سنیآنلاین| «حدیث» بهعنوان دومین منبع از چهار مصدر تشریعی اسلامی است که بعد از «کتابالله» در استنباط و استخراج احکام و مسائل شرعی و فقهی از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است. حدیث در واقع شرح و تبیین کتابالله است، بهطوریکه که بسیاری از مسائلی که در قرآن مجید بهصورت کلی و اجمالی آمده است توسط حدیث واضح و روشن میشوند. به عبارت بهتر؛ فهم قرآن بدون ارتباط و آشنایی با حدیث نهتنها امکانپذیر نیست، بلکه چهبسا سبب انحراف در جامعه میشود. لذا با توجه به اهمیت این موضوع، بخش تخصص علوم حدیث دارالعلوم زاهدان که زیر نظر بخش پژوهش و آموزش عالی این مرکز علمی اهلسنت قرار دارد، مدتی قبل گفتوگویی خواندنی و مفید با استاد مولانا مفتی محمدقاسم بنیکمال (قاسمی)، استاد ارشد حدیث و رئیس دارالإفتای دارالعلوم زاهدان با موضوع «حجیت حدیث، جایگاه تشریعی آن و نقش حدیث در رشد و پویایی امت اسلامی» انجام داده است که مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
بهعنوان پرسش نخست بفرمایید جایگاه حدیث در ساختار دین کجا قرار دارد؟
بسماللهالرحمنالرحیم و به نستعین. این از بدیهیات است که حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوسلم دومین منبع استنباط است. حضرت رسول صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: «ترکت فیکم ٲمرین، لن تضلوا ما تمسکتم بهما، کتاب الله و سنتی» ببینیم جایگاه خود رسولالله صلیاللهعلیهوسلم کجاست. در عین اینکه ایشان رسول و پیامرسان، موحَیٳلیه و مبلغ قرآن است، شارح و مبیّن قرآن نیز است، چنانکه الله تعالی میفرماید: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» [نحل: 44]. لذا آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم «ما نُزل إلى الناس» را تبیین میکند؛ یعنی مُبهَم را روشن میسازد، مجمل را توضیح داده و تفسیر میکند، مشکل را تفسیر کرده و آسان مینماید و اگر مَحمِلی وجود دارد آن را مشخص میکند. فهم برخی از آیات قرآن از ظاهر کلمات دشوار است. بهطورمثال در قرآن فقط دستور به پرداخت زکات شده، اما از مقادیر زکات بحث نشده است. در مورد نمازهای پنجگانه، وقت این نمازها و تعداد رکعات نماز در قرآن تصریح نشده است. همۀ این نوع موارد را پیامبر صلیاللهعلیهوسلم با گفته و عمل خود مشخص میکند. اگر کسی در مورد نماز از ایشان میپرسید، نمیگفت: برو قرآن را بخوان، قرآن همۀ احکام را توضیح داده است؛ بلکه میفرمود: «ٲقم عندنا؛ اینجا با ما بمان» و در مدت یک شبانهروز به او عملا آموزش میداد؛ این وقت نماز فجر است، این ظهر است و… همچنین در زمینۀ طلاق و… خلاصه آنکه در هیچ زمینهای قرآن را نمیتوان بدون سنت درست فهمید و برداشت کرد.
گفتید سنت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم قرآن را شرح میدهد، آیا میتوان گفت حدیث جایگاه تشریعی هم دارد؟
بله، حدیث و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم دومین منبع تشریع و قانونگذاریست. ما چهار منبع داریم که جمهور اهلسنت بر آن متفقاند: کتابالله، سنت، اجماع و قیاس. احادیث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم هم تشریح میکند و هم بإذنالله تشریع میکند. سخنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم وحی غیرمتلو هستند. مثلا مسئلهای داریم که حکمی صریح برای آن در قرآن وجود ندارد و حضرت صلیاللهعلیهوسلم بیان میکند؛ این «تشریع» است، اما باید توجه داشت که ایشان شارع مستقل نیستند بلکه بٳذن الله تشریع میکنند. هر آنچه آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بهعنوان دین ـ نه بهعنوان مشورت ـ میفرمودند در واقع وحی غیرمتلو است.
آیا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم اجتهاد هم میکرد؟
بله، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم اجتهاد هم میکردند؛ اما اگر اجتهادی از جانب الله تٲیید و تقریر نشده، تذکر داده شده است؛ مانند اجتهادی که در مورد اسیران بدر صورت گرفت. بنابراین آن دسته از اجتهادات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم که تٲیید شده است باید بهعنوان شرع پذیرفته شود.
ما دو اصطلاح داریم؛ «حدیث» و «سنت»، آیا این دو اصطلاح یکی هستند یا با هم تفاوت دارند؟
این دو اصطلاح هم یکی هستند و هم تفاوت دارند. اجازه بدید یک مثال روشن برای شما بیان کنم. تفاوت به این معنا که یک حکم در حدیث آمده است، ولی آن حدیث منسوخ شده است. بنابراین، این «حدیث» است اما نمیشود آن را «سنت» گفت؛ مانند حدیث «الوضوء مما مست النار» یا از دیدگاه فقهای احناف «أفطر الحاجم و المحجوم» البته امام احمد بن حنبل رحمهالله به آن فتوا میدهد اما جمهور فقها حکم حجامت را منسوخ میدانند. لذا به آن حدیثی که حکمش منسوخ شده است، در اصطلاح «حدیث» گفته میشود اما «سنت» نه. سنت بیشتر به احادیثی گفته میشود که با دیگر احادیث تعارض ندارد و اگر هم تعارض داشته ترجیح یافته و یا اگر در بحث ناسخ و منسوخ آمده، منسوخ نیست. در واقع حدیث معمولبه را «سنت» مینامیم. سنت بیشتر به «الطریق المسلوکة» یا مورد عمل قرارگرفته، میگویند. اگر کسی بهطور مطلق حدیثی را دیده بگوید من با عمل به آن به سنت عمل میکنم، مجازا میتوان گفت در سنت آمده و منابع سنت آن را روایت کردهاند اما زمانی میشود به آن سنت گفت که در حقیقت بهعنوان معمولبه پذیرفته شده باشد.
از جایگاه حدیث در دین گفتید. لطفا بفرمایید حدیث در صیانت امت اسلامی از انحراف و بدعت در طول تاریخ چقدر اثرگذار بوده است؟
امام سید ابوالحسن ندوی رحمهالله کتابی دارد با عنوان «حدیث کا بنیادی کردار اسلامی مزاج و ماحول کی تشکیل و حفاظت میں» که به همین موضوع پرداخته است. حدیث در تشکیل و صیانت از جامعه اسلامی نقش بسزایی داشته است. اگر احادیث و سنت و سیرۀ رسولالله صلیاللهعلیهوسلم نبود، بدعتها بهوجود میآمدند و مانند «الحشائش الشیطانیة» یا همان علفهای هرز تمام دین را فرامیگرفتند.
سنت در واقع محافظ ساختار اصلی دین است. علما در هر زمان، جامعه و رسمها را با معیار سنت سنجیدهاند. آیا این عمل در قول رسولالله، فعل رسولالله و یا تقریر رسولالله صلیاللهعلیهوسلم آمده است یا نه. البته حدیث یک تعریف وسیعتر دارد؛ ما حدیث مرفوع داریم که منقول از رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم است و حدیث موقوف که منقول از صحابه، و حدیث مقطوع که منقول از تابعین است. عمل خیرالقرون و یا اگر صحابه چیزی گفتهاند، مستند به سنت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بوده و جمهور اهلسنت احادیث موقوف و آثار را جزو حدیث میداند. علمایی که به تدریس، جمعآوری و مطالعه حدیث اشتغال دارند، هر زمان در جامعه عملی نو رواج پیدا کرده است آن را در میزان و ترازوی سنت قرار داده و با حدیث محک میزدند که آیا این عمل براساس عبارةالنص، دلالةالنص، إشارةالنص یا اقتضاءالنص حدیث درست است یا نه.
متأسفانه برخی هر آنچه را که در متن حدیث نمیبینند، بدون تأمل «بدعت» مینامند؛ این کوتهفکریست. اشارات و دلالات را هر کس نمیفهمد، لذا نیازمند علمای محقق و متبحری هستیم که توانایی استنباط دارند؛ بهعنوان مثال اگر مسئلهای موافق عمل پیامبر صلیاللهعلیهوسلم نیست، نباید شتابزده حکم بر بدعت بودن آن داد؛ شاید قولی از آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم در اینخصوص وجود دارد، یا دستوری داده و یا فضیلتی بیان کردهاند. لذا نمیتوان سریع آن را بدعت گفت. درصورتیکه هیچ مؤیدی در خصوص آن وارد نشده، نه در قرآن آمده و نه در سنت آمده و در «قرون مشهود لها بالخیر» علما آن را از قرآن و سنت استنباط نکردهاند، این عمل بنابر قاعدۀ «من أحدث في أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد» بدعت و مردود خواهد بود؛ اما اینکه میگویند باید در برخورد با این نوع مسائل از حکمت و صبر کار گرفت تا فتنهای پیش نیاید، امری مجزاست.
نقش حدیث را در شکوفایی تمدن اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟
تمدن ما در واقع دین ماست. در تمدن ما به همۀ امور توجه شده است. در یک تمدن به اقتصاد و معاملات، زندگی اجتماعی و فردی، بهداشت، صلح و جنگ، حقوق شهروندی و… توجه میشود و مجموع همۀ اینها یک تمدن را تشکیل میدهند. در شریعت اسلام و احادیث و سیرۀ رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم همۀ این موارد مطرح گردیده و به آن توجه شده است. بهعبارتی دیگر سیره و حدیث آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم راهنمای تمدن اسلامیست. حدیث و سیرۀ نبوی به ما میآموزد در امور مختلف از قبیل معاملات، معاشرات، صلح و جنگ، استفاده از ابزارها و مواجهه با پیشرفت و توسعه چگونه رفتار کنیم. ما در حدیث تنها نماز نداریم، بهعنوان مثال اگر به کتابهای فقه دقت کنید از مسائل طهارت شروع شده، مسائل مربوط به معاشرات، معاملات و بیوع، سِیَر و جهاد رسولالله صلیاللهعلیهوسلم، آداب و مباشرات، وظائف و حقوق حکام و رعیت در آن وجود دارد؛ توجه به همۀ این مسائل خصوصیت یک تمدن کامل بهشمار میرود. تمدن اسلام که در ادوار مختلف تاریخ، از عصر حضرت رسول صلیاللهعلیهوسلم و خلفای راشدین گرفته تا دوران بنیامیه و بنیعباس و عهد عثمانی و در اندلس و هند درخشیده و تاریخساز شده است، همۀ آن مرهون کتاب و سنت و فقه اسلامی ـ مستنبط از کتاب و سنت ـ است.
نظربهاینکه سرزمین فارس و ایران در گذشته مرکز روایت و درایت حدیث بوده اما اکنون آن جایگاه را ندارد، چه عواملی را میتوان در این افول دخیل دانست؟
فراز و نشیب همواره در تاریخ ملتها وجود داشته و دارد. گاهی یک منطقه در زمینهای مرکزیت پیدا میکند و سپس به دلایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا شرایط خاص اقلیمی فعالیت آن کمرنگ شده و یا به کلی از بین میرود. تنها ایران اینگونه نبوده، بهعنوان مثال اگر به تاریخ کوفه نگاه کنید میبینید که این شهر در زمان حضرت علی و عبدالله بن مسعود رضیاللهعنهما از لحاظ علمی به اندازهای پیشرفت میکند که در بین اهل علم مذهب و دیدگاه فقهی با عنوان «مذهب اهل کوفه» معروف و مشهور میشود؛ اما کوفه الآن در کجا قرار دارد؟
زمانی ایران هم اینگونه بوده است؛ مناطق مختلف جهان اسلام همه یک مملکت واحد بود و ایران بعد از شام و عراق با توجه به شرایط اقلیمی، تمدن و تیزهوشی مردمانش مرکز علم شد. در آن دوران در ایران برای رشد علم حدیث امکانات اقتصادی، حمایت از علما، رفتوآمد آزاد به مناطق مختلف جهان اسلام، فضای گفتگو و مباحثۀ علمی فراهم بود و تنگنظری و تعصبی وجود نداشت. در این بستر مناسب نهتنها علم حدیث بلکه بسیاری از علوم و فنون ترقی کرده و شکوفا شد؛ اما هنگامی که بنابر عوامل مختلف دوران افول علمی این سرزمین فرا رسید، نهتنها حدیث، بلکه سایر علوم؛ تفسیر، فقه و… دچار افول شد. علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهالله معتقد است در این دوران در ایران دیگر رجالسازی نشد و علامه اقبال لاهوری رحمهالله نیز به همین حقیقت تلخ اشاره دارد.
نہ اُٹها پهر کوئی رومی عجم کے لاله زاروں سے * وہی آب و گل ایران وہی تبریز ہے ساقی
اقبال سرزمین ایران را مخاطب قرار میدهد و میگوید: ای ساقی! بگو چرا پس از مولانا جلالالدین رومی، رومیِ دیگری در این سرزمین ظهور نکرد؟ درحالیکه آب و گل ایران همان آب و گل گذشته و تبریز هم همان تبریز است.
بههرحال افول یک تراژدی در تاریخ ملتهاست. این تراژدی در ایران عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته است. بعد از صفویها در ایران یک تنگنظری حاکم شد که افراد معتدل شیعه نیز میپذیرند که رویارویی با اهلسنت در ایران اتفاق افتاد. مغولها پیش از صفویها دست به کشتار زدند و صفویها یک نظر خاص را ترویج داده و دیدگاههای دیگر را تحمل نمیکردند؛ ظاهر است که علما این شرایط را تحمل نمیکنند و اقدام به مهاجرت میکنند، چنانکه امروز به مقولۀ «فرار مغزها» مشهور است.
برخی از دانشمندان هرجومرج و تنگنظری حاکم بر یک جامعه را نمیپسندند و دنبال یک محیط آرام هستند. امروزه بسیاری از دانشمندان در غرب که علوم زیرنظر آنان توسعه پیدا میکند و نسلهای علمی آینده تربیت میشود از مسلمانان عرب و ایرانی هستند. این وضعیت فشار و مهاجرت علما و دانشمندان را دقیقا ما در آن وقت هم داشتیم. امروز کشورهای توسعهیافته به علم توجه دارند بهطورمثال آمریکا 3 %، ژاپن و آلمان 2.5 %، بریتانیا دو الی سه درصد از بودجۀ سالانه کشور را به تحقیقات علمی اختصاص میدهند، اما در کشورهای اسلامی کمتر از یک درصد بودجه به کارهای علمی اختصاص داده میشود. مسلما در چنین جاهایی فرار مغزها اتفاق میافتد و این مسئله تنها به علم حدیث و علوم انسانی ضربه نمیزند بلکه تمام علوم را دربر میگیرد. دانشمندان و علما جایی میروند که از نظر اقتصادی و معیشتی مورد حمایت باشند. افزون بر جنبههای مالی، اگر جایی تنگنظری باشد که مزید بر علت میشود.
بنده در ایران حتی یک مرکز علمی سراغ ندارم که دولت در اختیار اهلسنت قرار داده باشد و به آن بودجهای نیز اختصاص دهد که شما آزادید در چارچوب قانون و بهدور از مسائل اختلافی به تحقیق پرداخته و مشغول تولید علم باشید. برای مذهب شیعه و علمای آن، بودجه و مراکزی اختصاص داده شده است اما پس از چهل سال از عمر انقلاب، تاکنون برای اهلسنت چنین مرکزی را سراغ نداریم. حالآنکه اهلسنت حداقل یکچهارم جمعیت کشور را تشکیل میدهند. این یکچهارم مالیات پرداخت میکند، به سربازی رفته و از مرزها محافظت میکند و مناطق سکونت آن برخودار از منابع و پتانسیلهاست. اگر چنین مرکز علمی که دولت فقط حمایت کرده و نظارت میکرد اما دخالت نمیکرد در تهران یا مشهد وجود داشت برای نظام هم سودمند بود. الحمدلله مدارس علوم دینی و حوزهها هستند اما این مراکز با کمک و اعانه مردم اداره میشوند.
برای رشد علم حدیث در ایران چه راهکارهایی را پیشنهاد میدهید؟
الحمدلله الآن در دانشگاهها شاهد فعالیتهای قرآنی و حدیثی هستیم و تحقیقات تطبیقی یا مقارن را داریم. در کنار آن علما نیز فعالیتهایی در مدارس انجام میدهند. باید برای پیشرفت این علم در مدارس و جامعه توجه بیشتری صورت گیرد. دولت هم حمایت کند. دانشگاههایی که رشته علوم قرآن و حدیث دارند به جذب علمای توانمند در این بخش بپردازند. علما نیز بکوشند سطح علمی خود را ارتقا داده و شرایط لازم برای فعالیت در عرصههای دانشگاهی را بهدست آورند. کنفرانسها و مسابقاتی با موضوع علم حدیث برگزار شود، از علمای شاخص و صاحبنام کشورهای اسلامی در این عرصه دعوت شود و از دانش و تجربیات آنان استفاده شود. تحقیقات صورتگرفته در این زمینه به شکل کتاب چاپ شود. هیئتهایی به دیگر کشورهای جهان اسلام اعزام شوند تا با بررسی فعالیتهای صورتگرفته در زمینه حدیث، سنت، سیرت و علوم اسلامی از روشهای خوب و موفق آنان الگوبرداری شود. از علمایی که در زمینه حدیث فعالیت دارند تقدیر شود. از تألیفات حدیثی رونمایی شده و کتاب سال در زمینۀ علم حدیث معرفی گردد تا دانشمندان تشویق شده و ذهنشان بدینسو معطوف شود.
برخی معتقدند که چون تلاشهای صورتگرفته در علم حدیث در عصر حاضر بیشتر معطوف به تحقیق متن حدیث و ارزش سندی آن بوده تاحدودی عرصه را برای بروز افراط و غلو فراهم کرده است و برای جلوگیری از چنین پیامدی باید در علم حدیث به مقاصد نیز توجه کرد و ثوابت را از متغیرها و اسباب بازشناخت. نظر شما دراینباره چیست؟
در اینجا میخواهم به یک نکته اشاره کنم؛ ما یک مقوله و یک شعر داریم؛ مشهور است «إذا ثَبت شئ ثبت بلوازمه» و «حَفظتَ شیئا وغابت عنک أشیاء» در هر زمینهای اگر به یک بُعد توجه شود و ابعاد دیگر که لوازم آن است، نادیده گرفته شوند افراط و غلو بهوجود میآید. بهطور مثال اگر در باب قرآن کریم به تجوید توجه بشود اما نسبت به فهم و تفسیر آن اهمال صورت گیرد یا بهعکس، نتیجهاش افراط و غلو خواهد بود. حدیث هم از این قاعده مستثنا نیست. ما در حدیث توجه به سند داریم، حفظ متن را داریم، درایت و روایت را داریم، شرح حدیث داریم، اگر وسعت دید داشته باشیم همۀ اینها لوازم حدیث هستند که هر کدام از این موارد خود شاخهای تخصصیست. محدثین این را پذیرفته بودند. بهعنوان مثال به امام ابوعیسی ترمذی رحمهالله توجه کنید؛ ایشان در کتابش احادیث را جمعآوری کرده و مستدلات فقیهان را ذکر میکند اما آنجا که بحث از معانی حدیث باشد، میفرماید: «الفقهاءُ أعلم بمعانی الحدیث» ایشان شاگرد امام بخاری رحمهالله است اما وقتی بحث از معانی حدیث باشد نمیگوید امام بخاری چنین گفته است؛ بلکه میگوید: فقها چنین گفتهاند؛ «و هم أعلم بمعانی الحدیث.» بله، نظر امام بخاری را در باب تضعیف یا توثیق یک راوی میآورد اما در معانی نه. لذا بايد به همه ابعاد در حدیث توجه شود. نهتنها در حدیث بلکه در قرآن هم باید چنین شود. برای مبارزه با پدیدۀ افراط و غلو باید به فهم ائمه مجتهدین، راسخین فی العلم و تلاشهای علمی گذشته توجه شود و به تخصصات بها داده شود.
بهعنوان سؤال پایانی، برخی در عصر حاضر جایگاه تشریعی حدیث یا اصل حجیت آن را زیر سؤال میبرند، به نظر شما چه عواملی منجر شده این افراد به اینسو گرایش پیدا کنند؟
این مسئله عوامل مختلفی دارد و منکرین جایگاه تشریعی حدیث یا حجیت هم نظرات متفاوتی دارند. گروهی میگویند حدیث حجت نیست و قرآن برای ما کافیست؛ عدهای ادعا میکنند حدیث حجت است اما بهشکل صحیح و دستنخورده به دست ما نرسیده است؛ برخی دیگر میگویند حدیث بر صحابه رضیاللهعنهم حجت بوده اما بر ما حجت نیست،؛ گروهی هم میگویند آنجا که حدیث به شرح قرآن پرداخته و موافق با قرآن است حجت است، اما اگر حدیث به بیان حکمی متفاوت بپردازد و لو اینکه در تعارض با قرآن نیست، ما آن را نمیپذیریم. ازجمله عواملی که باعث شده برخی به اینسو گرایش پیدا کنند، به اطلاعات کم و علم محدودشان برمیگردد. عدهای حدیث را در تعارض با قرآن تصور میکنند و چون توانایی دفع تعارض را ندارد میگویند ما حدیث را قبول نداریم. حتی گروههایی تصور میکنند که در خودِ قرآن تعارض وجود دارد درحالیکه قرآن به صراحت میگوید: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ الله لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»(نساء: 82) نقل صریح با عقل صریح تعارض ندارد. این گروه چون نتواستند تعارض را رفع کنند مطلق حدیث را انکار کردند.
گروهی از منکرین حجیت حدیث هم غربزده و به دنبال منافع شخصی و خواهشات نفسانیاند. این گروه که به دلیل ترس از واکنش شدید مسلمانان نمیتوانند قرآن را رد کنند، میگویند ما حجیت حدیث را رد میکنیم، سپس میتوانیم قرآن را هرطورکه خواستیم تفسیر کنیم، زیرا بعد از انکار حدیث میشود از قرآن تفسیری موافق با هر اندیشۀ نوظهور یا منطقهای و یا مطلوب قدرتهای جهان ارائه نمود و فقه اسلامی را زیر سؤال برد و هر بدعت و خرافهای را وارد دین کرد. این افراد معتقدند که وجود حدیث در جامعه اسلامی مانع تحقق امیال و خواستههای آنان است لذا باید اصالت و حجیت آن را زیر سؤال برد. لذا همانطورکه گفتم هم شکلهای انکار حدیث متفاوت است و هم انگیزههای انکار آن مختلف.
دیدگاههای کاربران