افغانستان سرزمینی است که به تعبیر علامه اقبال لاهوری ـ چنانکه در جاویدنامه از زبان احمدشاه ابدالی، بنیانگذار افغانستان نوین، روایت میکند همچون قلب قارۀ آسیا است و تحولات آن تأثیر بنیادینی در سرنوشت مردم آسیا دارد:
آسیا یک پیکر آب و گل است / ملت افغان در آن پیکر دل است
از فساد او فساد آسیا / در گشاد او گشاد آسیا
این سرزمین به دلایل گوناگون سیاسی، اقتصادی و موقعیت استراتژیک خاص، همواره مورد طمع و تاختوتاز قدرتهای بزرگ جهانی قرار گرفته است. زمانی انگلیسیها از فرسنگها دور افغانستان را نشانه گرفتند و هر حیله و نیرنگی را برای تسخیر آن بهکار بردند، اما بالاخره پس از تحمل تلفات سنگین و با خفت و خواری از آن خارج شدند.
روسیه یا همان اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد با تلاش در راستای تغییر فکر و فرهنگ و با شستوشوی مغزیِ نسل جدید و بهوسیلۀ پرورشیافتگان خویش خواست وارد افغانستان شود. روسها برای این منظور به تیزهوشترین و نخبهترین جوانان افغان بورسیه تحصیلی دادند و آنان را به مراکز فکری و آموزشی مسکو بردند و بعد از تربیت و آموزش به افغانستان بازگرداندند و همانها بودند که در افکار خیلی از جوانان مخصوصاً دانشجویان تأثیر گذاشتند و نسلی را پرورش دادند که در جهت منافع مربیان کمونیست آنان حرکت میکردند. حزبهای مختلف ساختند و زمینه را برای انقلاب و کودتا و اعمال سیاستهای شوروی و سرانجام تهاجم ارتش سرخ به افغانستان هموار کردند. تراژدی اینجا بود که جلوداران و زمینهسازان این شر و فساد و جنگ و اشغال، از خود افغانها بودند؛ کسانی چون نورمحمد ترهکی، حفیظالله امین، ببرک کارمل و امثال آنان.
با ورود ارتش شوروی به افغانستان، به مدت یک دهه (1358ـ 1367ش.) این سرزمین آماج تاختوتاز روسها قرار گرفت و این کشور و ملت آن، چه تلفاتی را که متحمل نشدند. جامعۀ سنتی و دیندار افغانستان تسلیم این وضعیت نشد. حدس کمونیستها درست از آب درنیامد و مقاومت و جهاد افغانها با همکاری برخی از مسلمانان کشورهای دیگر، سبب گشت که روسها و ارتش سرخ شوروی ناکامی خود را به چشم سر ببینند و سرانجام بساطشان را با سرافکندگی از افغانستان جمع کنند.
بعد از عقبنشینی روسها، متأسفانه رهبران گروههای جهادی افغان با هم نساختند و پس از مدتی بر اثر عدم دوراندیشی آنان، جنگ داخلی شروع شد و نزدیک بود ثمرات چندینسالۀ جهاد از بین برود و دشمنان اسلام و افغانستان از وضعیت پیشآمده سوءاستفاده کنند.
در بحبوبۀ همین اوضاع نابسامان و رنجآور، عدهای از جوانان از حجرههای مدارس دینی جنوب افغانستان خارج و وارد میدان مبارزه با فساد، ناامنی و هرجومرج شدند، و تحت قیادت یکی از مجاهدین سابق که شخصیتی زاهد و گمنام بود، قرار گرفتند و در مدت کوتاهی اوضاع را در کنترل خود درآوردند، و سرانجام با تصرف بیشتر مناطق افغانستان، حکومتی را تحت عنوان امارت اسلامی در کابل تشکیل دادند.
بنابر سه عامل این حکومت بیش از پنج سال دوام نیاورد:
1ـ بیتجربگی و ناپختگی در میدان سیاست و کشورداری؛ زیرا مدلِ موفق و کاملی از کشورداری به روش اسلامی که مورد قبول آنان باشد، در دوران معاصر یا گذشتۀ نزدیک جلوی چشم آنان نبود که به آن اعتماد کنند و از آن الگو بگیرند. بالتبع سختگیریها و سهلانگاریهای متعددی در زمینههای مختلف بروز کرد که عاقبت خوبی نداشت؛
2ـ مخالفان داخلی و برخی از دولتهای خارجی، وجود این حکومت نوپا را سدّی در مقابل اهداف و برنامههای خود در افغانستان احساس میکردند که به هر شکل ممکن میبایست از سر راه آنان برداشته شود؛
3ـ آمریکا که ابرقدرت یکهتاز و مشعلدار نظم نوین جهانی و جهانیسازی بود، نمیخواست با حکومتی که ارزشی برای نظم نوین جهانی و سردمداری جهانی آمریکا قائل نبود کنار بیاید. آنان نمیخواستند بعد از فروپاشی خلافت عثمانی و سپس شکلگیری جمهوری اسلامی ایران، دردسر دیگری را در این منطقه تحمل کنند. برایناساس منتظر بهانه و فرصتی برای دخالت صریح و مستقیم در افغانستان بودند که این فرصت و بهانه در سال 2001م. بعد از حمله به برجهای دوقلو سازمان تجارت جهانی در نیویورک و حمله به پنتاگون (مرکز و مقر فرماندهی وزارت دفاع ایالات متحدۀ آمریکا) بهراحتی میسر شد.
بوش و سردمداران آمریکایی و غربی به زودی از این فرصت استفاده کردند و در باطن و پیش خود بهعنوان جنگ مقدس که همان امتداد جنگهای صلیبی بود و در ظاهر برای آزادسازی افغانستان و مبارزه با تروریسم و انتقام از القاعده، بدون درنگ با نقض صریح قوانین بینالمللی و حقوق بشر، بیرحمانه به افغانستان حمله کردند و هزاران غیرنظامی اعم از مرد و زن و کودک و سالخورده و بیمار و غیره را به شهادت رساندند. شهرها و روستاها و مساجد و مدارس و بیمارستانها و… را بمباران کردند. افغانستانِ نیمهویرانه را کاملاً به ویرانهای قابل ترحم تبدیل نمودند. آمریکاییها از یک طرف برای حفظ آبروی خود، و از طرفی دیگر برای تثبیت و تحقق بخشیدن به اهداف استعماری نوینشان، عدهای از تربیتیافتگان و متحدان فکری خود را در افغانستان بر سر کار آورده و بر سرنوشت ملت افغان حاکم کردند، اما باز مردان مبارز و مجاهدی که روحیۀ جهادیشان را از دست نداده بودند، بهپا خاستند و باور داشتند که اگر الله بخواهد آنان را باوجود بیسروسامانی همانطورکه در مقابل شوروی سابق پیروز کرده بود، در مقابل آمریکا و متحدینش نیز پیروز خواهد کرد: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ(حج: 39).
دراینخصوص سخنان و اعترافات یک ژنرال برجستۀ ارتش پاکستان که به تازگی منتشر شده، قابل توجه است. آقای میرزا اسلمبیگ، فرمانده سابق ارتش پاکستان، میگوید: ما که در این جنگ همراه آمریکا بودیم، به نمایندگان رهبر طالبان که برای مذاکره نزد ما آمده بودند، گفتیم که یک نسل شما در جنگ با روسها تباه شد، نسل دوم شما در جنگ بین خودتان نابود شده است، و حالا شما دارید خود را برای جنگ سومی با آمریکا و متحدینش آماده میکنید؛ چنانچه میخواهید نسل کنونی خود را از این وضع نجات دهید، بهترین راه این است که به خواستهها و برنامههای آمریکا تن دهید. اگر این را بپذیرید و اجازه دهید نظام جمهوری در افغانستان حاکم شود، با توجه به اینکه حالا شما در اکثریت هستید، باز هم حکومت به شما میرسد و شما میتوانید سرنوشت آیندۀ خود و کشورتان را خودتان رقم بزنید.
این فرستادگان پاسخی به این درخواست ما ندادند و من به آنها گفتم که وقتی شما پیش ملا عمر بازگشتید، این پیشنهاد را با ایشان مطرح کنید و پاسخ و موضع ایشان را به ما منتقل کنید. وی میگوید که پس از چندی پاسخ ملا عمر به این شرح به ما رسید: ما نمیتوانیم پیشنهاد آمریکاییها را بپذیریم، زیرا ما ارزشهایی داریم، دارای غیرت ملی هستیم، دارای اعتقاداتی هستیم، دشمن در کشور ما داخل شده است، نمیتوانیم زیر نظر او و به فرمان او کار کنیم. خداوند در قرآن به ما وعده کرده است که در چنین شرایطی اگر شما مقابله و مبارزه کنید، شما را نصرت میکنم و دشمنان شما پشت کرده بالاخره فرار خواهند کرد. ازاینجهت ما میجنگیم و برای هرنوع تبعات و عوارض آمادگی داریم و انشاءالله سرانجام پیروز خواهیم شد و دشمنان را از کشورمان بیرون خواهیم کرد.
آقای اسلمبیگ میگوید: بالاخره دیدیم که آنچه را آن مرد گفته بود، همانطور شد و مجاهدان افغان پیروز شدند و امریکا مانند اسلاف خود شکست خورد و افغانستان را ترک کرد.
هیچکس تصور نمیکرد که بزرگترین ابرقدرت جهان اینگونه از افغانستان خارج شود. جو بایدن، رئیسجمهور کنونی امریکا، اعتراف میکند که در این جنگ بیش از یک تریلیون دلار خرج کردیم، سیصدهزار نیروی جنگی به میدان آوردیم، با نیروی هوایی پشتیبانی انجام دادیم و طولانیترین جنگ را به راه انداختیم، اما با وجود این نتوانستیم به همۀ اهداف خود دست یابیم.
آری، جهان معاصر دید که چگونه پابرهنگان مستضعف و زندانیان و شکنجهدیدگان زندانهای گوانتانامو و… سرانجام توانستند خود را به امریکاییها و جهانیان بقبولانند و با آنان مثل یک رقیب قوی و عزتمند بر سر میز مذاکره بنشینند و خواستههایشان را مدبرانه و زیرکانه برآورده کنند.
اما آنچه حالا مهم است، اینکه باید دید طالبان اینبار چگونه مملکت را مدیریت میکنند، چگونه به دولتسازی و تدوین قانون اساسی مطابق با اصول و چارچوبهای اسلامی میپردازند، چگونه امنیت پایدار بهوجود میآورند، چه عملکردی در زمینۀ مدیریت کارآمد سیاسی، اقتصادی و تحقق عدالت اجتماعی و اعتمادسازی گروههای مختلف ارائه خواهند کرد. چگونه حقوق اقلیتها و زنان را مراعات خواهند کرد. روشن است که آنان در طول این بیست سال جهاد و فداکاری تجربههایی کسب کرده و به برخی از نقاط ضعف گذشته پی برده و در صدد جبران هستند. بدون تردید آزمون سختی در پیش دارند که تنها راه موفقیت در این آزمون این است که باور کنند مسئولیت سنگینی در قبال ملت افغانستان و اسلام و مسلمین و جهان و جهانیان متوجۀ آنان است و هرنوع اشتباه یا شتابزدگی و اقدام ناسنجیده در برخورد با مشکلات به نام اسلام و جهاد اسلامی تمام شده و سبب ناامیدی و مأیوسی دوستان و خیرخواهان، و شماتت بدخواهان و دشمنان خواهد شد و بسیاری از امیدها و تلاشها را ضایع خواهد کرد.
به نظر ما برای اینکه موفقیت واقعی به دست آید لازم است:
1ـ با تمام گروهها و جریانهای سیاسی و لایههای اجتماعی ارتباط برقرار شود و اعتماد نسبی آنان بهدست آورده شود تا مشارکت و همدلی نمایند و بعد از تحمل رنج و فلاکت، احساس سعادت و سرور کنند؛
2ـ از متخصصان رشتههای مختلف مقیم و مهاجر دعوت بهعمل آید که در ساختن افغانستان آزاد و آباد تشریک مساعی کنند و امنیت و عزتشان از هر نظر تأمین شود؛
3ـ از نخبگان و صاحبنظران عرصههای سیاست و اقتصاد و آموزش و… جهان اسلام استعانت شود تا با ارائۀ راهکارهای مفید و کارآمد روشنیبخش راه گردند؛
4ـ اگرچه منابع اصلی قانونگذاری در اسلام، قرآن و سنت هستند، اما لازم است که قانون اساسی و قوانین مدنی و غیره در چارچوب اصول و ارزشهای اسلامی و انسانی به شکل نوین و معاصر تدوین شوند؛
5ـ ازآنجاییکه افغانستان دارای ذخایر عظیم ثروتهای معدنی و استعدادهای بالقوۀ فراوان میباشد و همین چیزها نیز طمع و آز بسیاری از خارجیها را برانگیخته است، باید برای استخراج و استفاده از این منابع برنامهریزی عاجلانه و جدی صورت گیرد و برای شکوفایی اقتصاد اقدامات مؤثری مبذول گردد؛
6ـ همانطورکه عفو عمومی اعلام شده، جداً باید مواظب بود که از طرف گروههای خودسر و گروههای فشار برخلاف عفو عمومی اقدامی صورت نگیرد که برای دشمنان خوراک تبلیغاتی فراهم نماید؛
7ـ اصلاح عمومی و قانونمند کردن جامعه تنها با ساختن قوانین و کارهای پلیسی و اجرای حدود ممکن نیست، در کنار اینها باید برای تعمیق ارزشهای اسلامی و فرهنگ دینی از مبلغان و مصلحان و مخلصان کار گرفته شود؛
8ـ نوع زندگی و اخلاق دولتمردان و مدیران از بالا تا پایین خیلی مهم است؛ تجلی زهد و تقوا و تعهد و کارآیی و صداقت است که در دلها محبوبیت میآورد؛
9ـ فراموش نکنیم که مدیریت یک مدرسه با مدیریت یک کشور آن هم در جهان معاصر خیلی تفاوت دارد؛ دراینخصوص به مبادی تدبیر، تیسیر، تدریج، حکمت، تسامح و مدارا، توجه و اهتمام بسیار لازم است؛
10ـ استعانت از الله، دعا و تضرع در کنار هر تلاش ضامن موفقیت و نصرت است.
امید است با عملیساختن این نکات و آنچه در این مسیر به نفع ملت و کشور افغانستان است، این سرزمین بر تارک تاریخ بدرخشد و الگوی عدالت و امنیت قرار گیرد و گذشتۀ تلخ و مصیبتبار آن فراموش شود و جهان و جهانیان پیامهای نوینی را از این سرزمین دریافت کنند.
«والله من وراء القصد وهو یقول الحق ویهدی السبیل.»
منبع: فصلنامۀ ندای اسلام/ شمارۀ 81