با اشغال افغانستان توسط نیروهای غربی به رهبری آمریکا، امنیت و ثبات از این کشور رخت بربست. بیست سال پیش که دولتی با مهرهچینی اشغالگران سر کار آمد، کمتر کسی گمان میکرد تا این حد فاسد و ناکارآمد باشد که با خروج حامیان خارجیاش به این سرعت از هم بپاشد و با سنگ و کلوخ بدرقه شود.
در این میان، نیرویی که دست برتر را دارد، رنگ دینی دارد و معتقد است اشغالگران حکومتی دستنشانده را بر مسند قدرت نشانده و حال در نتیجهی جهاد و مبارزهی این گروه، نیروهای خارجی راه فرار را در پیش گرفتهاند.
از قرائن چنین برمیآید جناحی غیر از طالبان نمیتواند ثبات و آرامش را به این کشور بازگرداند و طالبان در آیندهی افغانستان نقش برادر بزرگتر را بازی خواهند کرد.
با توجه به برخورد طالبان با مردم و مخالفانشان در شهرها و ولایتهایی که تصرف میکنند، امیدهای زیادی پیدا شده که این جنبش از برخوردهای سختگیرانه با عموم مردم و برداشتهای بعضا سطحی دوران حکومت خود در دهه هفتاد دست کشیده باشد.
غیر از شریعت اسلام، قانون دیگری در افغانستان جواب نمیدهد. افغانستان کشوریست که ظرفیت اجرای فرامین قرآن عظیمالشأن، سیرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم و خلفای راشدین رضیاللهعنهم را دارد. مردم دیندوست و غیور این کشور مسلمان و مقید به دین هستند و مسلمانان واقعی به قرآن کریم اعتقاد دارند و باور دارند که خداوند این کتاب را برای همهی ادوار فرستاده و با درنظرداشت نیازهای همهی ادوار و زمانها نازل شده است. سیرهی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم نیز در زمینۀ حکومتداری و برخورد با مخالفان آموزه های بسیار زیبا و حکیمانه ای در خود دارد، به عنوان مثال آنحضرت علیهالسلام اسیران جنگی را اعدام نمیکردند و شمار افرادی که به دستور ایشان بنا بر قصاص و… به قتل رسیده اند، کمتر از تعداد انگشتان دست هستند. اگر ظرفیت بالای قرآن و سنت و سیره خلفای راشدین استفاده شود، هیچ جامعهای با مشکل مواجه نخواهد شد.
برخی از شنیدن نام شریعت و اجرای آن هراس دارند و فکر میکنند «اجرای شریعت» محدود است به اجرای بعضی حدود مثل شلاق زدن، سنگسار زانی و بریدن دست دزدان و… درحالیکه مقاصد اصلی شریعت «حفظ جان، مال و آبروی مردم» هستند و حدود و تعزیرات که باید با رعایت شرایط خاص اجرا بشوند، ابزار و وسیلهای برای دستیافتن به همین مقاصد و اهدافاند. اگر در افغانستان شریعت به درستی اجرا شود، چنان امنیتی حاکم شود که با وجود فقر، پدیده شوم سرقت از این کشور رخت بربندد و یک زن با خیالی راحت بتواند سفر کند.
اگر در افغانستان در مسائل اجتهادی و فقهی از آرای امام ابوحنیفه که دیدگاه ایشان خیلی وسیع و بلند است و بیشتر مردم افغانستان نیز پیرو این امام بزرگ هستند، و همچنین از دیدگاههای دیگر ائمه مجتهدین که دید وسیع دارند، استفاده شود، تمام مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زنان حل خواهند شد. ادیان، اقوام، زنان و گروههایی مانند زندانیان در پرتو قرآن و سنت و نظرات علمای معاصر که مهارت و دید وسیع دارند، میتوانند به حقوق خود برسند.
علمای دین هم که پاسدار دین مبین اسلام و شریعت اسلامی هستند، امیدوار شدهاند دولتی را ببینند که به درستی شریعت اسلام را اجرا کند و نمونهای موفق از یک حکومت اسلامی ایدئال را به جهانیان ارائه بدهد؛ حکومتی که ضامن حقوق آحاد ملت است و در پرتو شریعت اسلام امنیت، ثبات و آرامش را در کنار حفظ آزادیهای مشروع فردی و جمعی برقرار نماید.
خلاصه اینکه دنیا بپذیرد یا نپذیرد، طالبان فعلی با طالبان گذشته خیلی فرق دارند و این تفاوت را طی روزهای گذشته در عمل نشان دادهاند؛ مقایسه کنید وضعیت مدارس دولتی را در دولت گذشتهی طالبان و دولت دفاکتوی فعلی، برخورد با رهبران مخالفان مثل اسماعیلخان در هرات، حفظ امنیت اماکن دیپلماتیک و مراکز مذهبی اهل تشیع و اجازهی فعالیت آزادانه به رسانهها، سازمانهای بینالمللی و اقلیتهای مذهبی. طالبان به خوبی دریافتهاند که شریعت متفاوت از فرهنگهای بومی است و نباید آداب و رسوم محلی را «اسلامی» خواند و آن را عین شریعت دانست. طالبان از هیچ کشوری خط نمیگیرند و مستقل عمل میکنند و تجارب حکومتداری دیگران و البته خطاهای گذشتهی خودشان را مدنظر قرار میدهند و پیش میروند.
البته رسانههای مخالف طالبان برای بد جلوهدادن این گروه، بازار شایعات را گرم نگه داشتهاند و خبرهایی جعلی مربوط به زنان و تعرض به آنان پخش میکنند. بسیاری از مردم، مخصوصا کسانی که خارج از افغانستان اخبار این کشور را دنبال میکنند تحت تأثیر تبلیغات سوء رسانهها و شبکههای اجتماعی قرار میگیرند و کل قضیه را یا سفیدِ سفید یا سیاهِ سیاه میبینند. کسانی که پیش از این نسبت به بروز فاجعهی انسانی هشدار میدادند، بگویند چرا چنین نشد؟ طالبان عفو عمومی اعلام کرده و حتی به نیروها و مسئولان فراری خبر داده که به خانههایشان بازگردند. اگر قدرتی دیگر اینگونه شهرها را تصرف میکرد، معلوم نیست چقدر خونریزی راه میانداخت و با مخالفانش چه برخوردی میکرد؟! در عراق و سوریه دیدیم که چقدر اموال عمومی و نوامیس مردم مورد دستبرد قرار گرفتند و غارت صورت گرفت. چرا جهانیان این حقایق را نمیبینند؟!
این هم قابل انکار نیست که گروه طالبان خالی از ضعف نیست و ممکن است بعضا افراد نفوذی در میانشان باشند، اما در هر صورت قابل اصلاح هستند.
اگر طالبان نام شریعت را بگیرند و از آموزههای قرآن و سنت عدول کنند، علما به جای خود که یک زن هم میتواند جلویشان را بگیرد و مانع بشود؛ همانگونه که در عهد امیرالمؤمنین عمربن خطاب زنی جلوی خلیفه وقت ایستاد و به تصمیم او در مورد مهریه زنان اعتراض کرد و خلیفه را قانع کرد.
البته ممکن است آن آزادیای که مدنظر جهانیان است مثل آزادی مشروبات الکلی و دیگر گناهان علنی در افغانستان نباشد، اما آزادی فکر و اندیشه، آزادی بیان و آموزش توسط شریعت اسلام تضمین شدهاند.
با این تفاصیل میطلبد که اقشار مختلف افغانستان برای ساختن کشورشان متحد بشوند، کسانی که خارج از افغانستان درس خواندهاند، اعم از زن و مرد به کشورشان بازگردند و در آبادانی این کشور شرکت کنند. شایسته است بعد از برقراری صلح در افغانستان، درهای این کشور به سوی سازمانهای حقوق بشری گشوده شود. در این زمینه اگر بررسی صورت بگیرد، مشخص خواهد شد منشور سازمانهای حقوق بشری تفاوت اندکی با اصول حقوق بشر از نگاه اسلام دارد.
اگر در افغانستان صلح و آرامش حاکم شد و حکومتی براساس آموزههای قرآن و سنت و سیره خلفای راشدین بر سر کار آمد و بازهم حقوق اقشار مختلف ضایع شد، مردم به آزادی و رفاه نرسیدند و امنیت حاکم نشد، آنگاه حق اعتراض برای همه محفوظ است. البته در این صورت علما هم ساکت نخواهند نشست و برای اصلاح اشتباهات تلاش خواهند کرد. باید توجه داشت که طالبان ادعای اسلام دارند و مسلمان هستند و بهجز علمای افغانستان و جهان اسلام کسی نمیتواند آنها را اصلاح کند. علما، اسلام را بهتر از هر کسی درک میکنند و میتوانند با سخن و استدلال، طالبان را اصلاح کنند، طالبان هم به علما توجه دارند.
با توجه به موارد فوق، شیخالاسلام مولانا عبدالحمید امیدوارانه در مورد آیندهی افغانستان و جنبش طالبان اظهار نظر کرده اند. این موضعگیری حسابشده بوده و اساس آن اطلاعات و دادههایی است که طبیعتا عموم مردم و اصحاب رسانه و تحلیلگران از آنها خبر ندارند. برخی گمان میکنند مولانا عبدالحمید تغییر کردهاند، اما واقعیت این است که ایشان تغییر نکردهاند و همچنان بر مسیر اعتدال و حق هستند، بلکه این دیگراناند که از مسیر اعتدال خارج شدهاند و گرفتار افراط و تفریط هستند. مولانا عبدالحمید خواهان صلح و آرامش و بازگرداندن اعتماد مردم به اسلام؛ بهعنوان دینی کامل و جامع، هستند و در همین راستا نظرشان را بیان داشتهاند. گذر ایام نشان خواهد داد که موضع ایشان درست و مبتنی بر میانهروی بوده است. علت اعتراضها بر ایشان یا از روی عدم آگاهی است یا تعصب و عقدهگشایی.
دیدگاههای کاربران