این روزنامۀ وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی در ادامه نوشته است: «خرداد سال گذشته (خبرگزاری) فارس در گزارشی آماری نوشت که اهلسنت تنها در تهران و اطراف آن، 9 مسجد اختصاصی دارند…» حال میخواهیم بدانیم مطالب این روزنامه تا چه حد به واقعیت نزدیک است، آیا واقعاً اهلسنت در تهران مسجد دارند، یا آنچه این روزنامه اصولگرا از آن به عنوان «مسجد» یاد کرده، نمازخانه است؟
جالب است که شیخالاسلام مولانا عبدالحمید در طول این مدت با درک اوضاع روحی و روانی مردم آنها را از اعتراض باز نداشته و با کلماتی که با دقت و بصیرت انتخاب کرده از آنان خواسته اگر حرف و اعتراضی دارند، آن را به شکلی منطقی با شعارهایی که پیامی در آنها باشد و مخاطب خود را به فکر و تأمل وا دارد، مطرح کنند.
توافق با عربستان حاکی از این است که نظام بهخاطر تنگناها و مشکلات حکمرانی در آستانه یک نرمش و چرخش قهرمانانه است. امیدوارم چنین نرمشی در برابر خواستههای مردم معترض هم به زودی انجام شود تا انعطاف، متوازن پیش رود.
شاید برای خیلی از خانوادههایی که شبوروزشان را در نگرانی میگذرانند چندان مهم نباشد که چه کس یا کسانی و با چه اهدافی این کار را کردهاند، چیز مهم برای ما این است که هرچه سریعتر عاملان و آمران را پیدا کرده و جلوی این حملات گرفته شود.
طی ماههای اخیر و در جریان حوادث جاری کشور، بهویژه پس از جمعهٔ خونین ۸ مهر در زاهدان، شیخالاسلام مولانا عبدالحمید امامجمعهٔ اهلسنت زاهدان، با صراحتِ لهجه و صلابت و قاطعیت بیشتری دیدگاهها و مواضع خویش را مطرح کرده و بیش از گذشته موافقان و مخالفان را به اظهارنظر و تحلیل در این خصوص واداشته است. با توجه به این مسئله خواستم به چند نکته راجعبه شخصیت، منش و دیدگاههای ایشان اشاره کنم.
در رسانهها و فضای مجازی آمده است که یکی از نزدیکان مولوی عبدالحمید امام جمعه زاهدان به نام مولوی عبدالمجید مرادزهی بازداشت شده است…یا ما حاضریم سخنان رهبران بلوچ را از رادیو و تلویزیون خودمان بیطرفانه و با تمام و کمال پخش کنیم؟ در غیر اینصورت آنها حق ندارند صدای خود را با دیگر رسانهها به اطلاع دیگران برسانند؟
آنچه نقش مولانا عبدالحمید را در جامعه و منطقه تقویت کرده، فهم درست و واقعگرایانۀ ایشان از دین و مذهب و اجتماع و سیاست و دولت و انسانیت است. مولانا از حقوق مردمی که در یک کشور زندگی میکنند، دفاع کرده و معتقد است که حکومت حق ندارد مردم یک کشور را از حقوق انسانی و مدنیاش به خاطر داشتن اندیشهای متفاوت محروم کند.
از یادداشت حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامۀ کیهان، علیه شیخالاسلام مولانا عبدالحمید (حفظه الله من شرّ الاعداء و الحاسدین) مؤرخۀ 10 بهمن 1401 و انتقادهای تند و مملو از حقد و عقده تعجب نکردیم؛ زیرا همه با تنگنظری و دیدگاههای متحجرانۀ او آشنا هستند و توقعی جز این از وی نیست. اما بهمنظور تنویر بعضی افکار که ممکن است از این نوع مطالب نادرست و عوامفریب برایشان سوءتفاهم ایجاد شود، بنده به عنوان یکی از شاگردان کوچک شیخالاسلام مولانا عبدالحمید نکاتی چند را عرض میکنم.
اعتراضات بلوچستان و وقایع اسفبار مهر و آبان ۱۴۰۱ زاهدان و خاش، هرچند در بستر جنبش اخیر مردم ایران و در عکسالعمل به موضوع دختر چابهاری بروز کرده، اما نمیتوان آن را تنها در زمان حال مورد بررسی قرار داد، زیرا بنیان آن به بحرانهای انباشتهای برمیگردد که طی سالیان متمادی بر پیکر این دیار و بر روح و روان مردمان آن و فرهنگ کهن آن سنگینی میکند و چون زخمی کهنه تاکنون باقی مانده است.
در حالیکه مردم استان سيستانوبلوچستان سالهاست مطالبات و خواستههای خود را مطرح میكنند، اما هنوز مسوولان نتوانستهاند اقدامات و تدابير موثری در كنترل و بهبود وضع موجود اتخاذ و با تبعيض و بیعدالتی مبارزه كنند. آنچه امروز در ايران شاهد آن هستيم نتيجه «تبعيض» و «بیعدالتی» است. اصولا جوامعی كه گرفتار تبعيض و بیعدالتی هستند، دچار فقر و فساد میشوند و گرايشها، جناحها و طيفهای مختلف آن جوامع به حاشيه رانده میشوند.