هر روز که با دوستانم پیادهروی میکنم، کوچهها و خیابانهای تکهپارهٔ شهر مرا آزار میدهد. در مسیری که طی میکنیم هیچ کوچهای نیست که از چالهها و گودالهای کهنه و نو خالی باشد. اخیراً چالههایی که شرکتهای گازرسانی برای خط لوله گاز ایجاد میکنند هم به این گودالها اضافه شدهاند. بعضی از این گودالها هفتهها و ماهها همچنان باقی میمانند؛ گودالهایی که جان کودکان و حتی بزرگسالان را به خطر میاندازند.
یک ماه پیش هنگام پیادهروی به گودال وحشتناکی در کنار یکی از خیابانها در محل تردد عابر پیاده برخوردیم که لاستیک ماشین کامیون را بهصورت عمودی درون آن گودال جا کرده بودند اما دو طرفش باز بود؛ گودالی که اگر کودکی به درون آن میغلتید نمیتوانست نجات پیدا کند و اگر بزرگسالی در آن میافتاد حتما عضوی از او ناقص میشد، اما کاملاً باز رها شده بود. چاهی بر وسط راهی عمومی!! هیچ توجیهی نداشت. خیلی تأسف خوردم و نگران شدم؛ چرا کوچههای شهر من اینقدر تکهپاره است؟ حداقل میتوانستند این گودال مخوف را بپوشانند! انگار در هر کوچهای برای کودکان و مردم شهر تله گذاشتهاند.
یادم است چند سال پیش در یکی از همین خیابانها پایم پیچ خورد و چند هفته در گچ بود و تا هنوز هم از آن پا رنج میکشم. خیابانهایی که مانند کوه و کمر و بیابانهای سنگلاخ، خودروهای مردم را داغان میکنند، اما هیچ تدبیری برای کوچههای تکهپارهٔ شهر نمیشود
نمیدانم شهردار شهر ما چه میکند؟! چه مسئولیتی دارد؟! مگر کدخدای شهر ما را گذری بر این کوی خرابات نمیافتد؟! مگر مرکب بر این خیابانهای تنریش نمیراند؟!
بیجهت نیست که در احادیث تاکید فراوانی بر دور کردن اذیت و آزارها از معبر مردم و از راهها و جادهها شده است. حتی در برخی احادیث کسی که راه عمومی را ملوّث کند مورد لعنت قرار گرفته است، و زدودن اسباب زحمت و اذیت از راهها را جزئی از ایمان معرفی نموده است.
شهر من انگار شهردار ندارد. شهروندان هم دارند به این وضع نابسامان عادت میکنند… خدا کند مرکب کدخدای شهر در یکی از این گودالها بیفتد تا شاید فکری به حال پیکر تکهپارهٔ شهرمان کند، شاید…
کوچههای تکهپارهٔ شهر
منتشر شده در سکینه یوسفی- زاهدان