زاهدان یا همان دزآپ، شهریست که روزی مسجد، گودواره و میخانه در آن همه در یک کوچه بودند؛ بلوچ، سیستانی، فارس شیعه، سنی، سیک و… همه با هم زندگی مسالمتآمیزی داشتند؛ از افراط و تفریط و خشونت و تفاوتهای قومی و مذهبی در آن خبر زیادی نبود. اما امروز متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی، سیستانوبلوچستان و مرکز آن زاهدان هر از چندگاهی شاهد خشونت و خونریزی است. خشونت و خونریزیهایی که بیش از هر چیزی، ریشه در بیعدالتی و تبعیض دارد.
میخواهم گذری مختصر و کوتاه بر حوادث زاهدان داشته باشم، و امیدوار باشم شاید روزی زاهدان آرام بگیرد و دیگر خون مردم زاهدان ریخته نشود، هیچ مرکز کسبوکاری به آتش کشیده نشود و زاهدان و مردم آن با امنیت کامل، از هر قومیت و مذهب زندگی بدون تنشی داشته باشند.
با تدوین و تصویب قانون اساسی که مرحوم مولانا عبدالعزیز بهعنوان یکی از نمایندگان مردم زاهدان در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور داشتند، بعضی از اصول قانون اساسی مانند اصل دوازدهم که مذهب رسمی را شیعه اثناعشری مینامید، و بعد رئیسجمهور هم باید از این مذهب باشد، مورد اعتراض مولانا عبدالعزیز و جامعه اهل سنت ایران واقع شد و شاید نقطه آغاز تنش در زاهدان گردید. دکتر یزدی بهعنوان نماینده دولت موقت و حاکمیت به زاهدان آمد و قول پیگیری اعتراض مردم در زاهدان را داد، و متاسفانه بعد از مدتی همهچیز فراموش شد. این اصل قانون اساسی بعد گسترهی بیشتری پیدا کرد و به کابینه، مدیریتهای کلان، نیروهای امنیتی و انتظامی و… تسری پیدا نمود. کمکم دیوارهای قومی و مذهبی کشیده شدند، دیوارهایی که خشت اول آن در قانون اساسی و اصل دوازدهم گذاشته شده بود.
مردم زاهدان برای رسیدن به مطالبات خود به جناحهای سیاسی دل بستند. با حمایت قاطع جامعه اهل سنت و قوم بلوچ و ملت ایران دولت خاتمی یا همان دولت اصلاحات بر سر کار آمد. شاید اولین بخشدار بلوچ و اهل سنت در سیستانوبلوچستان در همین مدت منصوب شد و اندکی اهل سنت و قوم بلوچ فقط در استان سیستانوبلوچستان در دیگر پستهای مدیریتی مشارکت داده شدند. دولت اعتدال را هم همراهی نمودند و تغییر زیادی صورت نگرفت. نهایت تصور بر این بود که قدرت واقعی در تصمیمگیریها در دست اصولگرایان است و جامعه اهل سنت بخت خود را با اصولگراها هم آزمود که متاسفانه وضع بدتر از گذشته شد. حادثه #جمعهخونینزاهدان در این دولت به وقوع پیوست و روزنامه دولت، روزنامه ایران، انگشت اتهام را به سوی مردمی نشانه گرفت که به این دولت رأی داده بودند. در تبلیغات رسمی به جای بررسی این حادثه به قصد فرافکنی و انحراف افکار عمومی از حادثه جمعه خونین، از نفوذ «گروههای خشونتطلب و تجزیهطلب» و دیگر برچسبهای همیشگی سخن به میان آمد.
در سال ۱۳۷۲ بعد از تخریب شبانه مسجد تاریخی شیخ فیض مشهد و تبدیل آن به پارک و سپس عواقب آن در کشور از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر هستند. حادثهایی که شاید نمونه آن در دنیا سابقه نداشت که یک محل عبادت با قدمتی تاریخی تخریب و فضای سبز شود. تخریب شبانه مسجد شیخ فیض مشهد موجب اعتراض جامعه اهل سنت در زاهدان گردید. حادثهایی که تلفات و آسیبهای زیادی در زاهدان داشت. شماری از شهروندان بلوچ و اهل سنت کشته و مجروح شدند. مسجد مکی که مرکز مطالبات مردم بود از زمین و هوا به گلوله بسته شد. بعد از این حادثه خونین، مسئولان کشوری باز به زاهدان آمدند و وعدههای فراوان دادند. زاهدان آرام شد، اما هرگز آن وعدههای داده شده عملی نشد. حتی مسئولان این جنایت بزرگِ تخریب مسجد شیخ فیض هرگز بازخواست نشدند، و گذر زمان خونهای ریختهشده در زاهدان را به فراموشی سپرد و بعد، مساجد و حوزهعلمیههای بیشتری از اهل سنت پلمب و یا تخریب شدند.
نتیجه تنگنظریها و بیعدالتی و تبعیض در نبود تشکلهای مدنی و سیاسی در استان، موجب ظهور گروههای خشونتطلب شد. تفاوتهای قومی و مذهبی بیشتر و عمیقتر شدند. زبان خشونت و تفنگ جایگزین گفتمان و مطالبهگری مدنی گردید و خشونت، جوّ امنیتی را تشدید نمود و زاهدان شاهد صحنههای ترور و بمبگذاری شد. جو امنیتی تشدید و متأسفانه بهانهایی شد تا هر اعتراض مدنی را به گروههای خشونتطلب منتسب و با خشونت با آن برخورد و سرکوب نمایند، تا جایی که حتی حادثه جمعه خونین زاهدان را هم به گروههای خشونتطلب منتسب نمودند تا بر این کشتار بیرحمانه سرپوش بگذارند.
سالها عدم توجه به مطالبات قوم بلوچ و اهل سنت منتطر بهانهایی بود تا بار دیگر زاهدان غرق آتش و خون شود. عدم شفافسازی پیرامون تجاوز به دختر بلوچ و مرگ مهسا امینی، دختر کُرد که موجب بروز اعتراضهایی در سراسر کشور شد، بهانهایی برای اعتراض بود. اعتراضی که گفته میشود از مصلای نماز جمعه توسط عدهایی جوان شروع و جمعهایی خونین در زاهدان رقم خورد. دهها کودک، جوان، پیر و حتی معلول و زن کشته و مجروح شدند. حادثهایی که اگر درایت شیخالاسلام مولانا عبدالحمید نبود، شاید فاجعهایی بزرگ زاهدان و استان را تهدید میکرد. جمعه خونین زاهدان دو روایت متفاوت داشت. در یک سمت دولت بود با قدرت و امکانات رسانهایی زیاد و در سمتی دیگر مردم با امکانات رسانهایی محدود و این تضاد، شفافسازی این حادثه را دشوار ساخت.
آری، زاهدان به ظاهر پایتخت وحدت اسلامی است، ولی در این پایتخت وحدت اسلامی مسائل گوناگونی وجود دارد که بر خلاف وحدت اسلامی و وحدت ملی است. زاهدان همیشه آبستن حادثه است، و عامل اصلی آن بیعدالتی و تبعيض است. تا زمانی که حاکمیت نگاه تبعیضآمیز به اقوام و مذاهب ایرانی دارد، شاید باز هم زاهدان منتظر آتش و خون باشد.
به سود وحدت ملی و اسلامی است که برای پیشگیری از حوادث خونین بیشتر، اصلاح را از قانون اساسی شروع کنیم؛ از اصل ۱۲ قانون اساسی؛ همان اصلی که روز تصویب آن مرحوم مولانا عبدالعزیز این جمله معروف و قابل تامل را گفت: “سعه صدر داشته باشید.” متاسفانه کسی آن را نشنید، و افراط و تعصب بر سعهصدر غالب شد. هنوز هم دیر نشده است؛ صدای اعتراض مردم را بشنوید، به جای خشونت و سرکوب، باب گفتمان را باز کنید. به همه ایرانیان از هر قومیت و مذهبی که باشند، حقوق شهروندی برابر بدهید. وحدت را از شعار به عمل تبدیل کنید.
مردم به حقوق شهروندی خود آگاه شدهاند، و نمیشود با زور و خشونت مردم را به سکوت واداشت. شاید مسئولان تصور میکنند جمعه خونین زاهدان با گذشت زمان، مانند حادثه سال ۷۲ به فراموشی سپرده میشود؛ ولی باید دانست بیتوجهی به مطالبات به حق مردم و نشنیدن صدای آنان روزی تبدیل به خشم و عصیان خواهد شد.
مسجد مکی و شیخالاسلام، در نبود احزاب سیاسی و تشکلهای مدنی، نور امیدی برای بیان مطالبات مدنی مردم هستند؛ نباید این نور امید را با سرکوب و خشونت خاموش کرد. خاموش کردن زبان گفتمان و مطالبهگری مدنی در مسجد مکی، نتیجهایی جز تقویت گروههای خشونتطلب برای استان و زاهدان نخواهد داشت، و زاهدان آرام نخواهد گرفت. تنش خونریزی در زاهدان نه به سود مردم است و نه به مصلحت حاکمیت.
دیدگاههای کاربران