اشاره: اگر از هر پدر و مادری سؤال شود که بزرگترین آرزوی قلبی شما برای فرزندانتان چیست؟ قطعاً بیشترشان خواهند گفت: در آینده وضع بچههایمان از ما بهتر باشد، دوست داریم افرادی را تربیت کرده و به جامعه تحویل داده باشیم که معضلات و مشکلات جامعه را حل و از دغدغههایی که مردم با آن دستوپنجه نرم میکنند، بکاهند. باید باور داشت این آرزوها زمانی به واقعیت میرسند که نخستین نهاد اجتماعی فرزند؛ یعنی «خانواده» درست و صحیح پایهریزی شده باشد. در وهلۀ اول در آن کانون، برخورد پدر و مادر با خودشان درست باشد، چون وقتی کودک چشم باز میکند و متولد میشود چیزی نمیداند، بلکه تمام دنیای بچه، همه الگو و الگوبرداری و کلاس درسومشق فرزند، رفتار پدر و مادر است. والدین حریم خصوصی خود را رعایت کنند. به شخصیت همدیگر احترام و آن را به رسمیت بشناسند، از مقایسهکردن فرزندانشان با یکدیگر و با بچههای خویشاوندان پرهیز کنند و چشمشان را بر ضعفهای فرزندان خود ببندند و روی توانمندیهایشان کاملاً تمرکز کنند، پدر و مادر تنها در شعار نگویند که زن و مرد باهم برابر هستند، بلکه این حقیقت را با تمام وجود باور کنند. در اینصورت بچه صحیح و درست تربیت میشود.
استاد علیجان آرمیون، مشاور خانواده، کارشناس اختلالات یادگیری و کارشناس رادیو زاهدان در مسائل خانواده، در گفتوگو با «سنیآنلاین» تجربیات 30 سالۀ خود در این زمینه را در اختیار خوانندگان ما قرار داده است؛ متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
لطفاً بفرمایید خانوادهها چقدر در تربیت فرزندان نقش دارند؟
خانوادهها در تعلیم و تربیت فرزندان حرف اول را میزنند. چون واقعاً این محیط در ساختار فرزندان تأثیرگذار است. شخصیت تمام فرزندان در سه سال اول زندگی پایهریزی و طرحریزی میشود. اگر فرزندان و خانوادهها درست شوند، قطعاً جامعه درست میشود. شک نکنید تا زمانی که ما به خانواده نپردازیم، فعالیت فرهنگی نمود اساسی نخواهد داشت.
فرمودید که شخصیت فرزندان در سه سال اول زندگی پایهریزی میشود. در این سن تنها خانوادهها با فرزند در ارتباط هستند، آنان برای هرچه بهتر تربیت کردن فرزندانشان چه برنامههایی باید داشته باشند؟
در گام نخست باید برخورد خودِ پدر و مادر درست بشود. آن دو باید خیلی مواظب رفتار و کردارشان باشند. سعی و تلاش کنند به شخصیتهای همدیگر احترام و آن را به رسمیت بشناسند و حریمهای خصوصی و شخصی خود را رعایت کنند؛ چون کودکان تمام برخوردهای والدین را میبینند و آنها را درست و صحیح میپندارند و در ذهنشان ثبت و ضبط میکنند. کمی که بزرگ شوند و با بچههای همسنوسالشان بازی را شروع کنند، از همان برخوردهایی که والدینشان با هم داشتهاند الگوبرداری میکنند و با دوستانشان رفتار میکنند، چراکه شخصیت آنها همانگونه پایهریزی شده است.
برای اینکه شوق و اشتیاق بچهها را تحریک کرده باشیم مقایسه کردنشان با همسنوسالهایشان تا چه حدی مؤثر است؟
این مقایسه کردن نهتنها مؤثر نیست، بلکه شخصیت بچه را تخریب میکند. ما حتی اجازه نداریم بچه را با خواهر و برادرانش مقایسه کنیم. چه برسد که آنها را با پسرعمو، دخترعمو و پسر همسایه و خویشاوندان مقایسه کنیم؛ چراکه همۀ انسانها منحصربهفرد هستند. خداوند هر انسانی را به گونهای خلق کرده و تا حال هیچ دو انسانی مشابه و برابر آفریده نشدهاند. ما باید این مسئله را به رسمیت بشناسیم که بچههای خودمان را با احدی مقایسه نمیکنیم، مگر با خودش. امروزش را با دیروز و ظهرش را با صبح مقایسه کنیم. اینگونه او را متوجه و تفهیمش میکنیم؛ تو اگر دیروز توانستی امروز هم میتوانی. اگر فلان درس را توانستی نمره خوبی بگیری از کتابهای دیگر هم میتوانی نمره عالی کسب کنی. اگر در کارهایت موفق شدی بازهم میتوانی. باید خیلی مواظب باشیم توانمندیهای تکتک فرزندانمان را به بهانههای مختلف شناسایی کرده و آنها را تشویق کنیم و با آنها رفیق باشیم و پای حرفشان بنشینیم.
راهکار حضرتعالی در باب تشویق و ایجاد انگیزه در فرزندان چیست؟
من همیشه یک شعار اساسی دارم که در منزل با اعضای خانواده، در جامعه با تکتک افرادش و در کلاس درس با همه دانشآموزان جواب میدهد؛ اینکه ما چشمهای خودمان را روی ضعفهای فرزندانمان میبندیم و روی توانمندیهایشان کاملاً تمرکز میکنیم، از کاه کوه میسازیم. نقاط قوت را میبینیم و با پرورش اعتمادبهنفس میتوانیم بچههای خودمان را خوب تربیت کنیم. متأسفانه با برجسته کردن ضعفها فقط اعتمادبهنفس فرزندان را تخریب میکنیم که بهمرور بچهها باورشان میشود که تنبل هستند. باید رابطه والدین با فرزندانشان رابطه دوستی و رفاقت باشد. هرگاه کوچکترین موفقیت و پیشرفتی در کارهای آنها مشاهده کردند با ذوق و شوق به وجد بیایند. ارزش این ابراز خوشحالی و به وجد درآمدنهای پدر و مادر برای فرزند از هر کادو و هدیهای بیشتر است. گرچه هدیههای مادی سودمند هستند؛ اما بهترین تشویق، تشویق قلبی است. اگر فرزند این شادی و رضایت را در سیمای والدین خود ببیند، بهخاطر اینکه بار دیگر این برق خنده را در چهره والدین خود ببیند هر کاری آنان بخواهند انجام میدهد.
بهنظر جنابعالی چرا فرزندان برای حل مشکلاتشان به دوستان خود مراجعه میکنند؟
همه اولیا از این رفتار فرزندان خود شاکی هستند و میگویند بچههایمان وقتی به یک سنی میرسند برای حل مشکلاتشان به دوستان خود مراجعه میکنند. این یک واقعیت است که تأثیرگذاری دوست و رفیق از پدر و مادر و معلم بیشتر است، چون هرچه فرزند بگوید، دوست گوش فرا میدهد و تأیید میکند. دوست قضاوت و نصیحت نمیکند؛ به همین خاطر نوجوانان عاشق دوستانشان هستند و از آنها خیلی هم حرفشنوی دارند.
لطفاً بفرمایید با رعایتکردن چه آیتمهایی زندگی چهره زیبایش را به خانوادهها نشان میدهد؟
اگر اعضای خانوادهها برخوردها و ارتباطات را درست و صحیح بیاموزند و به شخصیتها و حریمهای خصوصی احترام بگذراند، زندگی بسیار شیرین میشود و روی زیبایش را به آنها نشان میدهد. متأسفانه گاهی اعضای خانواده با عصبانیت و خشمهای بیموقع فقط به خود ضرر و آسیب میرسانند.
بحث خشم و عصبانیت را مطرح کردید؛ آیا خشم، عصبانیت و سرزنش والدین باعث اصلاح رفتار فرزندان میشود؟
بنده همیشه اینگونه تشبیه میدهم و میگویم فردی که عصبانی میشود در درونش یک بمب منفجر میشود که او را تخریب میکند و فقط یک ترکشاش به دیگران میخورد که بعد آنان میفهمند که طرف عصبانی است. والدین باید خیلی مواظب رفتارشان باشند. وقتی از فرزندان اشتباه سر میزند آنها نباید بیش از حد عصبانی شوند، چراکه خشم و عصبانیت پدر و مادر هیچ کارایی در اصلاح دائمی رفتار فرزند ندارد، چون آنها جواب اخم را با اخم دادهاند، وقتی اینگونه رفتار شود که عصبانیت با عصبانیت جواب داده شود و صدای بلند با صدایی بلندتری پاسخ بگیرد؛ یعنی آن فرزند داغون شده و والدین مجدداً یک بمبی در وجود خود منفجر کردهاند. درصورتیکه در سایه آرامش میتوان خیلی از این مسائل را بهراحتی حل کرد.
چگونه با فرزندان از درِ نصیحت وارد شویم؟
یک نکته مهمی که من آن را باور دارم این است: «تا وقتی فرزندمان از ما نظر نخواسته او را نصیحت نکنیم»، چراکه بچهها نصیحتپذیر نیستند. اگر والدین فرزندشان را برای نصیحت و موعظه جلو خودشان بنشانند و از خدا، پیامبر، دین، اخلاق و مرام بگویند ممکن است به احترامشان به این سخنان گوش فرا دهند، اما این گوش کردنشان تغییر رفتار در آنها ایجاد نمیکند. حالآنکه قصد و انگیزه والدین از پند و اندرز تغییر رفتار فرزندان است و الا نصیحت کردنشان همانند نقش بر آب، بیفایده و بینتیجه میشود. گاهی والدین با خیرخواهیهای بیموقعشان فقط جایگاه خودشان را تقلیل میدهند، چون فرزندان این روش را نمیپسندد. اگر والدین با فرزندانشان رفیق و دوست شوند و بینشان رفاقت ایجاد شود بچهها آنها را بهعنوان مشاور کنار خودشان میپذیرند. قطعاً بچهها هر جا با مشکل و بنبستی گیر کنند، از پدر و مادرشان نظر و مشورت میخواهند و این لحظه بهترین وقت برای نصیحت کردن، و خط و نشان کشیدن و آموختن رسم و رسوم زندگی و آداب اجتماعی به آنان است.
جنابعالی عرض کردید تا «تا وقتی فرزندمان از ما نظر نخواسته او را نصیحت نکنیم»، پس وظیفه پدر و مادری چه میشود؟
هرگاه والدین قصد نصیحت فرزندانشان را دارند، بهتر است آن را در قالب پیشنهاد مطرح کنند و به آنان حق اختیار بدهند و اینگونه پند و اندرزهایشان را ارائه دهند: «اگر من بهجای شما میبودم کارم را با این روش و ایده به نتیجه مطلوب میرساندم.»، «به نظر من با طی کردن این میسر خیلی خوب میتوان به هدف و مقصد رسید». وقتی به اینصورت با بچهها برخورد شود، آنها با خودشان فکر میکنند که نفع و فایدۀ ما در این پیشنهاد هست یا نه. وقتی پدر را بهعنوان خیرخواه خود قبول کردند، حال به سخنان پدرشان عاشقانه گوش میدهند و إنشاءالله در آنوقت خیرخواهی پدر نتیجه میدهد و در آنان تغییر رفتار ایجاد میشود، اما اگر مشورت جنبۀ دستوری پیدا کند متأسفانه بچهها از خودشان مقاومت و مخالفت نشان میدهند. گرچه گاهی بنابر ترس به صحبتهای والدین گوش بدهند، اما نتیجه مطلوب حاصل نمیشود.
چگونه باید قوانین خانواده را به فرزندان تفهیم کرد؟
باید والدین خود کانون خانواده را به رسمیت بشناسند و به این باور رسیده باشند که قوانین صادر شده از پدر و مادر یعنی قانون کل خانواده که تمام اعضای خانواده موظف هستند از آن اطاعت کنند. حتی اگر آن را قبول نداشته باشند. اختلافنظر یک امر طبیعی است، خداوند هیچ دو انسانی را شبیه بههم خلق نکرده است. اگر فردی روش تربیتی شریک زندگی خودش را قبول ندارد. باید یاد بگیرد بههیچوجه حرفهای خودشان را در خانه جلوی فرزندانشان نقض نکنند. اگر پدر به هر دلیلی تصمیمی گرفت ولو بهناحق و ظالمانه وظیفه مادر است که در مقابل چشمان بچهها هم خودش اطاعت کند و هم بچهها را وادار به اطاعت و فرمانبرداری کند. اگر مادر خانواده تصمیمی گرفت نباید جلوی بچهها مادر تخریب شود؛ اما آن دو اشتباهاتشان را در خفا و خلوت به همدیگر متذکر شوند که این تصمیم شما تصمیم درستی نبود. چراکه اگر از دروازه نقض و رد کردن سخنان یکدیگر وارد شوند، بچه نه از قوانین پدر اطاعت میکند و نه به امرونهی مادر گوش فرا میدهد. بچه هر جا به نفعش باشد پدر را میچسبد و هر جا به ضررش باشد خود را به مادر آویزان میکند، چون از رفتار و کردار والدین خود به این باور و درک رسیده که آن دو بهراحتی یکدیگر را تخریب میکنند و به قوانین خانواده پایبند نیستند، باید در قالب خانواده پدر مقدس و جایگاهش محترم باشد. مادر ستون خانواده و از جایگاه ویژۀ خود برخوردار باشد و نیز حرمت پدر و مادر هر دو حفظ شود تا فرزندان خوب و ایدهآل تربیت شوند.
برای حل مشکلات خانوادگی، داشتن نشستهایی با اعضای خانواده تا چه حد به ایجاد محبت و رسیدگی به حقوق ضایعشدۀ آنها کمک میکند؟
اگر فضای گفتمان در خانوادهها باشد بسیاری از مسائل روحی و روانی حل میشوند؛ یعنی بچهها یاد میگیرند برای گرفتن حقوحقوق خودشان دیگر نیازی به دادزدن، عربده کشیدن، قهرکردن و در را محکم کوبیدن نیست. چون آنها بهراحتی به این درک و فهم رسیدهاند که همه مشکلات پیشآمده در خانه را یادداشت و در جلسه شبانهشان مطرح کنند تا بهحق و حقوقشان برسند. گاهی بهخاطر نبود فضای گفتمان خیلی از مشکلات در دل عقده میشوند، چون نتوانستهاند حرف دل خود را بزنند. به همین خاطر این معضل در پی خود مصائب بزرگتری را به دنبال خواهد آورد. برای والدین لازم است که در 24 ساعت زندگی 30 دقیقه را به نشستن کنار اعضای خانواده اختصاص دهند، با همدیگر حرف بزنند و گره کور مشکلاتشان را با کمک و همکاری یکدیگر باز کنند. همچنین در این جلسه به زن و فرزند دختر و پسر فرصت داده شود تا حرف بزنند و کسی از ابراز عقیده خود نترسد.
حتماً این نشستها و دورهمیهای خانوادگی تأثیر بسزایی روی اعتماد بچهها دارد؟
قطعاً نشستنهای اینچنینی اعضای خانواده، اعتمادبهنفس بچهها را بالا میبرد. گاهی بچه از محیط مدرسه و دوستان خود شکایت میکند. بهش گفته میشود، چرا آنجا نتوانستی از حق خود دفاع بکنی یا به آن برسی؟ میگوید آنجا نتوانستم. باید والدین از خود بپرسند چرا نتوانسته از حقش دفاع کند؟ چون پدر و مادر این فضاها را برای او در خانه مهیا نکردهاند. اگر ما در خانه چنین فضایی داشته باشیم که بچۀ ما جرئت کند در مقابل پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده حرف بزند، این بچه جرئت پیدا میکند داخل کلاس و جامعه از حقش دفاع کند یا به آن برسد یا اینکه بدون هیچ واهمهای حرف دل و یا نظریۀ خودش را در میان بگذارد.
زیاد به فرزندان میدان دادن باعث نمیشود تا والدین زیر تیغ ایراد و انتقادشان قرار بگیرند؟
چه اشکالی دارد فرزندان از والدین خود اشکال و ایراد بگیرند و آنان را نقد کنند؟ اگر فرزند عیبها و کاستیهای پدر و مادرش را بیان کند و آنان خود را اصلاح کنند، بهتر از این است که مردم آینه عیبنمای آنها باشند و هرجا و بیجا آنان را به باد انتقاد بگیرند. اگر در خانه فضای گفتمان باشد، زندگی چهره و صورت زیبا و دوستداشتنیاش را به ما نشان میدهد. انشاءالله به خیلی از نواقص خود پی برده و برای زدودنشان سعی و تلاش میکنیم.
چگونه احترام گذاشتن به والدین را به فرزندان آموزش بدهیم؟
متأسفانه در جامعۀ ما زیاد به موضوع احترام گذاشتن به همدیگر بهخصوص به پدر و مادر و پیشکسوتان و اینکه آدمها با خودشان محبت و دوستی داشته باشند پرداخته نمیشود. به نظرم روی این مسائل کم کار شده و فرهنگسازی آنچنانی صورت نگرفته است. به همین خاطر هنوز فرزندان متوجه نیستند، اگر صدایشان را جلوی پدر و مادر بلند کنند چه عواقب بدی برایشان دارد. بچهها تا حال به این باور نرسیده و دانش این را فرا نگرفتهاند که یک نگاه محبتآمیز به پدر و مادر چه پاداشی برایشان دارد. متاسفانه در خانوادهها از مهر و محبت و فوایدش کم صحبت میشود. اگر اینها فرهنگسازی میشدند، قطعاً بچههای ما عاشق ما میشدند. همچنین باید به بچهها آموزش داده شود که همواره از والدین خود درخواست دعا کنند، چراکه دعای والدین در حق فرزندان ردخور ندارد.
بحث دعا را مطرح کردید؛ لطفاً بفرمایید دعای والدین چقدر در موفقیت فرزند نقش دارد؟
این را به جد باور دارم برای اینکه فرزند به موفقیت برسد علاوه بر تلاش و کوشش شخصیاش، بیش از هر چیز دعای خیر والدین نقش بسزایی دارد، چون امکان ندارد دعای خیر پدر و مادر همراه فرزندی باشد و او عاقبتبهخیر نشود. عکسش هم صادق است؛ امکان ندارد والدینی از دست فرزندشان نالان باشند و آن بچه عاقبت خوشی داشته باشد. اینها را باید به فرزندان خودمان بگوییم تا عشق به پدر و مادر، معلم و همنوعان در آنها زنده شود. پدر و مادر هرگاه توفیق دعا برایشان حاصل شد برای فرزندانشان دعای خیر کنند، چراکه دعای آنان هر وقتی باشد تأثیر خودش را میگذارد.
در پایان بفرمایید که انسانهای خیرخواه و دعوتگر در این زمینه چگونه فعالیتهای خود را ارائه دهند؟
قبلا هم عرض کردم که شخصیت همه فرزندان در سه سال اول زندگی پایهریزی و طرحریزی میشود؛ در این سن علما و خیرخواهان بهخاطر عدم دسترسی به بچهها نمیتوانند ایدهها، راهکارها و نقش اساسی خود را ایفا کنند. باید آنان تلاش، همت، توجه و تمرکز خودشان را روی اولیا و سرپرستان خانوادهها بگذارند. اولیا را با برنامههای درست و صحیح روشن کنند. به آنها یاد بدهند. طرز برخورد با بچهها را بیاموزند. به آنها گفته شود به مسئله تعلیم و تربیت بچه در این سه سال اول زندگی خیلی اهمیت بدهند تا خدایناکرده فردا نگران خلافکاریهای فرزندانشان نباشند و آه و ناله نکنند که فرزندم از کنترل من خارج است. وقتی والدین بر فرزند کنترل نداشته باشند بهراحتی از کنترل تکتک خیرخواهان و مصلحان خارج خواهد شد.
دیدگاههای کاربران