با کمی تفکر و اندیشیدن و مطالعه روی جامعهای که در آن زندگی میکنیم، با کمال تاسف درمییابیم که انواع صفات و رفتارهای پست و غیرانسانی روزبهروز بیشتر و بیشتر میشوند. صداقت، تواضع، وفای به عهد و پیمان، امانتداری، حُسنظن، عفو و بخشش و حفاظت از اموال یکدیگر روزبهروز کمرنگ و کمرنگتر شده جایشان را به صفات مقابلشان یعنی دروغ، تکتبر، پیمانشکنی، خیانت، بدگمانی، انتقامجویی، حسادت، سرقت و… دادهاند.
در طول تاریخ آرامش روحی و روانی یکی از خواستههای همیشگی بشر بوده، برای دستیابی به آن، تلاشها و رنجهای بسیاری را به جان و دل خریده است. در واقع، آرامش بسترِ رشد و بالندگی و سعادت و خوشبختی انسان و عروج او بهسوی مدارج و کمالات مادی و معنوی است.
تاریخ افغانستان مملو از علما، عارفان، اندیشمندان و مصلحان بزرگیست که صفحت تاریخ این سرزمین را مزین کردهاند، اما متأسفانه این تصویر زیبا و درخشان از صفحات تاریخ افغانستان به دلیل درگیریها و جاهطلبیهای استعماری و ایدئولوژیهای افراطگرایانۀ بعضی گروهها، از انظار عمومی پوشیده مانده و بهنوعی چهرۀ متمدن و بافرهنگ افغانستان را مخدوش کرده است.
جامعهای را در نظر بگیرید که افراد آن هیچگونه پایبندی به قوانین و صفات اخلاقی ندارند؛ صفات زشتی مانند: دروغ، خیانت، حسد، فریب و چندین صفات زشت دیگر دامنگیر این جامعه است، مردمانش از یکدیگر نفرت دارند، راستگویی و راستکرداری، احترام و حفظ حرمتها در میان اعضای آن جامعه مفاهیمی غریب و ناآشنا هستند. مسلما […]
شادروان حاج امید شهبخش محدود به یک طایفه نبود. او فرزند ایران بود که در بلوچستان به دنیا آمده بود و در این خاک بالیده بود. بزرگمرد بلوچی بود که خود را به یک قبیله و یک طایفه و یک خاندان منحصر نکرد
اسما بنت یزید بانویی باکفایت، شجاع و سخنور بود. وی جزو اولین افرادی بود که به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم ایمان آورد و با ایشان بیعت کرد و با ایمان، شجاعت، دین و عقل کامل در شمار صحابیات رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم درآمد و به مدینه منوره هجرت کرد و در غزوۀ خندق، خیبر و یرموک و […]
مولانا حفیظالله طاهریفر، در سال 1317 هـ.ش در روستای «سورستان» باخرز از توابع شهرستان تایباد دیده به جهان گشود.
مولانا مفتی خالد دهواری فرزند حمزه، در سال ۱۳۲۵ در سراوان به دنيا آمد. تحصيلات دولتی را تا مقطع دیپلم ادامه داد و دو سال اخير را در دانشسرای کشاورزی بمپور ايرانشهر به تحصيل پرداخت.
خبر رحلت روح روان و مونس جانم همچون صاعقهای بر فرق سرم فرود آمد. قلم به دست گرفتم تا رحلت جانگداز ایشان را به امت اسلامی بهویژه جامعه روحانیت و صاحبان اندیشه و خرد، دلدادگان عرفان ناب محمدی، دعوتگران ازخودگذشته و فداکار تسلیت بگویم، اما با شگفتی دریافتم که گویا قلم در عالمی از اندوه و پریشانی بهسر میبرد. با دقت که نگریستم متوجه شدم که کلماتی را با خود زمزمه میکند؛ نوشتن بعد از رفتن او؟!… آه، چه کار طاقتفرسایی!!… آخر او فرمانروای اقلیم عشق، میر کاروان وادی عرفان بود که وجودش مایهی آرامش روحی و نیروی معنوی بود.
پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم تمنا کرده بودند که خداوند متعال به ذريعۀ حضرت حسن بين دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار کند. در صحیح بخاری روایتی با این مضمون آمده است که پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم درحالیکه یک مرتبه به سمت مردم و یک مرتبه به سمت حسن نگاه میکرد، فرمود: «این فرزند من سید است، شاید خداوند به وسیلۀ او بین دو گروه از مسلمانان صلح و آشتی برقرار کند.»