- سنی آنلاین - https://sunnionline.us/farsi -

انس‌بن مالک، خادم رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم

تهیه و تنظیم: مسعود دامنی‌مقدم، مصباح‌العلوم محمدان، ایرانشهر

لحظه‌ای در کنار پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودن، لمحه‌ای نگاه به آن چهرۀ نورانی و پُرمهرشان انداختن و ‌مدتی کوتاه هم‌کلام شدن با آن‌جناب صلی‌الله‌علیه‌وسلم چنان مسرّت‌بخش و فرح‌آور است که با زبان وصف نمی‌شود و قلم نیز از نگارشِ آن عاجز است. چه باسعادت بودند، یارانِ آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم که همواره در معیّتِ ایشان می‌زیستند و از انوارِ برکاتشان بهره‌مند می‌شدند و چه خوش نصیب بودند، آنانی که به‌عنوان خادم، روزها و شب‌ها را همراهِ آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم سپری می‌کردند.
آری! یکی از آن سعادتمندان، حضرت انس است. کسی که از اوانِ کودکی، آنگاه‌که عمرش از ده سال نگذشته بود، برای خدمت به محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم معرفی شد و ده سالِ آزگار در کنار آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بهترین لحظاتِ زندگی‌اش را سپری کرد و در این مدت، بی‌واسطه شاهدِ عبادت‌ها، نیایش‌ها، سختی‌ها، آسایش‌ها، استراحت‌کردن‌ها، نشستن‌ها، راه رفتن‌ها و آرام‌ گرفتن‌های پیامبرِ محبوب صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود و در جنگ‌ها با پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم هم‌رکاب شد. اخلاقِ نیکو و برخوردِ حسنۀ ایشان را با کفار و مخالفانش مشاهده کرده و از آن اخلاق و دیگر رفتارهای نیکش درس‌ها آموخت.
اگر حضرت انس در ایام طفولیت از سایۀ پدر محروم شد، در عوض تحتِ تربیتِ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم؛ پدری مهربان‌تر و دلسوزتر قرار گرفت و درسِ زندگی را از ایشان آموخت و رشد کرد و با رهنمودهای‌ آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم تربیت شد و لحظه‌لحظۀ زندگی پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم را به ذهن سپرد و آن را به دیگران رساند و به برکت اجابتِ دعای خیر رسول گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم دارای زندگانی سرتاسر خیروبرکت شد.
حقا همراه و همدم شدن با اشرف‌مخلوقات سعادت و شرف بزرگی ا‌ست و هرکس را نصیب نمی‌شود. آنچه در ذیل می‌خوانید، قطره‌ای از دریای بی‌کران، گلچین و منتخبی از زندگی بابرکت این صحابی جلیل‌القدر است. خداوند از او و دیگر یارانِ آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم خشنود باد.

نام، نسب و کنیۀ حضرت انس رضی‌الله‌عنه
انس‌بن مالک‌بن نضر‌بن ضمضم‌بن زیدبن حرام‌بن جندب‌بن عامربن غنم‌بن عدی‌بن نجار ابوحمزه، انصاری خزرجی، خادم پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم. (ابن‌حجر عسقلاني، الإصابة في تمییز الصحابة، 1/ 111)
نسب ایشان در جد ششم؛ عامربن غنم با نسب مادربزرگ پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم؛ سلمی‌ام عبدالمطلب جمع می‌شود. (ابن‌الأثیر، أسدالغابة في معرفة الصحابة، 1/ 149)
کنیه مادر حضرت انس رضی‌الله‌عنه، ام‌سلیم‌بنت ملحان‌بن خالد است؛ اما درباره نامش اختلاف هست که عبارت‌اند از: سهله، رمیله، رمیثه، ملیکه و غمیصاء یا رمیصاء. ایشان در زمان جاهلیت همسر مالک‌بن نضر بود که انس فرزند همین شوهر است. پس از ظهور اسلام همراه قوم خود اسلام آورد. به شوهرش پیشنهاد کرد تا او نیز اسلام آورد؛ اما او خشمگین شد و به شام رفت و نیز در همان‌جا وفات کرد. پس‌ازآن ابوطلحۀ انصاری که هنوز اسلام نیاورده بود، از ام‌سلیم خواستگاری کرد؛ اما چون فهمید که شرط ازدواج با ام‌سلیم پذیرفتن دین اسلام است با رضایت کامل و اسلامی راستین و صادق مسلمان شد سپس با مادر انس ازدواج کرد. (ابن‌‌عبدالبر، الاستیعاب في معرفة الأصحاب، صـ 932)
در روایتی که حضرت انس خود راوی‌اش است، داستانِ خواستگاری مادرش را این‌گونه بیان می‌کند: هنگامی‌که ابوطلحه از ام‌سلیم (مادرم) خواستگاری کرد، ام‌سلیم به او گفت: «ای ابوطلحه! مگر نمی‌دانی معبودی که می‌پرستی از جنس زمین است که فلان مرد حبشی آن را با دستانش می‌تراشد؟» گفت: «چرا، می‌دانم.» ام‌سلیم پرسید: «آیا شرمت نمی‌آید که تکه چوبی را می‌پرستی؟ لذا شرط ازدواج با من تنها اسلام آوردنت است و دیگر مهری از تو نمی‌خواهم.» ابوطلحه گفت: «در این مورد بیشتر می‌اندیشم و به تو پاسخ خواهم داد.» پس از مدتی ابوطلحه برگشت و به شهادتین اقرار کرد. ام‌سلیم گفت: «انس! ابوطلحه را به ازدواجم درآور» انس هم از امر مادر اطاعت کرد. حضرت ام‌سلیم رضی‌الله‌عنها در جنگ‌ها همراه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم شرکت می‌کرد و نیز از آن‌‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم احادیث روایت می‌کرد. (ابن‌الأثیر، أسدالغابة في معرفة الصحابة، 5/ 457)

پاره‌ای از فضائل ام‌سلیم رضی‌الله‌عنها
حضرت انس رضی‌الله‌عنه می‌گوید: رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم غیر از منازل همسرانشان، فقط به خانه ام‌سلیم سر می‌زد. دراین‌باره از آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم پرسیدند، ایشان در پاسخ گفتند: به‌خاطر ترحم به دیدار ام‌سلیم می‌روم، چون برادرش در جنگی که همراهم بود، شهید شد. (نیشابوري، صحیح مسلم، ش: 2455)
در روایتی که حضرت انس آن را درباره فضیلت مادرش روایت می‌کند، آمده: روزی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:
پس از ورودم به بهشت صدای پایی شنیدم، پرسیدم: صدای پای کیست؟ پاسخ دادند: غمیصاء‌بنت ملحان (مادر حضرت انس) است. (همان، ش: 2456)

حضرت براء، برادر حضرت انس رضی‌الله‌عنه
برادر تنی حضرت انس؛ حضرت براء است او غیر از غزوه بدر در همه غزوات در رکاب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم جنگیده است. (ابن‌الأثیر، أسدالغابة في معرفة الصحابة، 1/ 200)
حضرت براء در جنگ‌ها برای پیروزی تلاش نمی‌کرد، بلکه بیشتر در پی شهادت بود، او آرزوی قلبی‌اش شهادت در راه خدا بود، به همین خاطر برای رسیدن به آرزویش هیچ جنگ و غزوه‌ای را از دست نمی‌داد و در آن شرکت می‌کرد، روزی برادرانش به عیادتش آمدند، حضرت براء از چهره‌شان دریافت که آنان نگرانند که نکند براء بر بسترش وفات کند، وقتی براء این حالت را از چهره برادرانش خواهند، سوگند یاد کرده و گفت: «آیا می‌ترسید بر رختخواب بمیرم؟ نه! پروردگارم من را از شهادت محروم نخواهد کرد.» خداوند هم طبق گمانش فیصله کرد و او در یکی از باشکوه‌ترین و دل‌پسندترینِ جنگ‌ها شهید شد.
آری! واقعۀ مهم شوشتر محل رویارویی مسلمانان با لشکر فارس‌، همان‌جایی بود که حضرت براء رضی‌الله‌عنه به آرزویش رسید.
خلیفۀ وقت حضرت عمر رضی‌الله‌عنه دو نامۀ جداگانه نوشت، یکی به کوفه برای حضرت سعدبن ابی‌وقاص رضی‌الله‌عنه و دیگری را به بصره برای حضرت ابوموسی اشعری رضی‌الله‌عنه فرستاد در آن نامه‌ها به آنان دستور داده بود تا لشکری آماده کنند و به اهواز گسیل دارند. در نامه‌ای که برای حضرت ابوموسی اشعری فرستاده بود، چنین مرقوم بود: «سهیل‌بن عدی را به‌عنوان امیر انتخاب کنید و براء را نیز همراهش بفرستید.» در این جنگ، حضرت انس نیز شرکت داشت. در آغاز، حضرت براء در نبرد تن‌به‌تن، صد جنگجوی فارس را از پای درآورد و پس‌ازآن در جنگ گروهی با تمام شجاعت جنگید و در نهایت شهید شد. جسدش را در میان شهدا یافتند، درحالی‌که لبخند بر لب داشت و چهره‌اش چون سپیده‌دم می‌درخشید. (خالد محمد خالد، رجال حول الرسول صلی‌‌الله‌علیه‌وسلم، اختصار شده از صــ 310 تا صــ 314)
در مورد سال شهادت حضرت براء سه نظریه در کتاب‌ها ذکر شده است: امام واقدی رحمه‌الله می‌گوید: سال 20 ه.ق به شهادت رسید؛ اما برخی سال 19هـ.ق و برخی دیگر نیز سال 23 ه.ق را به‌عنوان سال شهادت ایشان ثبت کرده‌اند. (ابن‌الأثیر، أسد‌الغابة في معرفة الصحابة، 1/ 200)

ده سال در خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌‍‌علیه‌وسلم
آغاز خدمت حضرت انس را از زبان خودش بشنویم: مادرم درحالی من را پیش آن‌حضرت صلی‌الله‌‍‌علیه‌وسلم برد که یکی از چادرهایش را دو نصف کرده بود، نصفی از آن را ازار و نصف دیگرش را ردا برایم درست کرده بود. سپس به رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت: یا رسول‌الله! فرزند عزیزم انس را آوردم تا خادم‌تان باشد پس در حقش دعا خیر بفرمایید. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «بارالها! در مال و فرزندانش بیفزا.» (نیشابوري، صحیح مسلم، ش: 2481)
‌درباره سال‌های خدمت حضرت انس، در کتاب‌ها اقوال متفاوتی به چشم می‌خورد: هفت، هشت، نه و ده سال؛ اما بیشتر روایات به‌خصوص روایاتی که خود انس نقل می‌کند، ده سال تأیید می‌شود: 1. حضرت انس رضی‌الله‌عنه می‌گوید: «ده سال برای پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم خدمت کردم، یک‌بار هم به من اُف نگفتند و برای کاری که انجام می‌دادم نمی‌گفت، چرا انجامش دادی و اگر کاری را ترک می‌کردم نمی‌گفت چرا ترکش کردی. نیکوترین اخلاق را داشت. کف دست‌شان از پارچه‌های بافته‌شدۀ پشم و ابریشم خالص، نرم‌تر و عرق‌شان از هر عطری خوشبوتر بود.» (سلیمان‌بن عمر، المواهب المحمدیة، 2/ 319-320) 2. در جای دیگر چنین روایت می‌کند: روزی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم به مدینۀ منوره تشریف آوردند، ده ساله بودم و وقتی که از این دنیا رحلت کردند، بیست سال سن داشتم. (ابن‌عبدالبر، الاستیعاب في معرفة الأصحاب، صـ 90)

تأثیر دعای آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در حق حضرت انس
روزی که مادر حضرت انس، وی را برای خدمت در محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم حاضر کرد، از ایشان برای فرزندش درخواست دعای خیر کرد: یا رسول‌الله! برای انس دعا کن. آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نیز فرمودند: «بارالها! مال و فرزندان او را زیاد کن و در آنها برکت دِه.»
در روایت دیگری که ثابت آن را از انس روایت می‌کند، انس می‌گوید: در آن حال ‌که کودکی بیش نبودم مادرم من را پیش آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌‌وسلم برد و از ایشان برایم درخواست دعای خیر کرد. رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در حقم این‌چنین دعا کردند: «خداوندا! در مال و فرزندانش بیفزا و وی را واردِ بهشت کن.» حضرت انس در ادامه می‌گوید: «تأثیرِ دو دعا آن‌حضرت‌صلی‌الله‌علیه‌وسلم را با چشمانم دیدم و برای به ثمررسیدن دعای سوم امیدوارم.» حضرت انس تأثیر دعای پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم را این‌گونه روایت می‌کند: غیر از نوه‌هایم، صدوبیست‌وپنج تن از فرزندان صلبی‌ام (تنی‌ام) را دفن کردم و زمینم سالی دو بار ثمر می‌داد. (ابن‌حجر عسقلاني، الإصابة في تمییز الصحابة، 1/ 112)

تعدادِ فرزندان حضرت انس
در مورد تعدادِ فرزندان حضرت انس روایات گوناگونی ذکر شده: از روایت بالا چنین مشخص می‌شود که غیر از نوه‌ها، صدوبیست‌وپنج فرزند صلبی‌ (تنی) در حیات حضرت انس وفات کردند؛ اما در روایتی چنین آمده: فرزندان صلبی‌اش هشتاد پسر و دو دختر بودند. دخترانش حفصه و ام‌عمرو نام داشتند.
روزی که حضرت انس وفات کردند، طبق یک روایت، صدوبیست فرزند و طبق نقل قول دیگری، صد نفر از فرزندان و نوه‌هایش در قیدِ حیات بودند. (ابن‌الأثیر، أسدالغابة في معرفة الصحابة، 1/ 150)
ابوالیقظان رحمه‌الله‌ می‌فرماید: در طاعون جارف که در سال 69 ه.ق در بصره اتفاق افتاد، افراد بی‌شماری بر اثر آن وفات کردند. طبق یک قول، هشتاد پسر و طبق روایتی دیگر هفتاد پسر از فرزندان حضرت انس دنیا را وداع گفتند. (الذهبي، سیر أعلام النبلاء، 4/ 489)

روایت‌های حضرت انس از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم
حضرت انس از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم دانش فراوانی آموخت و نیز از آن‌دسته از یارانِ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌‌وسلم به‌حساب می‌آید که به کثرتِ روایت مشهور است. مسندش حاوی دو هزار و دویست و هشتادوشش حدیث است. از حضرات ابوبکر، عمر، عثمان، معاذ رضی‌الله‌عنهم حدیث روایت کرده‌ و از ایشان نیز راویان بی‌شماری چون حضرات حسن بصری، زهری، قتاده و… رحمهم‌الله روایت کرده‌اند. امام مزّی رحمه‌الله در کتاب تهذیب الکمال خود تعداد راویانی که از انس روایت کرده‌اند تا دویست نفر برآورد کرده است. (البغدادي، عبدالباقي، معجم الصحابة، 1/ 240)
امام بخاری و امام مسلم متفقاً از حضرت انس صدوهشتاد حدیث روایت کرده‌اند و روایت‌های غیر اتفاقی امام بخاری هشتاد و امام مسلم نود حدیث هستند. (الذهبي، سیر أعلام النبلاء، 4/ 490)
باری حضرت انس خطاب به ثابت بنانی گفت: «از من حدیث روایت کن! بی‌گمان شخصی با اعتمادتر از من پیدا نمی‌کنی، زیرا من از پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم روایت می‌کنم و ایشان از حضرت جبرئیل علیه‌السلام و او از خدای یکتا روایت می‌کردند.» (ترمذي، سنن ترمذي، ش: 3835)

شوخی‌های پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم با حضرت انس و برادرش
شوخی کردن به شرطی جایز است که از اذیت و آزار، دروغ و زیاده‌روی عاری باشد و نیز عادت دائمی و همیشگی انسان قرار نگیرد، شوخی‌های پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم شرایطِ فوق را دارا بودند. در کتاب‌های حدیث روایات زیادی وجود دارد که آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم با یارانش شوخی می‌کردند. پاره‌‌ای از آن شوخی‌ها با حضرت انس و برادرش بوده. چنان‌که حضرت انس می‌گوید: پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم به منزل ما رفت‌وآمد می‌کردند، من برادر کوچکی داشتم که نغیری (پرنده‌ای است نوک قرمز و کوچک شبیه گنجشک) داشت و با آن بازی می‌کرد. روزی هم‌بازی‌اش مُرد. پس از مدتی پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم منزل ما تشریف آوردند و برادرم را ناراحت و غمگین یافتند. پرسیدند چرا ابوعمیر غمگین است؟ پاسخ دادند: نغیری که با آن بازی می‌کرد، مُرده است. لذا آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم (به شوخی) فرمودند: ای ابوعمیر! نغیر چه شد؟ (أحمد، مسند أحمد، الجزء الرابع، مسند أنس‌بن مالک، 3/ 288، ش: 13657)
حضرت انس رضی‌الله‌عنه در روایتی دیگر می‌گوید: باری پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم خطاب به من فرمودند: «ای صاحب دو گوش!». أبوأسامه می‌گوید: قصد آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم از این جمله، مزاح و شوخی بود. (ترمذي، سنن ترمذي، ش: 1991)

عبادت‌های حضرت انس رضی‌الله‌عنه
یکی از عبادت‌گذارترین یاران پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم، حضرت انس بودند:
1ـ حضرت ابوهریره رضی‌الله‌عنه می‌گوید: هیچ‌کس را شبیه‌تر به نماز پیامبر اکرم صلی‌الله‌‌علیه‌وسلم از فرزند ام‌سلیم (انس) ندیدم.
2ـ ابن‌سیرین رحمه‌الله نقل ‌می‌کند: حضرت انس در سفر و حضر بهترین نمازها را می‌خواند.
3ـ حریری رحمه‌الله روایت می‌کند: حضرت انس پس از آن‌که از ذاتُ‌عرق احرام ‌بست، با هیچ‌کس سخن نگفت، بلکه تنها به ذکرِ و یاد الله تعالی مشغول شد و هنگامی‌که از احرام خارج شد، رو به من کرد و گفت: «ای برادرزاده‌ام! باید احرام این‌گونه باشد.» (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الخامس 9/ 99)
4ـ ایوب در مورد فدیۀ روزه انس رضی‌الله‌عنه این‌گونه شرح می‌دهد: باری حضرت انس بنابر ضعف، نتوانست روزه بگیرد؛ لذا در عوضِ آن، غذا درست کرد و سی مسکین را فراخواند و همۀ آن غذاها را به آنان خوراند. (همان، 9/ 100)
5ـ ثمامة‌ بن عبدالله‌بن انس نماز و برکت درختان انگورِ پدربزرگش را این‌گونه بیان می‌کند: حضرت انس، در نماز قیام را چنان طولانی می‌کرد که از قدم‌هایش خون می‌چکید و درختان انگورش هرسال دو بار ثمر می‌دادند.
6ـ حضرت ثابت درباره عملکرد حضرت انس هنگام ختم قرآن چنین می‌گوید: چون حضرت انس قرآن مجید را ختم می‌کرد، همۀ فرزندان و اعضای خانواده‌اش را جمع کرده و در حقِّ آنان دعا خیر می‌فرمود. (ابن‌جوزي، صفة الصفوة، 1/ 256)

مستجاب‌الدعوات بودنِ حضرت انس
حضرت ثابت می‌‌گوید: در معیّتِ حضرت انس رضی‌الله‌عنه بودم که متصدی و مسئول زمین‌هایش آمد و گفت: ای ابوحمزه! زمین‌ها از (بی‌آبی و قحطی) تشنه‌اند. ثابت ادامه می‌دهند: حضرت انس بلند شد، وضو گرفت، به صحرا رفت و دو رکعت نماز گزارد سپس دست به دعا شد. من به ابرها نگاه می‌کردم که به‌هم می‌پیوستند و به‌اندازه‌ای باران بارید که همۀ قسمت‌های زمین پر از آب شد. هنگامی‌که باران بند آمد، حضرت انس یکی از اعضای خانواده‌اش را فرستاد تا نگاه کند باران تا کجا باریده. پس از بررسی مشخص شد باران تنها مقدار کمی از زمین‌های حضرت انس تجاوز کرده و این اتفاق در فصل تابستان واقع شد.
(ابن‌حجر عسقلاني، الإصابة في تمییز الصحابة، 1/ 113)

شرکت در غزوات
هنگامی‌که پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم به مدینۀ منوره هجرت کردند، انس ده ساله بود. سال دوم هجری اولین جنگ؛ غزوه بدر اتفاق افتاد. در این موقع چون سن حضرت انس پایین بوده، بعضی‌ها درباره حضورش در غزوۀ بدر به دیدۀ شک نگریسته‌اند و کتاب‌های تاریخ نیز نام وی را جزو بدری‌ها ذکر نکرد‌ه‌اند. حافظ ابن‌کثیر رحمه‌الله‌ می‌گوید: در مورد شرکتِ حضرت انس در جنگ بدر اختلاف شده است. مشهور این است که ایشان در غزوۀ بدر و اُحُد به علت کوچکی سن حضور نداشتند و در دیگر غزوات مانند حدیبیه، خیبر، عمرةالقضاء، فتح مکۀ مکرمه، حنین، طائف و… حضور داشته و در رکاب پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم جنگیده است. (ابن‌کثیر، البدایةوالنهایة، المجلد الثالث 5/ 354)
اما برخی دیگر از علما معتقدند که حضرت انس در جنگ بدر و اُحُد شرکت داشته است و تأییدِ این دیدگاه را از نقل‌قول‌های مستقیم حضرت انس، می‌توان فهمید که درباره اتفاقاتِ رخداده جنگ بدر و اُحُد روایت کرده‌ است. البته در این دو غزوه به‌عنوان خادم شرکت داشته نه جنگجو. روایاتِ ذیل گواهِ این موضوع‌اند:
1ـ یکی از غلامانِ آزادشدۀ حضرت انس از ایشان پرسید: آیا شما در غزوۀ بدر شرکت داشتید؟ انس رضی‌الله‌‌عنه در پاسخ فرمود: بی‌مادر بمانی! کجا از غزوۀ بدر غایب بودم! محمدبن عبدالله می‌فرماید: آن‌گاه که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم به سمت بدر حرکت کردند، حضرت انس نیز در آن حال که کودک بود، به‌عنوانِ خادم ایشان را همراهی می‌کرد. (ابن‌عبدالبر، الاستیعاب في معرفة الأصحاب، صـ 90)
2ـ حضرت انس می‌گوید: در جنگ اُحُد بر جسم انس‌بن نضر (عموی حضرت انس) هفتاد ضربه (از ضربه‌های شمشیر و نیزه) یافتیم. فقط خواهرش او را از یکی از انگشتانش شناخت. (ابن‌هشام، السیرة النبویة، القسم الثاني، ص 83)
اسحاق‌بن عثمان روایت می‌کند: از موسی‌بن انس پرسیدم، حضرت انس چند غزوه در رکاب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم جنگیدند؟ پاسخ داد: هشت غزوه. (ابن‌حجر عسقلاني، الإصابة في تمییز الصحابة، 1/ 112)

حضرت انس پس از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم
پس از آن‌که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم را دفن کردند، حضرت فاطمه رضی‌الله‌عنها خطاب به حضرت انس گفت: «ای انس! چگونه دل‌تان آمد پیامبر خدا را دفن کردی و برگشتی؟» (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الثالث 5/ 297)
مثنی‌بن سعید نقل می‌کند: از حضرت انس شنیدم که می‌گفت: «هیچ شبی نیست که حبیبم (رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را در خواب نبینم.» پس از بیان خواب به گریه می‌افتاد و می‌گریست. (الذهبي، سیر أعلام النبلاء، 4/ 488)

حضور در سقیفۀ بنی‌ساعده
آن‌گاه که مهاجرین و انصار برای امری مهم و سرنوشت‌ساز در سقیفۀ بنی‌ساعده جمع شدند تا برای جانشینی پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم تصمیم بگیرند، حضرت انس نیز حضور داشت و همانندِ دیگر یاران پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم با رضایت کامل با حضرت ابوبکر رضی‌الله‌عنه بیعت کرد. حضرت انس روز بیعت را این‌گونه شرح می‌دهد: در دومین روز وفات پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم، حضرت ابوبکر رضی‌الله‌عنه خاموش بود و حرف نمی‌زد. حضرت عمر رضی‌الله‌عنه روی منبر نشست و به ایرادِ سخن پرداخت: «بدانید! الله تعالی، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم را به‌عنوان نور، راهنما و هدایت برای شما فرستاد. من امید داشتم که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم آخرین نفری باشند که از میان ما می‌روند. امروز اگر محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم رحلت کرده‌اند، بی‌گمان حضرت ابوبکر صاحب و همراه ایشان و دومی آن دو نفر بود. (به حضور حضرت ابوبکر در کنار پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم در غار ثور اشاره دارد) و او برترینِ مسلمانان به امورتان است. پس برای بیعت با او بشتابید.» گروهی روز قبل در سقیفۀ بنی‌ساعده بیعت کرده بودند؛ در این روز بیعت عمومی انجام گرفت. حضرت عمر خطاب به حضرت ابوبکر گفت: بر منبر بالا روید و او نیز بالا رفت و عموم مردم با او بیعت کردند. (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الثالث 5/ 270)

حضرت انس در زمان خلفای راشدین و پس‌ازآن
هنگامی‌که حضرت ابوبکر به خلافت رسید، حضرت انس را به محضرش طلب کرد تا او را به‌عنوان کارگزار و مسئول جمع‌آوری اموال زکات و صدقات به بحرین بفرستد، حضرت عمر در همان لحظه حاضر شد. دراین‌باره حضرت ابوبکر از حضرت عمر مشوره خواست، او در پاسخ گفت: بفرستش! زیرا او زیرک و نویسنده است. حضرت ابوبکر نیز او را فرستاد. حضرت انس زمانی از بحرین برگشت که حضرت ابوبکر وفات کرده بود و حضرت عمر خلیفه شده بود؛ لذا حضرت انس خدمت حضرت عمر حاضر شد. حضرت عمر به او گفت: هرآن چه آوردی تحویل دِه! حضرت انس گفت: یا امیرالمؤمنین! قبل از هر چیز می‌خواهم بیعت کنم و دستش را برای بیعت دراز کرد. در روایتی دیگر که خودِ حضرت انس راوی آن است، چنین آمده: حضرت ابوبکر من را مسئول جمع‌آوری صدقات تعیین کرد، هنگامی‌که برگشتم حضرت ابوبکر به دیار باقی شتافته بود. حضرت عمر از من پرسید: آیا در میانِ اموال صدقه، حیوانات سواری وجود دارد؟ گفتم: بله! گفت: حیوان‌ها را تحویل دِه! و بقیۀ اموال برای خودت. گفتم: آن اموال بیش از آن‌اند که همه به من داده شوند. حضرت عمر به انس گفت: هراندازه باشند! حضرت انس می‌گوید: اموالی که به من عطا شد، چهار هزار درهم بودند. (الذهبي، سیر أعلام النبلاء، 4/ 486)
حضرت انس در زمان خلافت حضرت عمر در جنگ شوشتر شرکت داشت. او حضورش را این‌گونه بیان می‌کند: هنگامِ سپیده‌دم در مقاومت قلعۀ شوشتر حضور داشتم. بنابر شدتِ جنگ، به همراه حضرت ابوموسی اشعری نماز صبح آن‌روز را پس از طلوع آفتاب خواندیم. اگر در عوض نماز صبح آن‌روز، دنیا و آنچه در آن هست به من عطا می‌شد، حاضر نبودم آن نماز از من فوت شود. (بخاري، صحیح بخاري، باب الصلاة عند مناهضة الحصون ولقاء العدو)

پس‌ازآنکه شوشتر فتح و حاکم آن «هرمزان» تسلیم شد، حضرت ابوسبره خمس اموال غنیمت و هرمزان را همراه گروهی از مسلمانان در معیّت حضرت انس و حضرت احنف‌بن قیس رضی‌الله‌عنهما به‌سوی حضرت عمر رضی‌الله‌عنه فرستاد. آنان هرمزان را به مدینۀ منوره برده و خدمت حضرت عمر حاضر کردند. (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الرابع 7/ 84)
در زمان خلافت حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه، حضرت انس در بصره زندگی می‌کرد. هنگامِ فتنۀ سبائیه و حملۀ شورشیان به مدینۀ منوره، حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه به تمام شهرها نامه نوشت و مردمان آن دیار را علیه شورشیان برانگیخت. از شهرهای گوناگونی همانند کوفه، بصره، شام و مصر صحابه و تابعین جهت کمک به حضرت عثمان و اهل مدینه به تشویق مردم پرداختند و به سمت مدینۀ منوره حرکت کردند. در بصره نیز عمران‌بن حصین، انس‌بن مالک و هشام‌بن عامر قیام کرده و به دفاع از خلیفه پرداختند و مردم را دراین‌باره تشویق ‌کردند. (ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، 2/ 569)
هنگامی‌که حضرت علی رضی‌الله‌عنه به خلافت رسید، همۀ صحابه بر بیعتِ با حضرت علی اجماع کردند. گرچه حضرت انس در آن هنگام در بصره زندگی می‌کرد؛ اما زمانی که از اهل بصره بیعت گرفته شد، ایشان نیز بیعت کرد. در مورد اینکه حضرت انس در زمان خلافت حضرت علی چه مسئولیتی داشته یا در جنگ‌ها چه نقش ایفا می‌کرده است در کتاب‌های تاریخی روایاتی به چشم نمی‌خورد؛ اما به‌صورت کلی از روایات این‌گونه برمی‌آید که در هیچ‌یک از آن جنگ‌ها شرکت نداشته و جانبِ بی‌طرفی را اختیار کرده بود. این سخنش در مورد حضرت علی رضی‌الله‌عنه مشهور است: برخی می‌گویند، دوستی حضرت علی و حضرت عثمان در یک قلب جمع نمی‌شود؛ حال‌آن که خداوند دوستی آن دو را در دل‌های‌مان جمع کرده است. (الذهبي، سیر أعلام النبلاء، 4/ 489)
در دوران حکومت یزید، از میان یاران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم، حضرت حسین و حضرت عبدالله‌بن زبیر با یزید بیعت نکردند؛ اما بقیۀ صحابه (که حضرت انس یکی از آنان است) به‌خاطر حفظ وحدت کلمه، اتحاد امت و پرهیز از فتنه و جنگ بیعت کردند. (الصلابي، الدولة الأمویة، 1/ 568)
در دوران حکومت حضرت عبدالله‌بن زبیر، اهل بصره نامه‌ای به ایشان نوشتند و درخواست کردند فردی را به‌عنوان امام برای آنان تعیین کند. حضرت ابن‌زبیر نامه‌ای به حضرت انس نوشت و مسئولیت امامت را به او سپرد. وی تا چهل روز اهل بصره را امامت کرد. (طبري، تاریخ طبري، المجلد الخامس 5 و 6/ 266)
در طولِ تاریخ علیه حکومت اموی‌ها، شورش‌ها و قیام‌های بی‌شماری انجام گرفت. یکی از این قیام‌ها، قیام ابن‌اشعث بود که در دوران حکومت عبدالملک‌بن مروان علیه عبدالملک و حجاج صورت گرفت. در این قیام، صحابه و علمای مشهور مستقیماً ابن‌اشعث را همراهی می‌کردند یا مردم را تشویق می‌کردند تا به او بپیوندند. حضرت انس گرچه بنابر کهولتِ سن مستقیماً وارد معرکه نشد؛ اما مردم را علیه حجاج تحریک می‌کرد و تشویق‌شان می‌کرد تا به ابن‌اشعث بپیوندند. (الصلابي، الدولة الأمویة، الجزء الأول، اختصار شده از صــ 805 تا صــ 812)
این مسئله و برخی دیگر از مسائل دستِ حجاج بهانه داد تا نسبت به حضرت انس بی‌احترامی و ناسزاگوئی‌های فراوان و بی‌شماری را روا دارد. بی‌احترامی و ناسزاگوئی حجاج به‌حدی بالا گرفت که حضرت انس به‌ناچار علیه حجاج نامه‌ای بدین مضمون به عبدالملک‌بن مروان نوشت: اگر شخصی خادم حضرت عیسی علیه‌السلام می‌بود یا حداقل او را ملاقات و همراهی می‌کرد و مسیحیان نسبت به او شناخت پیدا می‌کردند یا از محل سکونتش آگاه می‌شدند، قطعاً پادشاهان مسیحی‌ها به‌سوی او هجرت می‌کردند و آن شخص در قلب‌شان از جایگاه بزرگی برخوردار می‌شود. اگر فردی حضرت موسی علیه‌السلام را خدمت می‌کرد یا لحظه‌ای به ملاقاتش مفتخر می‌شد و یهودی‌ها او را می‌شناختند، به‌اندازۀ توان‌شان وی را مورد لطف، مهربانی و محبت قرار می‌دادند؛ اما من که خادم و یار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم بوده‌ام، چشمانم مفتخر به رؤیت چهرۀ نورانی‌اش بوده است، همراه‌شان غذا خورده‌ام، در هر محلی که وارد یا خارج می‌شدند، همراهی‌شان ‌کرده‌ام و نیز در جنگ‌ها هم‌رکاب‌شان بوده‌ام و با دشمنان‌شان جنگیده‌ام، چگونه حجاج (همۀ این‌ها را نادیده می‌گیرد) و همواره مرا می‌آزارد و در حقم هر نوع گستاخی و ناسزاگوئی و آزار را روا می‌دارد؟! گویند: عبدالملک در آن حال که نامه را می‌خواند، می‌گریست و از خشم برافروخته می‌شد. در پایان، نامه‌ای با کلمات تندوتیز و جمله‌های رکیک به حجاج نوشت. (در آن نامه او را واداشت تا پیش حضرت انس برود و از او پوزش بخواهد) هنگامی‌که نامه به دست حجاج رسید، درحالی‌که رنگِ رخسارش متغیر می‌شد نامه را خواند و پس از اتمامش به نامه‌رسان گفت: بیا برویم پیش انس و او را خشنود کرده و رضایتش را جلب کنیم. (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الخامس 9/ 72)
و در روایتی نیز چنین آمده است: عبدالملک‌بن مروان نامه‌ای که حاوی کلمات زشت بود، به حجاج نوشت و در آن نامه به او دستور داده بود: به‌محض دریافت نامه پیش ابوحمزه (حضرت انس) برو! و او را خشنود گردان! و دست‌وپایش را بوسه دِه! وگرنه رفتاری که سزاوارت باشد با تو خواهم داشت.

وفات حضرت انس رضی‌الله‌عنه
موسی سنبلاوی رحمه‌الله می‌گوید: از حضرت انس پرسیدم: آیا آخرین صحابی در قیدِ حیات، شما هستید؟ ایشان در پاسخ گفت: برخی از اعراب هنوز زنده‌اند؛ اما از یاران پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم آخرین نفرِ در قیدِ حیات من هستم. هنگام مرضِ وفات به وی گفته شد، آیا طبیبی برای معالجه فراخوانیم؟ گفت: خودِ طبیب بیمارم کرده‌ است، درحالی‌که آخرین نفس‌هایش دم و باز دم می‌شدند، به اطرافیانش گفت: «لَا إِلهَ إِلَا الله» را به من تلقین کنید! سپس شروع کرد به پی‌درپی خواندنِ «لَا إِلهَ إِلَا الله» تا اینکه روحش به ملکوت اعلی به پرواز دَر آمد. عصایی از عصاهای پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم نزدش بود بنابر وصیتش عصا را همراه وی دفن کردند. (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الخامس 9/ 100)
قطن‌بن مدرک کلابی، بر او نماز گزارد. ایشان در منزلش در منطقۀ «طَف» در دو فرسنگی بصره در سال نودویک هجری وفات کرد و در همان‌جا نیز دفن شد. ابوعمرو می‌گوید: گفته شده، آخرین صحابی‌ای که در بصره وفات کرد، حضرت انس بود و از میانِ همۀ کسانی که چشم‌شان به جمال مبارک آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم افتاده، تنها ابوالطفیل زنده‌ است. (ابن‌عبدالبر، الاستیعاب في معرفة الأصحاب، صـ 91)
در روایتی حضرت انس گفته است: از میانِ نمازگزارن به سمت دو قبله، تنها من زنده‌ام. (ابن‌حجر عسقلاني، الإصابة في تمییز الصحابة، 1/ 112)
در مورد مدتِ عمر حضرت انس مورخان دیدگاه‌های متعددی بیان کرده‌اند: برخی 103 سال را طول عمرش دانسته‌اند و برخی معتقد به 110 هستند، البته 107 سال و 99 سال نیز به‌عنوان طول عمر مبارکش در کتاب‌های تاریخی ذکر شده است. (ابن‌الأثیر، أسدالغابة في معرفة الصحابة، 1/ 150)
بنابر اختلاف روایات مورخان سال‌ 90، 91، 92 و 93 ه.ق به‌عنوان سال وفات حضرت انس ذکر شده است؛ اما سال 93 هـ‌.ق مشهورتر است و جمهور نیز همین را برگزیده‌اند. در روایتی که امام احمد از ابونعیم نقل کرده آمده است: حضرت انس و حضرت جابربن زید رضی‌الله‌عنهما سال 93 ه.ق در یک جمعه وفات کردند. روزی که حضرت انس رحلت کرد، مؤرق عجلی گفت: امروز نصف علم از دنیا رفت. پرسیدند: چگونه یا ابامعتمر؟ پاسخ داد: هرگاه خواهش‌پرستان در مورد حدیثی با ما مخالفت می‌کردند، به آنان می‌گفتیم: پیشِ فردی بروید که احادیث را از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده است. (مرادش حضرت انس بود.) رحمه‌الله رحمة واسعة (ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، المجلد الخامس 9/ 101)