عمر رادمرد بزرگ جهان اسلام، خلیفهٔ دادگستر، امیر مؤمنان و فاروق اعظم است. او را دوست دارم و برای من مقدس است.
پیامبر صلىاللهعلیهوسلم او را خود برای امتش خواست و دعایش نمود. آری! او مراد بود نه مرید؛ مخلَص بود نه مخلِص… در این راه نیامد تا آنکه از در و دیوار ندایش نکردند و بر خوان نعمت نرسید تا آنکه مکرر به هر زبانش نخواندند.
او اسلام آورد و خداوند با اسلام، او را عزت داد و از بهترین مسلمانان قرار گرفت؛ او اسلام را برای هر كسی مایهٔ عزت خواند و گفت: «نَحْنُ قَومٌ أَعَزَّنَا اللهُ بِالإِسْلامِ فَإِذَا ابْتَغَینَا العِزَّةَ بِغَیرِهِ أَذَلَّنَا اللهُ»؛ ما قومی هستیم که خداوند بهوسیلهٔ اسلام به ما عزت داد، اگر عزت را در چیزی دیگر بجوییم، خداوند ما را ذلیل خواهد کرد.
او همان شخصیتی است كه پیامبر صلىاللهعلیهوسلم در حقش فرمود: «لَوْ كَانَ بَعْدِی نَبِیٌّ لَكَانَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ»!
گفت: اگر بعدم نبیای آمدی /٭/ بود عمر، اما محال است این، محال
او به پیامبری نرسید و به او وحی نشد، اما به خیر، الهام میگردید. او مُحَدَّث این امت است؛ همكلام با پروردگار است. معصوم نیست؛ اما مقدس است. وزیر و مشیر پیامبر صلىاللهعلیهوسلم بود. سخن او حجت است؛ بر نقش قدوم پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوسلم راه میرفت و آنحضرت صلىاللهعلیهوسلم امتش را به اقتدای از ایشان فراخوانده است: «عَلَیكُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیینَ مِنْ بَعْدِی وَعَضُّوا عَلَیهَا بِالنَّوَاجِذِ.» و خاصه در حق او و یار غارش ابوبكر، فرموده است: «اقْتَدُوا بِاللَّذَینِ مِنْ بَعْدِی- وَأَشَارَ إِلَىٰ أَبِی بَكْرٍ وَعُمَرَ-»؛ به این دو نفر بعد از من- كه ابوبكر و عمر باشند- اقتدا كنید.
خداوند حق و حقیقت را بر قلب و زبان عُمَر گذاشته بود. گفتارش موافق با کلام حقتعالىٰ بود. از زبانش سكینه میبارید. مرد غیور اسلام بود. شیطان هم از او میهراسید. هیچگاه به باطل مجال سرْ بلندكردن نداد و میگفت: از باطل نامی نبرید تا خود بمیرد! اهل جدل نبود. سخنانش دلپذیر و دلش سخنپذیر بود. به سخنان همه گوش فرا میداد و از انتقاداتشان با سعهٔ صدر استقبال میكرد و حتىٰ میگفت: «رَحِمَ اللهُ امْرأً أَهْدَىٰ إِلَینَا عُیُوبَنَا»؛ خدا رحمت كند بر كسی كه عیبهایمان را به ما بازگوید.
عُمَر بسیار متواضع بود و بارها به فضل دیگران اعتراف كرده بود؛ بارها گفته بود: «كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَر»؛ همه از عمر داناتراند. باری نسبت به پیرزنی گفت: «كُلُّ النَّاسِ أَعْلَمُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى العَجَائِزُ»؛ حتىٰ پیرزنان هم از عمر داناتراند. معلوم نیست كه نسبت به چندین نفر گفته باشد: «لَوْ لَا فُلانٌ لَهَلَكَ عُمَرُ»؛ اگر فلانی نمیبود، عمر هلاک میشد. كما اینكه نسبت به حضرت علی و معاذ گفته بود: «لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»، «لَوْ لَا مَعَاذٌ لَهَلَكَ عُمَرُ».
هرگاه شخصی آیهای از قرآن را نزدش میخواند، میایستاد و گوش فرامیداد و به احترام قرآن سخن نمیگفت و با او مجادله نمیكرد؛ «وَكَانَ وَقَّافاً عِنْدَ كِتَابِ اللهِ».
عدالت با نام عُمَر عجین است. مصداق بارز آزادی بیان در حكومت او به وفور یافت میشد. او همه را درس آزادگی داد و با جملهٔ جاویدش: «مَتَى اسْتَعْبَدْتُمُ النَّاسُ وَقَدْ وَلَدَتْهُمْ أُمُّهَاتُهُمْ أَحْرَاراً»، آزادی را به ارمغان آورد. همو بود كه ملتهای ایران و روم را از جهل و خرافهپرستی و از طوق بردگی پادشاهان رهایی داد و آنان را از تنگنای هستی به فراخنای آن سوق داد و به زندگیشان نشاط و تازگی خاصی بخشید. آنان را چنان با تعالیم روحبخش اسلام و آموزههای زیبایِ اخلاقیِ آن آشنا كرد كه با عقل، بینش و فراخدلی خویش و نه با زور شمشیر، اسلام را پذیرفتند و نهتنها پذیرفتند، بلكه هر یك سربازِ جانبركفِ اسلام گردید و با خون و قلم خود از كیان اسلام محافظت نمود.
آری! او با دین خود توانست بر اَبَرقدرتهای بزرگ جهان آنروز فایق آید. مهمات و سازوبرگ جنگی نداشت، از نیروی انسانی زیادی هم برخوردار نبود. دین و ایمانش او را غلبه داد و به مردم آموخت كه فقط با دین میشود بر دشمنان فایق آمد و عِدّه و عُدّه در این راه كارساز نیست؛ اگر گناهان شما و دشمنانتان با هم برابر باشند، پس پیروزی از آنِ آنان خواهد بود.
به مردم آموخت كه به خود متكی و خودكفا باشند و خود را به بیگانگان وابسته نكنند و منت کسی را بر سر نگذارند.
خود فرود آ از شتر مثل عمَر /٭/ الحذر از منت غیر، الحذر
انصاف را در میان مردم گذاشت و رفت و گفت: من شما را بر چنان جادهای که پرواضح از نقش قدم است، گذاشته میروم؛ اینک، اگر کسی خود کجروی کرد، خودش از راه بهدر شده است.
عُمَر سراپا دین بود و دین تمام هستیاش را فرا گرفته بود. باقیماندهٔ علم رسولالله صلىاللهعلیهوسلم سپردِ او شده بود و خداوند خلافت او را به مؤمنان وعده داد و فرمود: «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئًا» [نور: ۵۵]؛ خداوند او را در زمین خلیفه گردانید چنانكه پیشینیان را خلافت داده بود و از دینِ او راضی گشت و آن را در جهان متمكن نمود؛ در زمان او امنیت پایدار بود، او خدا را پرستید و بعد از اسلام دیگر هرگز شرک نورزید.
عُمَر مصداق بارز «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ» است؛ در جایی كه نیاز به شدت بود، شدید بود و در جای ملایمت، نرمی مینمود. هنگامی كه به خلافت رسید، مردم از او میهراسیدند، گفت: من اگر در زمان پیامبر و ابوبكر خشن بودم، دیگر چنین نیستم؛ زیرا خشونتم در زیر مهربانی و رأفت آنان گم میشد و اكنون برای شما از خود شما هم مهربانترم و خشونتم فقط علیه ظالمان است كه هرگز نخواهم گذاشت شخصی بر دیگری ظلم روا دارد مگر اینكه گونهاش را به خاك بمالم.
باری هنگامی كه عمروعاص را به عنوان استاندار مصر فرستاد، به او گفت: اگر دزدی به نزدت بیاید، چه كار خواهی كرد؟ او گفت: دستش را خواهم برید. عمر گفت: اگر گرسنهای از مصر به نزدم بیاید، دست تو را نیز قطع خواهم كرد!
مهربانیهایش زبانزد خاص و عام است؛ تا جایی كه باری دزدی در بازار عمامهٔ او را به سرقت برد، عمر فوراً گفت: من آن را به تو هدیه دادم تا بهخاطر دزدی به جهنم نروی!
به زرقوبرق دنیا التفات نداشت؛ هنگامی كه به او گفتند: چرا كعبه را با پارچهٔ ابریشمین نمیپوشانی؟ گفت: شكمهای كودكان مسلمان به این پول سزاوارتراند.
دستهای ایتام و بیوگان در دعا برای او بر آسمان بود. او أبوالعیال بود؛ تمام خانوادههای بیسرپرست را سرپرستی میكرد و شخصاً جهت خرید مایحتاجشان به بازار میرفت و اگر كسی پولی نداشت، از طرف خود برایش خرید میكرد.
بسیار دلسوز بود و میگفت: کسانی كه دلسوز نباشند، خیری در آنان نیست و وای بر قومی كه دلسوزانشان را دوست نداشته باشند!
به مردم گذشت آموخت و گفت: خداوند بر آن شخص رحم نمیکند که او بر دیگران رحم نکند و خطای آن شخص را نمیبخشاید که او از سر خطای دیگران نمیگذرد.
عُمَر مورد تأیید حقتعالىٰ بود و مُهر رضایت الهی از فراز آسمانها بر او نازل گشت. هر كار او محض رضای خدا بود. او از یاران شجره است كه خداوند رضایتش را در حقشان نازل فرمود؛ «لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِمْ﴾ [فتح: ۱۸]. همچنین او از ﴿السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَار» [التوبة: ۱۰۰] که نهتنها او، بلكه پیروانش هم به مدال پرافتخار ﴿رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ﴾ نایل میگردند؛ لذا انتقاد از عُمَر به معنی ناخشنودی از رضایت پروردگار است.
مجلس شورایی با عضویت بزرگان صحابه تشكیل داده بود و در این مجلس قانونگذاری و سیاستهای كلان جهان اسلام به تصویب میرسید كه در اصطلاح فقهی به آن «اجماع» میگویند و اجماع صحابه چنان حجتی است كه احتمال خطا در آن وجود ندارد و آنان مورد تأیید خدا و رسول هستند؛ «یدُ اللهِ فَوقَ أَیدِیهِمْ» و پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوسلم میفرماید: «لَنْ تَجْتَمِعَ أُمَّتِی عَلَى الضَّلَالَةِ»؛ امت من هرگز بر گمراهی متحد نخواهد شد.
عُمَر فراتر از نقد است و انتقاد از او نهتنها گرهی از مشكلات جهان اسلام را باز نخواهد كرد، بلكه بر مشكلات آن خواهد افزود و بلكه تنها راه برونرفت از مشكلات كنونی جهان- نه تنها جهان اسلام-، اجرای عدالت عمری است.
عمر در قیامت با پیامبر حشر خواهد شد و پروردگارش را ملاقات خواهد نمود؛ اما كسانی كه بر او انتقاد میكنند، آیا جوابی برای ملاقات با پروردگارشان آماده كردهاند؟ پس وای بر كسی كه عمر در روز قیامت طرف مقابلش باشد؟
به نقل از: سنتآنلاین