چند روز پیش پيام تبريك حضرت شیخالاسلام مولانا عبدالحمید به نخستوزیر پاکستان در قالب نامهای انتشار يافت.
در میان موارد مهم مختلفی که در نامه مطرح فرموده بودند توصیه ایشان به نخستوزیر پاکستان برای نزدیک شدن به احکام شریعت اسلام، واکنشهای متفاوتی در میان فعالان سیاسی و اجتماعی ایجاد کرد.
از جمله نامه و مصاحبهی تلوبزيونی “دکتر عبدالستار دوشوکی” یکی از فعالان سياسی سرشناس؛ که همواره در قامت مدافع مطالبات سیاسی و مذهبی مردم بلوچ و دیگر اقلیتهای مورد تبعیض بوده است.
در نامه دکتر دوشوکی، توصیه حضرت شیخالاسلام به نخستوزير در تعارض با مواضع قبلی ایشان است؛ اشاره جناب دوشوکی مشخصاً به سخنرانی حضرت شیخالاسلام در سوم خرداد 1396 است که فرموده بودند: “خواسته خواهران و برادران اهل سنت از رئيس جمهور این است ایران و وطن مطرح باشد نه قوم و مذهب؛ دین بین ما و خداست و یک مسله شخصی است”.
البته خود جناب دکتر دوشوکی عزیز نیز موضعشان در قضیه بلوچستان پاکستان که در قسمتی از همین نامه و نیز در مصاحبه اخیرشان با یکی از خبرگزاریها به آن پرداختهاند بسیار قابل نقد است و میشود گفت نمکی است بر زخمهای چند دهه اخیر مردم بلوچستان پاکستان که برای احقاق حقوق اولیه خودشان تلاش میکنند.
در بلوچستان پاکستان اگر تبعیضی علیه مردم بلوچ تحت عنوان مذهب آنها انجام نمیشود اما ديگر مواردِ تبعیض بسیار فراوانتر از بلوچستان ایران است؛ حدود پنج هزار نفر از فعالان بلوچ در پاکستان همچنان مفقودالاثر هستند و هزاران نفر دیگر جانشان را در راه به دست آوردن حقوق اولیه خود از دست دادهاند و حتی در مواردی گورهای دستهجمعی کشف شده است.
به هر حال از آنجا که جناب دکتر دوشوکی به زعم خودشان در مورد مواضع سیاسی حضرت شیخالاسلام دچار نوعی سردرگمی شدهاند لازم دانستم بهعنوان کسی که حضرت شیخالاسلام را از نزدیک می شناسم، خدمت ایشان و دیگر دوستانی كه دچار سوء برداشت شدهاند توضیحاتی كوتاه ارائه نمایم.
واقعیت این است که برعکس “جناب دکتر دوشوکی” و دیگر “منتقدینِ نامهی مورد بحث” ميان سخنان مولانا عبدالحمید در سوم خرداد 96 و آنچه ایشان در نامه اخیرشان به نخستوزير پاكستان نوشتهاند هیچگونه تناقضی نمیبینم بلكه معتقدم باید برای حضرت شیخالاسلام دو جایگاهِ متفاوت در نظر داشت:
١- جایگاه رهبری عموم جامعه اهل سنت و در مقياس كوچكتر جامعه مردم بلوچ.
٢- جایگاه شخص ایشان به عنوان یک مصلح و ناصح فارغ از هر مذهب و ملت.
آنچه که حضرت شیخالاسلام در سوم خرداد 96 فرمودند انعکاسی از مطالبات مردمی بودند که به تشویق و راهنمایی ایشان به حسن روحانی رای داده بودند، مردمی که از فرقهگرایی در سیاستهای جمهوری اسلامی خسته شده و خواستار آنند که مسائل مذهبی در گزینشها، مناصب و تحصیلات افراد تاثيرگذار نباشد.
اما آنچه که در نامه اخیرشان به نخستوزیر پاكستان نوشتند برخواسته از جایگاه شخص ایشان به عنوان عضو تاثيرگذاری از جامعهی بزرگ مسلمانان و یک مصلح و ناصح عموم است كه توصیههایی برای حاكمِ جديدی در كشوری تحت عنوان “جمهوری اسلامی” در بر دارد .
حضرت شیخالاسلام در نامهشان نه خواستار تغییر قانون اساسی پاکستان و نه تبدیل سیستم سیاسی کشور پاکستان به سیستمی تئوکراتیک و فرقهگرا شدهاند؛ بلکه شخص نخستوزیر و اعضای دولت اش را به نزدیک شدن به احکام شریعت اسلام فراخواندهاند.
به طبع اگر هر عالم دینی معتدل دیگری بخواهد در این موقعیت زمانی برای نخستوزیر پاکستان نصیحتی داشته باشد چیزی غیر از این نخواهد گفت.
بايد در نظر داشته باشیم که حضر ت شیخالاسلام چه در نامهشان به نخستوزیر پاکستان و چه در سخنرانی سوم خرداد خطاب به دولتمردان ایران در هر دو مورد به اجرای قانون اساسی کشور دعوت کرده است.
قانون اساسی پاکستان به چیزی جز اجرای احكام اسلامی تاکید نمی کند؛ در این مورد میتوان به بندهای 19, 2, 31,203C, 203D, 227, 228,229,230 در متن قانون اساسی پاکستان مراجعه کرد.
ضمن اینکه همه اعضای پارلمان رئیس جمهور و غیره در مراسم تحلیف باید به صورت ذیل سوگند بخورند: “من سوگند میخورم که در راه احیای ایدئولوژی اسلام که اساس تاسیس پاکستان است تلاش کنم”.
به همین ترتیب آنچه شیخالاسلام در سوم خرداد مطالبه نمودند همان ماده بیست و سه قانون اساسی جمهوی اسلامی ایران است که تصریح دارد: “تفتیش عقاید ممنوع است هیچکسی را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مواخذه قرار داد”.
بنابراین منظور ایشان آنطور که دوستان سکولار برداشت کردند اصلا مخالفت با احکام شریعت اسلام در مورد حکومتداری که شامل عدل و انصاف و برابری و مدیریت درست و عدم فساد است نبود. 👇🏼
در مورد رای نیاوردن احزاب مذهبی پاکستان هم باید در نظر داشت که عدم اقبال عمومی احزاب اسلامگرا در پاکستان به علت رویگردانی مردم پاکستان از اسلام و احکام شریعت نیست بلکه ناشی از دو فاکتور دیگر است:
١- ساختار اجتماعی کشور که برای اساس فئودالی بنا شده است.
٢- عدم اعتماد به رهبران احزاب اسلامگرا و به بیانی صریحتر نوعی شک در نیت آنها.
البته این دو فاکتور در مورد ایالت خیبر پختونخواه صدق نمیکند. در این ایالت احزاب اسلامی در انتخاباتهای مختلفی از اقبال عمومی برخوردار بودهاند اما در اتنخاباتهای بعدی به علت عملکرد ضعیفشان مردم را سرخورده کردهاند.
اما در مجموع مردم پاکستان مردمی بسیار مذهبی و اسلامدوست هستندند که همواره به احکام شرعی احترام میگذارند. به یاد داشته باشیم که در همین انتخابات حزبی نوپا و گمنام به نام “تحریک لبیک یا رسول الله” به رهبری عالمی که اتفاقاً معلول و قطع نخاع هم است همگان را با رای چشمگیرش شگفتزده کرده است.
جناب دکتر دوشوکی از حضرت شیخالاسلام تقاضای شفافیت و تنویر افکار عمومی نمودهاند.
اما به نظر من حتی اگر شیخالاسلام نفس نامه را هم تکذیب بکنند باز هم صورت مسأله عوض نخواهد شد، آنچه که ایشان در نامهاش به نخستوزیر پاکستان نوشتهاند و به آن تاکید کردهاند را باید در چارچوب زندگی سیاسی و شخصی ایشان مورد تحلیل قرار داد.
رهبری سیاسی و مذهبی ايشان در طول سه دهه خود یک مثنوی هفتاد من است که سرشار از اعتدال در همه جنبههای زندگی شخصی اجتماعی و سیاسی است به طوریکه هیچ انسان منصفی در زندگی ایشان نقطهی سیاهی از افراط و تندروی نمیبیند.
در آخر باید بگویم که شرایط منتقدین از جمله جناب دکتر دوشوکی نیز قابل درک است و شاید بتوان گفت که اکثر تحصیلکردگان مسلمان به این مشکل گرفتارند.
در چندین کشور در مورد واقعه «هولوکاست» تعریف جرم شده است. بهطوری كه نهتنها شامل منکرین هولوکاست میشود بلکه برای کسانی در رقم قربانيان (6 میلیون) هم شک کند سزا در نظر گرفته شده است، اما متاسفانه استفاده از کلمه «شریعت» بدون آنکه جرمی برای آن تعریف شود به نوعی تابو در میان تحصیلگردگان مبدل شده است كه علت آن استفاده نادرست و ابزاری از واژه «شریعت» توسط گروههای فرقهگرا از یک طرف و عدم اعتمادبهنفس تحصیلکردگان مسلمان در فضای سیاسی کنونی از طرفی دیگر است.
با توجه به شناختی که از حضرت شیخالاسلام دارم معتقدم منظور ايشان از شریعت اسلام در امر حکومتداری هیچگونه قراءت فقهی خاصی نیست، بلکه منظور ایشان عدالت و احترام و برابری و مساوات بر اساس و روش حکومت مدینه است؛ همان سيستمی که من به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی که با مدل های نظری مختلفی در مورد سیستم های سیاسی سرو کار دارم در آرای هیچ یک از بزرگان علم سیاست هیچگونه مخالفتی با آن ندیدهام، و جالب این است که خود نخستوزیر پاکستان چه در زمان تبلیغات انتخابات و چه بعد از سخنرانی پیروزیاش بسیار واضح و شفاف در مورد آن سخن گفتند.
دیدگاههای کاربران