای هلال احمر روزگار میگذرانند، می گذرد. گرما و نداشتن برق و آب و نیش عقرب و این اواخر کرونا طاقت همه چیز را از آنها گرفته، روستاییانی که نمیدانند برای خانهخرابیشان گریه کنند یا عزادار کودکانشان باشند که از گرما در گهواره جان خود را از دست میدهند. مثل «عاطفه» که به گفته زهرا مادرش به چند ساعت نکشید که عاطفه برای همیشه از پیش ما رفت…
زن درحالیکه به تصویر چند ساختمان در محوطهای با حصارهای بلند روی صفحه مانیتور خیره شده، میگوید: «آنجا زیر بلندترین پرچم برنامههای صبحگاهی اجرا میشد و ساختمان کنار آن، محل برگزاری دادگاه بود.» دادگاهی نمایشی بدون حضور وکیل، یا فرصتی برای دفاع یا حق اعتراض. اشک از چشمان زن سرازیر میشود و او چند دقیقه بیصدا گریه میکند.
مقامات چینی اویغورهای ساکن کشورهای غربی را هدف قرار داده و با تهدید اینکه سلامت اقوام و خویشاوندانشان در چین در معرض خطر قرار میگیرد، از آنها میخواهند اطلاعات دوستان و خانواده خود را گزارش کنند.
«شیرآباد» نام منطقهای در شمال شهر زاهدان است که جمعیتی حدود هفتاد تا هشتاد هزار نفر را در خود جای داده است. وقتی به شیرآباد پا گذاشتم احساس کردم دیگر در ایران نیستم و وارد یکی از کشورهای جنگزده یا فقرزده شدهام.