اگر ضرار به مفهوم ضرر و زیان باشد موجب نفاق و تفرقه بین مسلمانان و ایرانیان شود، با اطمینان میتوان گفت که مصداق بارز ضرار، تفکری افراطی است که به عدالت، رعایت حقوق بشر و شهروندی پایبند نیست و هرگونه مطالبهگری مدنی و عدالتخواهی را برنمیتابد، مسلمانان اهل سنت را خودی نمیداند و آنها را از بسیاری از حقوق شهروندی محروم ساخته و حتی تحمل یک مسجد برای اهل سنت را در پایتخت ندارد.
خبر استعفای خانم نخستوزیر، برای بسیاری از ما ایرانیها عجیب بود؛ چون عادت نداریم ناتوانی خود را قبول کنیم. به خاطر همین ویژگی وقتی مسئولیتی به ما داده میشود، بدون توجه به تواناییهای خود آن را قبول میکنیم و تا آخر هم ادامه میدهیم، مگر امضایی از غیب ما را از پشت میزمان بیرون کند.
چند ماه از آغاز اعتراضات در ایران میگذرد و کشور ما در شرایط خاصی به سر میبرد. از فرهیختگان، اندیشمندان، علمای کشور و چهرههایی که میتوانند بهعنوان «میاندار» ایفای نقش کنند، انتظار میرود که در این شرایط نظرات مفید و سازندهای ارائه کنند تا مشکلات برطرف شوند و آسیبشناسی صورت بگیرد.
در فرایند گذار و جابهجایی نسلها و انتقال خواستها، آرزوها، مطالبات و قدرت از نسلی به نسل دیگر، وجود سرمایههای اجتماعی و شخصیتهای برخاسته از متن مردم، آشنا با شرایط و دردها و آلام مردم، نکتهبین در شناخت چالشهای جامعه و البته شجاع و توانا در تحلیل و بیان خواستهای بهحق مردم، مورد احترام و مورد وثوق و مراجعه مردم که دلسوزی و دلبستگیشان به مردم و مصالح ایشان در طی زمان به اثبات رسیده باشد، امری انکارناپذیر است.
حکمرانی نو بر دو پایه باید قرار بگیرد. پایه نخست، مردمسالاری و دموکراسی است. این مردم و انتخاب مردم است که میتواند ضمن جلب رضایت عمومی، کشور را از بحرانهای پیچیده و در ظاهر بدون راهحل، عبور دهد. عمل به قانون و بازگشت به قانون اساسی، دیگر پایه “حکمرانی نو” است.
پروژه بردن آبروی مولوی عبدالحمید، حکایت آن ضربالمثل ایرانی است که میگوید: «تغاری بشکند، ماستی بریزد؛ جهان گردد به کام کاسهلیسان» و خب حالا که جهان به کام پروژهبگیران نظام گردیده است، حیف نیست که لاریجانیها از آن بیبهره بمانند؟ مخصوصا محمدجوادشان که رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه! بوده است. کسی که سالها ریاست چنین پارادوکسی را برعهده داشته، حالا چنان بیکار شده که به جمع پروژهبگیرهای دونپایه پیوسته و به مولوی عبدالحمید حمله کرده تا سهمی از این کاسه به او هم برسد.
هنوز که ستارۀ بخت لاریجانیها افول نکرده بود و کسی جرأت انتقاد از آنها را نداشت مدت مدیدی رئیس ستاد کذائی «حقوق بشر قوه قضاییه» بود و دربارۀ حقوق بشر ساکت. نمیدانم در این مسئولیت چه گلی به سر حقوق بشر زد که امروز اینگونه بیمحابا و ناپرهیزکارانه و بیملاحظه به محبوبترین رهبر اهلسنت ایران و به مقدسترین مکان علمی و مذهبی اهانت میکند.
آنچه مولانا عبدالحمید در مورد حقوق ایرانیان فارغ از افکار و باورها و اعتقاداتشان بیان داشتهاند، چیزی جز تأکید بر حقوق طبیعی هر انسان نیست. شایسته نیست عدهای به خاطر اختلافات سیاسی فرافکنی بکنند، حقایق را وارونه جلوه بدهند و عدالت را زیر پا بگذارند.
اگر بخواهیم یکجانبه و حداقلی به مسائل نگاه کنیم و همهچیز را در مشکلات اقتصادی خلاصه کنیم چندان نتیجه مطلوب و مناسبی هم نخواهیم گرفت. اما مساله این است که اینگونه نیست و در برخی حوزهها با چالشهایی مواجه هستیم که باید با یک دید همهجانبهنگر با آن مواجه شد.
روزنامه «ایران» که ارگان دولت است، مولوی عبدالحمید را به «بازی در زمین تجزیهطلبان» متهم کرده است و خواسته سهم خود را از پروژه بیآبروکردن مولوی عبدالحمید ادا کند تا مبادا از سفره انقلاب بیبهره بماند. گزارش سراسر دروغ این روزنامه اینطور عنوان میکند که «تنها خطابههای یک امام جماعت است که در ماههای اخیر و بیش از گذشته مورد حمایت رسانههای بیگانه و مخالف نظام قرار گرفته است و به تیتر نخستشان تبدیل شده». خب اینکه جای تعجب ندارد. وقتی اغلب ائمه جمعه و حتی مراجع تقلید شیعه در برابر آنچه بر سر مردم میآید، سکوت کردهاند، معلوم است که تنها صدایی که از سمت جامعه مذهبی کشور به سود کشور و ملت بلند میشود، بهشدت شنیده میشود.