هرکس حافظ را از ظن خود می بیند، از عارفان گرفته تا قاریان و عالمان دین و میگساران، و چه ارزشمند است از چنان شخصیتی برخوردار باشی که هر کسی شما را از آنِ خود بداند، و چه بد هستند متعصبانی که به سبب تنگنظری همچنان در پیله خود میتنند و به دور خود میپیچند و تنها خود و عقیدۀ خود را میبینند.
حافظ از آن بزرگمردانی است که جنگ هفتاد و دو ملت را بنا به عذری به کنار نهاده و راه حقیقت را در پیش گرفته و با حقیقت آشتی و صلح نموده است، و اینگونه نقاب را از رخ اندیشه برگشاده است.
او به نقد و انتقاد باور داشته تا افکار سره از ناسره متمایز گردند و از نوکیسگان که از مقام غلامی به مقامی رسیده و ادعای خدایی میکنند را به باد ناسزا و نفرین گرفته و از خداوند میخواهد که چون آنان به قدرت و ثروت خود غره شده، آنان را بر جایگاه قبلی خودشان بنشاند و میگوید: آنان نهتنها فخرفروشی میکنند بلکه اقوالشان برخلاف اعمالشان میباشد و جلوت و خلوتشان متناقض است. او به دردی که روان جامعه به آن مبتلا شده اشاره میکند و میگوید: لازم نیست برای کسب مقام و مال منت دونان را بکشی و از مقام خلیفةاللهی دچار هبوط شوی. بلکه بهتر است قناعت نمایی و شخصیت خود را حفظ کنی.
حضرت حافظ هم به «مروت» فرا میخواند و هم به «مدارا» که دو نیاز اصلی جامعۀ خشنپرور ماست و بدون آنها نه مروتی برای دوست میماند و نه مدارایی با مخالف، و در این طریق تلاش میکند «درخت دوستی» را بنشاند و «نهال دشمنی» را بَرکَند، زیرا دوستی ورزیدن و مردمان را دوست داشتن مایۀ شادی و سرور و آرامش روحی است و در مقابل دشمنی و بدی کردن موجب رنجها بیشمار و ضررهای فراوان است.
حافظ از تفرقه و اختلاف بیزار است و تاکید میکند که با اتفاق و اتحاد میتوان جهان را تسخیر کرد. او انسانها را به خودی خود و توان وجودی فرا میخواند؛ یعنی همان آتشی که در سینه و ذات هر کسی وجود دارد و میتواند شعلهبخش حیات و نقشۀ راه هر کسی باشد که حتی خورشید با آنهمه عظمت در مقابل این آتش درون شعلهای بیش نیست.
او انسانها را در رسیدن به هدف تشویق میکند و میگوید: در راه عشق از ملامت و بدنامی مهراس و از ملامت و نکوهش و بدنامی نگران نباش، همانگونه که شیخ صنعان از تظاهر و حرف و حدیث دیگران باکی نداشت. او میگوید باید مانند پیامبر بود که اطوار سیر را طی کرد و همۀ مقامات را درنوردید و به سروری کائنات رسید.
حافظ شیرازی آزار و شکنجه و تعذیب دیگران را بدتر از گناه میداند؛ دردی که جوامع اسلامی به آن مبتلا و شغل روزانۀ خلق شده است. حافظ میفرماید: مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن که در شریعت اسلام بدتر از این گناهی نیست. آزار «جنس» است و شامل همۀ اذیتها اعم از جسمی، روحی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ملی و مذهبی میشود.
او از آرزوها و خیالات بیهوده که «ره به جایی نمیبرند» برحذر میدارد و لذتبردن از عمر را توصیه میکند. انسان را به رهایی و آزادگی فرا میخواند و میگوید: «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» یعنی انسان را به دوری از وابستگی و تعلقخاطر به دنیای فانی نصیحت و به آزادی درونی و بیرونی تشویق میکند و از ذلتپذیری در مقابل اربابان دنیا برحذر میدارد.
حافظ بر دوری انسان از غم و غصۀ بیپایه و اساس برای چیزهای پوچ تاکید میکند و به شادی و سرور راهنمایی میکند که انسان برای گریستن و ماتم و سوگواری خلق نشده است، زیرا هر چیزی که موجب افسردگی روح و سست شدن عناصر اراده و همت شود زشت و ناپسند است.
حافظ که تاروپود شخصیت خود را «عشق ورزیدن به انسانها» و «عدم بدبینی نسبت به دیگران» میداند، رنجاندن دیگران را «کفر» تلقی میکند و وفاداری و خوشحالی را از علایم مسلمانی و رازپوشی و افشا نکردن اسرار محرمانۀ دیگران را راه نجات اخروی میداند.
او رویبرتافتن از وعظ واعظان غیرمتعظ را واجب میداند و میگوید:
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس / که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن
حافظ چه خوب راه را روشن میکند که خود را فریب ندهیم، به آرزوها و تمنیات دل خوش نکنیم، بلکه باید از «مِس وجود» خود بگذریم و با کیمیای دگردوستی طلا شویم و کمتر ذهن خود را مشغول خوردن و خوابیدن نماییم، بلکه با تلاش و کوشش خود را اهل هنر و معرفت بگردانیم و صف خود را از مقلدان و پیروی کورکورانه جدا سازیم.
و در پایان باید به حافظ گفت:
حُسن تو همیشه در فزون باد / رویت همهساله لالهگون باد
*[20 مهر در کشور بهعنوان «روز بزرگداشت حافظ» نامگذاری شده است.]
دیدگاههای کاربران