سابقۀ فعالیتهای تبشیری کشیشان مسیحی در جهان اسلام، به دوران قبل از استعمار (Colonilation) برمیگردد. از اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم میلادی] در دوران پادشاهی اکبرشاه و جهانگیرشاه (سومین و چهارمین پادشاه سلسلهٔ گورکانیان و امپراتوری مغولان هند) کشیشان مسیحی بسیاری به هند رفت و آمد داشتند و در دربار اکبرشاه حاضر میشدند و بنابر عللی، اکبر و جهانگیر به آنها اجازه فعالیت در هند داده بودند.
بازرگانان و کشیشان مسیحی با همکاری و کمک یکدیگر اهداف و برنامههای خویش را پیش میبردند. این تعاون و همکاری میان بازرگانان و کشیشان مسیحی به مدت 250 سال ادامه داشت، بهگونهایکه هر جا تجارت انگلیسیها پیشرفت قابل ملاحظهای میکرد، کشیشان هم در آنجا حضور چشمگیری داشتند.
با نگاهی گذرا به فعالیت کشیشان مسیحی و فعالیت شرکتهای تجاری مسیحیان در آن دوران، این امر بهخوبی روشن میشود که مرکز فعالیت آنها ابتدا در مناطق ساحلی و شهرهای بندری بوده و از آنجا به مناطق اطراف گسترش یافته است.
وجود نیروی دریایی قوی دولتهای مسیحی در این مقطع تاریخی، یکی از مهمترین ویژگیهایی است که آنان از آن بهرهمند بوده و بهوسیلۀ آن سلطۀ خود را در نقاط مختلف جهان گسترش داده و فعالیت میکردند، و اگر جایی احساس خطر میکردند، موقعیت خود را بهراحتی تغییر داده و از آنجا دور میشدند.
بهطور نمونه آنها فعالیتهای خود را در شهرها و مناطق مختلفی چون بمبئی، سورت، مدراس، کلکته، کراچی، سنگاپور، مالزی و غنا متمرکز نمودند.
سادگی، جهل و ناآگاهی، عدم دوراندیشی، منافع شخصی و یا علل دیگری سبب میشد که حاکمان کشورهای اسلامی از فعالیتهای تبشیری و تبلیغی مبلغان مسیحی غافل شوند؛ همانگونهکه در بسیاری از مواقع غافل هستند و در نتیجه بهخاطر منافع زودگذر و شخصی نتایج سنگینی برای جهان اسلام بهبار میآوردند که امروزه شاهد آن هستیم.
در دوران جهانگیرشاه، خاتونی از درباریان بیمار شد و پزشکان از مداوای وی عاجز گشتند. یک پزشک انگلیسی به مداوای وی پرداخت و در نتیجه بیماری وی برطرف شد. جهانگیر از این اتفاق بسیار خوشحال شد و به او اجازه فعالیت و تجارت در شهرهای مختلف چون لکنو، دهلی و آگره را داد. آنها از این فرصت استفاده نموده و مراکز تجاری و بازرگانی خود را در جای جای هندوستان گسترش دادند.
اولین کسی که در شبهقارۀ هند به اشتباه بودن این سیاست پی برد، اورنگزیب عالمگیر (دوران فرمانروایی: 1069ـ 1118ق./ 1658ـ1707م.) بود که دستور داد امتیازات ویژۀ تجاری انگلیسیها از آنها سلب و مراکز تجاری پس گرفته شود.
در لکنو عمارت بزرگی وجود داشت که جهانگیر آن را به انگلیسیها داده بود و به همین علت به فرنگیمحل مشهور بود. اورنگزیب این عمارت را از آنان گرفت و در اختیار گروهی از علما قرار داد تا آن را به مرکزی علمی ـ آموزشی تبدیل کنند. این مرکز بیش از یک قرن خاستگاه سلسلهای از علما و اندیشمندان برجسته شد که با نام علمای فرنگیمحل مشهور شدند؛ از جمله مولانا عبدالحلیم فرنگیمحلی، مولانا عبدالحی فرنگیمحلی لکنوی و شخصیتهای دیگری که منشأ خدمات علمی و دینی بزرگی بودند.
فعالیتهای تبشیری در جهان
فعالیت کشیشان مسیحی منحصربه شبهقارۀ هند نبوده، بلکه در نقاط دیگر جهان نیز وجود داشته است. در آفریقا لطیفهای مشهور است که وقتی انگلیسیها پا به سرزمین ما گذاشتند، مالکیت زمین در دست ما بود و کتاب مقدس در دست آنها، اما وقتی آنها از اینجا رفتند، کتاب مقدس در دست ما بود ولی ما دیگر مالک و صاحباختیار سرزمین خود نبودیم و این انگلیسیها بودند که سرنوشت ما را تعیین میکردند.
کشیشان مسیحی با تبلیغ مسیحیت مردم را مسیحی کردند و دولتهای استعمارگرشان سرمایههای مردم را به تاراج بردند. این امر در سرتاسر آفریقا اتفاق افتاده و بخشهای زیادی از آفریقا برای دههها و سدهها تحت استعمار و در قبضۀ آنها بوده است. کار به جایی رسیده بود که سفیدپوستان مهاجر خود را مالک مناطق اشغالشده تصور کرده و سیاهپوستان را از آنجا بیرون میراندند و یا بهگونهای با آنان رفتار میکردند که توان مقابله و ایستادگی در مقابل فعالیتهای استعماریشان را نداشته باشند.
این اتفاق در کشورهایی از قبیل آفریقایجنوبی و زیمبابوه به شکل بارزی رخ داد. اروپاییها با این تصور که حکمرانی آنها برای همیشه در این مناطق پابرجا خواهد ماند، 400 سال در آفریقایجنوبی و 350 سال در زیمبابوه حکمرانی کردند.
نتیجه این شد که اکثریت ساکنان این مناطق مسیحی شدند؛ زیرا آنان پیشینۀ دینی و مذهبی بارز و مشخصی نداشتند و نمایندۀ فرهنگ و تمدن بهخصوصی نبودند، بههمینعلت خیلی زود تحت تأثیر تبلیغات مبلغان مسیحی قرار گرفته و مسیحی شدند.
اما مبلغان مسیحی در سرزمینهای اسلامی نتیجه نگرفتند؛ از مراکش گرفته تا اندونزی شما کشور مسلمانی را نخواهید یافت که در آنجا یک درصد و یا کمتر از آن نتیجه گرفته باشند.
طی سیصد سال شما جایی را نخواهید یافت که مسلمانان به مسیحیت گرویده باشند و همۀ ادعاهایی که در این مورد صورت گرفته از گرایش یک میلیون مسلمان در سند بر مبالغه و یا دروغ و یا ترس از مسلمانان مبتنی بوده است.
شاید بهطور پراکنده و موردی جایی اتفاق افتاده باشد، اما زیاد نبوده است. آنها این واقعیت را درک کردهاند که نمیتوانند بهصورت جمعی و گروهی مسلمانان را به مسیحیت گرایش دهند.
سعی و تلاش مبلغان و گروههای تبشیری مسیحی برای تبلیغ و ترویج مسیحیت قابل توجه است. گروهی از آنان از بسیاری از امکانات و فرصتهای شغلی و کاری و اسباب رفاه و آسایش گذشته و در راستای پیشبرد اهدافشان با اخلاصی ستودنی به مناطق دوردست و توسعهنیافته دنیا رفته و به تبلیغ مسیحیت میپردازند.
مدتی پیش سفری به ایالت سند داشتم، آنجا متوجه شدم که کشیشی از کشور کانادا ـ در آمریکای شمالی ـ سالها پیش به پاکستان آمده و مدت 45 یا 48 سال را در یکی از روستاهای سند گذرانده و همۀ ساکنان روستا را که هندو بودند، مسیحی کرده است.
همچنین در آنجا کلیسایی بنا نهاده و در آن به فعالیت پرداخته است و وصیت کرده که پس از مرگ وی را نزدیک آن کلیسا در کنار جادۀ اصلی دفن کنند و بر سنگقبرش جملاتی از انجیل بنویسند تا هر رهگذری آن را ببیند. امروزه فرزندان آن کشیش در همان روستا ساکن و جانشین وی در تبلیغ مسیحیت هستند.
استراتژی جهانی مسیحیت و اولویتهای آن
فعالیت کشیشان مسیحی را در نظر بگیرید که برای چه با این جدیت و پیگیری مشغول فعالیت هستند؟
با نگاهی به گزارشها و نوشتههای آنان که در فواصل زمانی مختلف منتشر شده است، دو دلیل عمده برای این کار وجود دارد. بزرگترین علت این است که غیرمسلمانانی که در جهان اسلام و یا در کشورهای اسلامی زندگی میکنند، از طبقۀ پایین جامعه بوده و از نظر فرهنگی و اقتصادی در سطح بسیار پایینی هستند.
کشیشان و مبلغان مسیحی در جستوجوی چنین افراد و گروههایی هستند تا به آنها این نوید را بدهند که مسیحیت عامل تغییر وضعیت زندگی آنها شده و جایگاه اجتماعی آنها را بالا خواهد برد، و اینگونه آنان با دیگر مسیحیان در یک سطح قرار میگیرند و بخشی از دنیای مسیحیت خواهند شد. چنانکه با این حربه در شبهقاره هند، پاکستان و بنگلادش به موفقیت دست یافتند.
هندوها دارای چهار طبقه در نظام اجتماعی طبقاتی خویش هستند که صاحبان هر طبقه از حقوق و جایگاه اجتماعی مشخصی برخوردارند. علاوهبراین چهار طبقه، گروه دیگری نیز در هندوستان و در بین هندوها زندگی میکنند که جایگاه پایینتری از چهار طبقۀ مذکور دارند و در واقع بیطبقه هستند که به آنها اچهوت/اچوت میگویند.
مایۀ تأسف است که مسلمانان در طول مدت حکومت هزارسالهشان در هند هیچگونه توجه و تلاشی برای مسلمان نمودن این قشر ننمودند و اگر هم کاری کردند نتیجه چندانی نداشته که قابل ذکر و یاد باشد.
اما زمانی که مبلغان مسیحی آمدند تمام توان و نیروی خود را روی آنها متمرکز کردند. بهعنوان مثال اگر شما به گروه رفتگران در پاکستان نگاه کنید، اکثریت آنها از اچوتها هستند که مورد اذیت و آزار هندوها بودند و در نهایت مسیحی شدند.
این سیاست کم و بیش در برخی دیگر از کشورهای اسلامی نیز نمایان است که طبقۀ غیرمسلمانی که از لحاظ اجتماعی در جایگاه پایینتری قرار داشته، مورد توجه مبلغان مسیحی و دولتهای استعمارگر و سلطهطلبی چون انگلیس قرار گرفته و در نتیجه به آسانی و بدون سر و صدا به مسیحیت گرایش پیدا کرده است.
جمعیت مسیحیان در پاکستان بیش از سه یا چهار درصد نیست، اما نقش اجتماعی و سیاسی آنان به سرعت در حال رشد و گسترش است. تنها وضعیت پاکستان اینگونه نیست بلکه کشورهایی چون سودان، لبنان، عراق، بنگلادش، اندونزی و برخی کشورهای آسیای مرکزی هم همین وضعیت را دارند، مناطقی که اقلیت مسیحی در آن زندگی میکنند به سرعت در حال توسعه هستند و منابع و بودجههای کلانی صرف آبادانی آنها میگردد.
لبنان
تاریخ مایۀ عبرت است، اما چهبسا مورد مطالعه قرار میگیرد بدون آنکه درسی از آن گرفته شود. خدای متعال در قرآن مجید میفرماید: “اِنَّ فِیْ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِّاُولِی الْاَبْصَارِ” (آل عمرن: ۱۳)، و در جایی دیگر میفرماید: “فِیْ قَصَصِھِمْ عِبْرَةٌ لِّاُولِی الْاَلْبَابِ” (یوسف: ۱۱۱).
لبنان کشور کوچکی است که اگر از روی نقشۀ کوچکی به آن نگاه شود آنقدر کوچک است که به چشم نمیآید، باوجوداین یکی از زیباترین مناطق جهان از نظر طبیعی و جغرافیایی است. بهطور سنتی بخشی از شام بوده و بهصورت یک کشور جداگانه وجود نداشته است.
لبنان نام کوهی در شام بود که مبلغان مسیحی تقریبا 250 سال پیش فعالیتهایشان را آنجا آغاز کردند. اکثریت ساکنان آنجا را مسلمانان تشکیل میدادند و همواره در اکثریت قرار داشتند. غیرت و حمیت و صلابت بر عقیده از ویژگیهای اساسی شامیها بوده و همواره بر آن استوار بودهاند. علما، اندیشمندان و محدثین صاحبنام و بزرگی در آنجا وجود داشتهاند.
دویستوپنجاه سال پیش مبلغان مسیحی کارشان را در این منطقه آغاز کردند و به آرامی کسانی را که از نظر جایگاه اجتماعی در سطح پایینتری بودند، به مسیحیت گرایش دادند. گروههای پرشماری از مهاجران مسیحی [بهطور عمده از یونان و ارمنستان] نیز برای سکونت وارد آنجا شدند.
در لبنان کار و زندگی این مهاجران بهراحتی صورت میگرفت بدون آنکه حساسیت چندانی ایجاد شود؛ چون لبنانیها از نظر رنگ همانند سفیدپوستانی بودند که از خارج وارد لبنان میشدند، در نتیجه تفاوت ظاهری زیادی بین آنها وجود نداشت و با گذشت 20 تا 30 سال بخشی از جامعۀ لبنان قرار میگرفتند.
ورود مسیحیان غربی با حمایت و تشویق مبلغان مسیحی صورت میگرفت. همچنین بسیاری از مسیحیان کشورهای اطراف همانند مصر، سوریه، فلسطین، عراق و ترکیه به سکونت در لبنان روی آوردند.
نتیجه این شد که با گذشت زمان جمعیت مسیحیان لبنان به بیش از 30 درصد رسید. پس از آن بحث تشکیل کشور مستقل لبنان و تقسیم قدرت در دستور کار قرار گرفت و بنابر توافقی، قدرت سیاسی و اجرایی بین مسیحیان و مسلمانان تقسیم شد؛ اینگونهکه رئیسجمهور مسیحی، نخستوزیر مسلمان سنی، و رئیس مجلس مسلمان شیعه باشد.
با این تقسیمبندی کشور لبنان عملاً در شمار یکی از کشورها با گرایش مسیحی قرار گرفت. برایناساس سازماندهی فعالیتهای تبلیغی مسیحیت در جهان عرب بهطور عمده از لبنان صورت گرفته است.
یکی از اهداف و برنامهها برای این کار، تأسیس مدارس، کالجها و دانشگاههای متعدد است. یکی از معروفترین این مراکز آموزشی، دانشگاه آمریکایی بیروت است [که ابتدا در سال 1844م. توسط مبلغان مسیحی غربی و غالباً امریکایی بهعنوان کالج پروتستان سوریه تأسیس شد].
در جهان عرب در هیچ کجا این همه دانشگاه و مرکز آموزشی مسیحی که در لبنان وجود دارد، وجود ندارد.
از همین مراکز آموزشی اندیشهها و ایدئولوژیهایی چون سکولاریسم و ناسیونالیسم عربی در دنیای عرب و جهان اسلام ترویج میشود. کتابها و آثاری که در مورد ناسیونالیسم عربی و مخالفت با اندیشۀ امت اسلامی نوشته شده، نود درصد آن محصول این تفکرات است و از لبنان منتشر شده است. بسیاری از روزنامهنگاران و نویسندگان مطرح جهان عرب که در ادبیات عرب و روزنامهنگاری پرچمدار سکولاریسم هستند در لبنان به دنیا آمدهاند.
این امر گویای این مطلب است که در لبنان بستر برای چه چیزهایی آماده شده است. همچنین از این معلوم میشود که آنها برای اهداف و برنامههایشان از مدتها پیش برنامهریزی و نقشه راه را مشخص کردهاند.
گروهها و طبقات آسیبپذیر هدف خاص
در دو قرنونیم گذشته شبهقارۀ هند با همین وضعیت مواجه بوده که طبقۀ ضعیف و آسیبپذیر جامعه هدف تبلیغ مسیحیت قرار داشته است و تلاش شده با ترفندهای مختلف به مسیحیت گرایش پیدا کنند. طبقۀ اچهوت و رفتگرها اینگونه به مسیحیت گرایش پیدا کرده و مسیحی شدند.
برخی از مسلمانان این تصور را داشتند که اتفاق خاصی نیفتاده، در گذشته هندو بودند حالا مسیحیت را قبول کردند و از یک آیین باطل به آیین غیرقابلقبول دیگری وارد شدند و به جامعۀ اسلامی و مسلمانان ضرری وارد نیامده است.
این موضوع ابتدا مورد توجه جدی قرار نگرفت و کسی به این فکر نمیکرد که چرا این گروه مرکز توجه تبشیر مسیحیت قرار گرفته است.
در کوتاه مدت توجهی به پیامدهای آن نشد، اما در درازمدت وقتی جمعیت این افراد زیاد شد و پس از دو یا سه نسل به بلوغ فکری رسیدند و جایگاه اجتماعیشان تثبیت شد، معلوم شد که چرا این گروه مرکز توجه بودهاند.
نسل جدید آنها به ایالات متحدۀ آمریکا و انگلستان فرستاده شدند تا در دانشگاههای آنجا تحصیلات عالی کسب کنند. سپس موقعیتهای کلیدی در قوۀ قضائیه، ادارات دولتی، پلیس و… را به آنها سپردند.
نامهای مشترک پوششی برای هویت مسیحی
در کشورهای اسلامی وقتی این تلاشها انجام گرفت، با مشکلی مواجه شدند که نامهای مسیحی از قبیل مسیح، بشیر، فلیپ، پیتر و… باعث میشد که هویت مسیحی آنها زود معلوم گردد.
این آزمون ابتدا در جهان عرب رخ داده بود و سپس در دیگر کشورهای اسلامی از جمله شبهقارۀ هند مورد آزمایش قرار گرفت.
در جهان عرب از نیمۀ اول قرن بیستم تصمیم بر این شد که مسیحیان از گذاشتن اسامی اروپایی و انگلیسی اجتناب نموده و نامهای عربی بگذارند. شما نامهای زیادی از قبیل الیاس، ابراهیم، موسی، عیسی و… میبینید که از شکل و زبان نمیتوانید تشخیص دهید که اینها مسیحی هستند یا مسلمان.
همچنین در کشور پاکستان مسیحیان زیادی با نامهایی چون عبدالقیوم، بشیرالدین و… پیدا میکنید. اگر به مجلات آنها نگاهی بیندازید نویسندگانی که با نام اسلامی تبلیغ مسیحیت میکنند، در جامعه حضور داشته و در جاهای مختلفی به عنوان پزشک و… مشغول کار هستند.
شما از نام دکتر عبدالقیوم سیالکوتی هیچ زمانی تشخیص نمیدهید که وی مسیحی است یا مسلمان. درحالیکه این افراد به تبلیغ مسیحیت هم مشغول هستند.
تشابه معماری مساجد و کلیساها
یکی از مشکلات پیش رو در تبلیغ مسیحیت این موضوع بود که اگر بالفرض مسلمانی مسیحی شود، ارتباطش با جامعۀ اسلامی قطع میگردد و ترس از این موضوع باعث نپذیرفتن مسیحیت میشود.
برای حل این مسئله این راهکار مد نظر قرار گرفت که تلاش شود ارتباط مسلمانی که مسیحی شده از جامعۀ اسلامی قطع نگردد و در همان جامعه بماند، اما سعیش بر آن باشد که ارتباطش با افراد سکولار و بیتفاوت به دین بیشتر شود و آنها را متأثر نماید.
هنگامی که مسیحیان در یک جامعۀ مسلمان به تعداد معینی برسند، در پی ساختن کلیسا خواهند بود، امری که با واکنش سریع مسلمانان مواجه میشود و تودۀ مردم اجازه ساخت کلیسا به آنها را نمیدهند. برای حل این مسئله تصمیم بر آن شده که کلیساهایی با سبک خاص ساخته شود.
در برخی از کشورهای اسلامی همانند پاکستان قوانین موجوده این اجازه را به غیرمسلمانان نمیدهد که عبادتگاههای خود را به سبک مساجد و یا شعائر اسلامی دربیاورند. به این علت تصمیم بر آن شده که از نوعی معماری خاص استفاده شود که تلفیقی از معماری کلیسا و مسجد است و حساسیت زیادی ایجاد نمیکند؛ بهگونهایکه شخص عادی تشخیص نمیدهد که این کلیسا است یا مسجد. نمونۀ این سبک از معماری برای کلیسا در خیابان لقمان حکیم اسلامآباد وجود دارد.
پیشنهاد دیگری که مطرح شد، این بود که برای این معابد و کلیساها از واژۀ کلیسا استفاده نشود، بلکه بهجای آن از واژۀ مسجد مسیحیان استفاده شود تا به افرادی که آگاهی کافی در این زمینه ندارند، چنین القا شود که همانطورکه در میان مسلمانان مساجد گروههای مختلف مذهبی وجود دارد، همانند آن مسجد مسیحیان محل عبادت یک گروه مذهبی است تا حساسیت ایجاد نگردد.
اینها چند نمونه از روشها و رویکردهای تبلیغی مسیحیت است که جزئیات آن از یک گزارش مفصل اخذ شده است؛ گزارشی که سالها پیش در گردهمایی بزرگ مبلغان مسیحی در آمریکا تهیه شده است.
مدتی قبل ما در «آکادمی دعوت» دانشگاه اسلامی بینالمللی اسلامآباد دورۀ شناخت مسیحیت برگزار کردیم و در آن ترجمه کامل این گزارش را منتشر نمودیم.
گردهمایی مذکور در سالهای 1978، 79 و 80 میلادی در آمریکا برگزار شد و مجموعۀ نشستها و برنامههای آن شش ماه به طول انجامید.
در این همایشها از کشورهای مختلف اسلامی یک یا دو کشیش را فراخوانند که هر یک از آنها تجربه 40 تا 50 سال تبلیغ مسیحیت داشتند و با توجه به تجارب آنها در زمینۀ دعوت مسیحیت پیشنهادات لازم جهت ترویج مسیحیت و سیاستگذاری کلان در این خصوص صورت گرفت.
مقالات و مصوبات این همایش به صورت کاملاً محرمانه چاپ گردید و حتیالامکان تلاش شد که مسلمانان از آن آگاهی نداشته باشند، اما از قضا شخصی به این گزارشها دسترسی یافته و آنها را چاپ و منتشر کرده است.
مقالات و مباحث مطرح شده در این نشستها قابل تأمل است، بهویژه مقالاتی که در مورد پاکستان نگاشته شدهاند؛ بهگونهایکه اگر یک عالم و مسلمان پاکستانی آنها را مطالعۀ کند شاید تا چند روز خواب از چشمانش بپرد و نگران شود.
با مطالعه این گزارشها معلوم میگردد که جامعۀ اسلامی با خیالی آسوده نشسته و نظارهگر است و آن طرف دشمن با آگاهی کامل برنامهریزی میکند.
استراتژی سلطۀ جهانی و کشورهای هدف در تبلیغ مسیحت
مواردی که ذکر شد در مورد مشکلات و موانع پیش روی تبلیغ مسیحیت بود که در کنار آن برنامهریزی طولانی و استراتژی بلندمدتی پیریزی شده است که چه روشهایی را در جهان برای تبلیغ مسیحیت پیش بگیرند.
سالها قبل در سال 1975م. اجلاس شوراهای کلیساهای جهان (world council of churches) در واتیکان منعقد گردید. در این اجلاس پس از چند ماه بالاخره نقشه راه تبلیغ مسیحیت در جهان اسلام تدوین گردید.
گویا سیاستگذاری برای 25 سال آتی تا پایان قرن بیستم بود. چنانکه سه کشور اسلامی سودان، بنگلادش و اندونزی بهگونهای خاص نقطۀ هدف قرار گرفتند.
چرا این سه کشور انتخاب شدند؟ وجه مشترک در میان این سه کشور این بود که تعداد قابل توجهی غیرمسلمان در این کشورها زندگی میکردند. 25 درصد جمعیت بنگلادش را هندوها تشکیل میدهند. جنوب سودان هم اکثر غیرمسلمان هستند. در اندونزی هم نزدیک 20 تا 22 درصد غیرمسلمان زندگی میکند.
مسئلۀ دوم این است که در بخشهایی از این کشورها سطح آشنایی با تعالیم و آموزههای اسلامی بسیار پایین است. سومین مسئله این است که این سه کشور در سه نقطۀ متفاوت و از جهاتی مهم جهان اسلام قرار دارند.
کشور سودان در منطقهای واقع شده که از یک سو کشورها و جوامع غیرمسلمان آن را احاطه و از سوی دیگر با کشورهای اسلامی همسایه است. از بخشهای که به جوامع غیرمسلمان وصل است از آن برای کمک و یاری غیرمسلمانان استفاده میگردد. اندونزی و بنگلادش هم چنین موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی در منطقۀ خود دارند.
مسئلۀ دیگری که در این سه کشور مورد توجه قرار گرفته این است که مسلمانان این کشورها با وجود اینکه در بخشی مناطق از نظر تعلیم و آموزش در سطح پایینی قرار دارند اما احساسات دینی بسیار قوی و محکمی دارند که در صورت تغییر دین و آیین میتوان از آن در راستای منافع مسیحیت استفاده کرد.
در این اجلاس مقرر شد که در 25 سال آینده آنقدر روی این موضوع تمرکز و کار و هزینه شود که 20 تا 25 درصد جمعیت این کشورها مسیحی شود و این 25 درصد از لحاظ تعلیم و تربیت، فرهنگ و آموزش، کار و اشتغال، و تجارت و سرمایه به سطحی برسند که از دیگر ساکنان آن کشورها پیشی بگیرند.
به هر حال در استراتژی سلطۀ جهانی مسیحیت در پایان قرن بیستم، سه کشور اندونزی، سودان و بنگلادش از اهمیت خاصی برخوردار بودهاند.
برای رسیدن به این هدف، چه سیاست و استراتژیای پیش گرفته شده است؟
با بررسی تلاشهای صورت گرفته در راستای نشر و اشاعۀ مسیحیت در اندونزی وسعت و عمق این سیاست و استراتژی نمایان میشود.
اندونزی بزرگترین و پرجمعیتترین کشور مسلمان جهان است که از بیش از 7هزار جزیره تشکیل شده است و جمعیت آن بالغ بر 200 میلیون نفر است [در حال حاضر جمعیت اندونزی قریب به 260 میلیون نفر است که بیش از 86 درصد آنها مسلمان و نزدیک به 14 درصد آنها پیروان دیگر ادیان و آیینها هستند]. موقعیت جغرافیایی اندونزی بهگونهای است که به مناطق حساسی در جهان دسترسی دارد. اگر به نقشۀ جهان نگاهی بیندازید، بزرگترین اقیانوس در جهان اقیانوس آرام است که از یک طرف به آمریکا و از طرف دیگر به چین وصل است؛ گویا در دو سوی این اقیانوس دو قدرت بزرگ جهان چین و آمریکا استقرار یافته است. در جنوب اندونزی نیز استرالیا قرار دارد که در حوزۀ کشورهای سفیدپوست و غربی است. اندونزی اینگونه در بین این سه قدرت منطقهای قرار دارد.
بر همین اساس دکتر احمد سوکارنو (رهبر استقلال و اولین رئیسجمهور اندونزی، متوفای 31 ژوئن 1970م.) به این نتیجه رسید که تا زمانیکه نیروی دریایی اندونزی مستحکم نگردد تا آن زمان اندونزی و کشورهای مسلمان همجوار با خطر و تهدید مواجه هستند. چنانکه ایشان توسعۀ نیروی دریایی اندونزی را در دستور کار قرار داد و با کمک چین نیروی دریایی مجهزی ساخت که از منافع این کشور در حوزۀ اقیانوس آرام پاسداری و دفاع کند.
اما دولتهای مسیحی منطقه آرام ننشستند چرا که احساس کردند تا زمانی جزایر این منطقه کاملاً زیر سلطۀ آنها نباشد، از سوی اندونزی مورد تهدید قرار دارند و بر این بخش از اقیانوس آرام تسلطی نخواهند داشت. اگر چین هم از آنها فاصله بگیرد که عملاً هم چنین شد، این منطقه از حوزۀ نفوذ آنها خارج میشود و اگر نیروهای دریایی دو کشور اندونزی و چین متحد شوند این مناطق از سلطۀ مسیحیت خارج شده و برای آنها تهدید قرار میگیرد.
بههمینعلت تلاش نمودند که قدرت و توان اندونزی را تضعیف کنند. در نتیجه با حمایت از مسیحیان اندونزی آنها را به استخدام و نفوذ در بدنۀ ارتش سوق دادند. این مسئله تا آنجا پیش رفت که در نتیجه توطئه و کودتایی در سال 1980م. پنگابیان مسیحی به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح قرار گرفت و به تضعیف نیروی دریایی اندونزی پرداخت.
اندونزی بیش از 7هزار جزیره دارد که 3500 جزیرۀ آن به علت فاصلۀ زیاد، نبود امکانات و سختی رفت و آمد بدون سکنه است. برای آبادی این جزایر به امکانات زیادی نیاز است که از توان دولت خارج است. به دنبال این مسئله کشیشان مسیحی پیشنهاد خرید این جزایر را مطرح کردند تا در آنها قابلیت کشاورزی و سکونت ایجاد شود و در اختیار افراد کمبضاعت و تنگدست قرار گیرد.
با موافقت دولت بسیاری از این جزایر خریداری و در اختیار مسیحیها قرار گرفته و سیستم حملونقل دریایی در آنها راه اندازی شد. اندونزی دارای جزایر بزرگی همانند جاوا و سوماترا و… است که مسیحیها تبلیغ مسیحیت را در آنجا آغاز نمودند و از طرفی این موضوع را اعلان کردند که کسانی که مسیحیت را قبول کنند رایگان به این مناطق انتقال داده شده و زمین رایگان جهت کشاورزی و سکونت در اختیارشان قرار میگیرد. خانهها و منازل اندونزی به این علت که از چوب ساخته میشوند هزینه و زمان زیادی نمیبرد. متأسفانه حکمرانان اندونزی علت این امر را جویا نشدند که چرا کشیشان مسیحی دایۀ مهربانتر از مادر شده و به فکر ساختن منزل برای مردم هستند.
این اتفاق در اندونزی افتاده و جزایر جداگانه و مستقلی ساختند که معلوم نیست سرنوشت آنها در آینده چه خواهد شد؟ به نظر میآید که آنها روزی از اندونزی جدا خواهند شد و دولتی مسیحی در آنها شکل خواهد گرفت. [نویسنده این موضوع را در سال 1998م. مطرح کرده است. این پیشگویی چند سال بعد به واقعیت پیوست و تیمور شرقی که تا سال 2002م. یکی از استانهای اندونزی بود، در پی قیامها و شورشهای استقلالطلبانه و با برگزاری همهپرسی عمومی از اندونزی اعلام استقلال کرد. در سودان هم چنین اتفاقی افتاد و جنوب سودان با اکثریت مسیحی در ژانویه 2011م. از سودان جدا شد و کشور سودان جنوبی در آن اعلام استقلال کرد.]
نکاتی نیازمند تفکر و تأمل
امروزه هر جا صحبت از سکولاریسم است و بسیاری گمان میکنند که سکولاریسم نظریۀ مسلط در دنیا و جهان غرب پرچمدار و طلایهدار آن است و در حوزۀ دین کاملاً بیطرف است.
آنها به رهبران و دولتمردان ما اینگونه القا میکنند که سکولاریسم همان بیطرفی مذهبی است. اگر همین مفهوم را در نظر بگیریم آنها خود هیچ وقت بیطرف نبودهاند و همیشه با تعصب جانب مسیحیت و مسیحیان را گرفتهاند.
واقعیت امر این است که سکولاریسم، بیطرفی مذهبی، مساوات و برابری حرفهایی هستند که برای جهان اسلام زده میشوند. مساوات و برابری به این معنا در آمریکا هم وجود ندارد. هیچگاه اتفاق نیفتاده که در ارتش آمریکا یک مسلمان به فرماندهی برسد، حالانکه بیش از 6 میلیون مسلمان در آمریکا زندگی میکنند. جمعیت مسلمانان فرانسه نیز حدود 6 میلیون و ده درصد از کل جمعیت فرانسه است، اما بر پایۀ این اصل هیچگاه به مسلمانان اجازه ندادند تا جایگاه برابری با دیگر شهروندان فرانسوی داشته باشند و به مقام بالای سیاسی در دولت فرانسه دست یابند و یک مسلمان وزیر شود.
درحالیکه در پاکستان وزارت امور دینی تقسیم و از آن دو وزارتخانه تشکیل شده است، یکی وزارت امور دینی و دیگری وزارت امور اقلیتها.
گویا برای همیشه این امر طی شده است که در کابینۀ پاکستان یک عضو غیرمسلمان وجود داشته باشد، چنانکه وزرای مسیحی متعددی بر این کرسی نشستهاند.
در کیفرخواستی که علیه قادیانیها مطرح شد باوجودآنکه طرف دعوا قادیانیها بودند، و همچنین در موضوع اجرای حدود که مسلمانان از غیرمسلمانان در آن متمایز هستند، مسیحیها بیشترین اعتراض را علیه آن داشتند.
در پایان ذکر این مطلب لازمی است که خدماتی که گروهها و سازمانهای مسیحی و دیگر مبلغان مذهبی در قالب افتتاح درمانگاه و بیمارستان و دیگر امور خیریه و عامالمنفعه انجام میدهند، صرفاً برای خدمت به مردم و جامعه نیست، بلکه در پشت آن سیاستهای تبشیری و مذهبی نهفته است.
با این قبیل اقدامات فقط با حرف زدن و شعار دادن و بد و بیراه گفتن نمیتوان مقابله نمود، بلکه این امر زمانی میسر است که شعور و درک دینی بالا به وجود بیاید و در کنار این شعور، خدمترسانی به مردم و جامعه همانند آنها صورت گیرد تا مردم متأثر شوند.
با توجه به این امر مسئولیت علما و اندیشمندان جامعه از همه بیشتر است چون آنها با آحاد جامعه در ارتباط بوده و جایگاه ویژهای نزد آنان دارند.
اگر علما و نخبگان جامعه با اخلاص کامل و به دور از منافع شخصی و یا گروهی، اهمیت موضوع را درک نموده و مردم و جامعه را از خطر چنین فعالیتهایی آگاه نمایند، راه برای تبلیغ مسیحیت و دیگر باورهای مذهبی مخالف بسته شده و تلاشهای آنها کمرنگ و بیاثر خواهد شد.
منبع: فصلنامه ندای اسلام، سال هفدهم، شماره پیاپی ۶۷-۶۸، ۱۳۹۵
دیدگاههای کاربران