«عبدالرزاق رحمتی» و «آرش نیاز» دو تن از گروه هجده نفره صیادان بلوچی هستند که پس از 11 ماه زندانی در شهر «بوساسو» سومالی و تحمل تلخیها و ناگواریهای آن، پنجشنبه 31 خرداد 1397، وارد کشور شدند.
حکایت این گروه از صیادانِ دریادل از آنجا آغاز شد که اوایل مهرماه سال گذشته دل به دریا زدند، اما در همان روزهای اولیه در «تور» گارد ساحلی کشور سومالی افتادند و بالإجبار نزدیک به یک سال در کنج زندان عزلت گزیدند.
عبدالرزاق و آرش در گفتوگو با «سنیآنلاین» به شرح این ماجرا پرداختهاند. روایت این دو صیاد از لحظۀ بازداشت تا آزادی از زندان و ورود به ایران در عین تلخی، شیرین است. هر دو با اذعان به نقش اساسی مولانا عبدالحمید در آزادی آنان، از نادیده گرفتن تلاشهای ایشان در رسانههای داخلی سخت متعجّباند.
آغاز ماجرا
ابتدا آقای عبدالرزاق رحمتی باب سخن را گشود و برایمان از لحظه بازداشت گفت: شب اولی که «تور» را برای شکار به آب انداخته بودیم، موتور لَنج ما خراب شد. نزدیک ما لنج دیگری نبود. با یکی از آشنایان ارتباط برقرار کردیم، او گفت: این وسیلهای که شما نیاز دارید، من همراه دارم. وی 50 تا 60 میل با ما فاصله داشت. کمکم لنج ما پر آب میشد، گفتیم بجای اینکه 18 نفر با غرق شدن لنج کشته بشوند، بهتر است برویم این وسیله را تحویل بگیریم و از آنجا خارج شویم. فکر نمیکردیم با مأموران دولتی روبهرو میشویم، اما ناگهان جلوی ما قرار گرفتند، آنهم با لنجی که شبیه لنج دزدان بود. بدون اینکه اخطاری بدهند شروع به تیراندازی کردند.
ناخدایی که پیش خدایش رفت
عبدالرزاق برادر ناخدای لنج و دستیار او بوده است، وی میگوید: این لحظه خودم هدایت لنج را در دست داشتم، برادرم «حیدر» که ناخدای لنج بود، مشغول استراحت بود، اما با سروصدای تیراندازی بیدار شد، آمد و گفت: برو بچهها را ببر پایین من خودم سکاندار میشوم، تا من رفتم همراهان را بردم پایین و آمدم بالا، دیدم لنج سلو شده، زیاد تیر زده بودند. وقتی بالا آمدم مأموران خود را به لنج ما رسانده بودند. پرسیدند: ناخدا کجاست؟ گفتم: سکّان است. گفتند: سکان کسی نیست! رفتم سکان دیدم برادرم افتاده است. گفتم: ناخدا همین است که او را زده و کشتهاید.
آقای عبدالرزاق ادامه میدهد: وقتی برادرم شهید شد و به شهر «بوساسو» رسیدیم، در دادگاه از ما پرسیدند که شما رضایت میدهید اینجا دفن شود، گفتیم: نه، پدر و مادرش منتظر هستند، باید به کشورش منتقل شود. ده روز آنجا ماند، بعد آقای سلیم رئیسی یکی از صیادان کنارکی حاضر شد که جسد مرحوم را با لنجش به کنارک برساند.
عبدالرزاق در پاسخ این سؤال که «در دادگاههایی که برای محاکمه شما تشکیل میشد، اسمی از برادرتان گرفته میشد؟» میگوید: بله، در دادگاه بحث کشتهشدن برادرم مطرح شد، اما آنها مأمورانِ خود را تبرئه میکردند و میگفتند: تقصیر از حکومت شما و صاحب لنج است، از آنها دیه بگیرید. شما خواستید فرار کنید، پس خودتان مقصّرید.
نقطه بازداشت
از عبدالرزاق در رابطه با محل بازداشت میپرسیم، میگوید: ما در این لحظه که دستگیر شدیم از ساحل سومالی خیلی فاصله داشتیم، ساعت 11 این اتفاق رخ داد، ما دو روز در راه بودیم تا به ساحل رسیدیم. نقطهای که ما قرار داشتیم آبهای بینالمللی بودند، در دادگاه هم این نکته را مطرح کردیم، قاضی قبول داشت که آبهای کشور سومالی نبودهاند.
زندان بندر «بوساسو» و سختیهای آن
به روایت آقای رحمتی نیروهای دولتی پس از بازداشت این 17 نفر، آنها را به همراه جنازۀ مرحوم حیدر رحمتی به سومالی میبرند و پس از رسیدن به ساحل، دو روز آنها را در لنج نگه میدارند. مأموران بعد از هماهنگی، صیادان را به زندانی در شهر «بوساسو» میبرند. عبدالرزاق گوشهای از مشکلاتی را که او و همراهانش در زندان متحمل شدهاند، چنین بازگو میکند: در زندان سختیهای زیادی متحمل شدیم. فقط یک نوبت غذا «ناهار» به زندانیان میدادند. بعد ما از اینجا [خانواده] پول خواستیم و خودمان شام میخریدیم. جای ما تنگ بود، 17 نفر ما داخل یک اتاق نسبتا کوچک و خاکی بودیم، حتی تا 5 الی 6 ماه پتویی نداشتیم، بعد از آن با یک آشنا تماس گرفتیم و درخواست پتو کردیم و او هم همکاری کرد.
تلاشهای شیخالاسلام و شیخ حسین سعید
عبدالرزاق با اشاره به تلاشهای شیخ حسین سعید (از فعالان جماعت تبلیغ سومالی) که با درخواست شیخالاسلام مولانا عبدالحمید از نزدیک پیگیر آزادی این گروه بوده است، میگوید: شیخ حسین سعید برای آزادی ما از زندان خیلی تلاش کرد، همیشه به ملاقات ما میآمد. یکبار که آمد دید ما پتو نداریم، گفت: من برای شما پتو میآورم. گفتیم: نه شما زحمت نکشید، به یکی دیگر گفتهایم و قول داده که بیاورد.
عبدالرزاق به نقش اساسی مولانا عبدالحمید در آزادی آنان اشاره میکند و میگوید: مولانا [عبدالحمید] برای ما خیلی زحمت کشیدند، بسیار خوشحال شدیم، اول خدا بعد با تلاش مولانا بود که ما آزاد شدیم. دست ایشان درد نکند. وقتیکه تهران رسیدیم در گفتوگو با خبرنگاران ما اول اسم مولانا را میگرفتیم، اما بعدا متوجه شدیم که اسم مولانا را حذف کردهاند، نمیدانم علتش چیست؟!
دادگاههای پنجگانه
آقای «آرشِ نیاز» یکی دیگر از شهروندان کنارکی است که در این سفر پرماجرا عبدالرزاق را همراهی کرده است. با ایشان باب سخن را از چگونگی تشکیل دادگاهها و احکامی که صادر میشد، باز کردیم. آقای نیاز در پاسخ ما گفت: ما مجموعا 5 مرتبه دادگاهی شدیم. در دادگاه اول برای هر نفر حکم دو سال زندان و 1500 دلار جریمه صادر شد. در دادگاه دوم 1500 دلار را معاف کردند، اما 2 سال زندانی همچنان سر جایش باقی ماند. در دادگاه سوم یک سال را بخشیدند، اما یک سال دیگر همچنان باقی ماند. دادگاه چهارم که رفتیم حکم یک سال زندانی را معاف کردند، اما حکم 200 دلار جریمه برای هر نفر صادر کردند. این هر چهار دادگاه در شهر «بوساسو» تشکیل شدند.
با پیگیری مولانا عبدالحمید از شهر «گَرو» مرکز ایالت «پانتلند» سومالی حکم آزادی بیقید این گروه از زندان صادر میشود، وزیر دادگستری یکی از همکارانش را جهت صدور رسمی و ابلاغ این حکم به زندان «بوساسو» میفرستد تا در آنجا حکم آزادی اینها را صادر کند.
آقای نیازی میگوید: دادگاه پنجم ما با درخواست مولانا [عبدالحمید] و با دستور مقامات قضایی بالا که از «گرو» آمده بودند در زندان برگزار شد، آنجا آمدند میز و صندلی گذاشتند و دادگاه ما را تشکیل دادند، بالأخره بعد از بررسی پرونده حکم آزادی ما را صادر کردند و 200 دلار را هم معاف کردند. قاضیای که برای ابلاغ حکم آمده بود، گفت: این دستور وزیر دادگستری است که این گروه از زندانیان باید امروز آزاد شوند.
از آقای نیاز میخواهیم که «بیشتر در رابطه با تشکیل دادگاه اخیر برایمان توضیح دهد»، میگوید: از دفتر مولانا عبدالحمید با وزیر ایالتی صحبت کرده بودند و از طرف مولانا به ما [زندانیان] گفته شده بود که وزیری میآید پیش شما و شما صحبتهایتان را با ایشان درمیان بگذارید؛ چند روز بعد وزیر خودش شخصا برای بازدید به زندان آمده بود و ما با ایشان صحبت کردیم و مشکلات خود را با وی درمیان گذاشتیم. گفتیم: ما را از این بلاتکلیفی رها کنید. او قول پیگیری داد. بعد از این جریان بود که دادگاه ویژۀ ما در زندان بوساسو تشکیل شد.
آزادی از زندان تا افتادن در چنگال وکیل
همزمان با بازداشت این گروه از صیادان، صاحب لنج برای پیگیری پرونده و رسیدگی به وضعیت آنها وکیلی میگیرد. وکیل زمانی که از تشکیل دادگاه پنجم مطلع میشود، در خروجی زندان منتظر میماند و بهمحض خروج، آنها را گروگان میگیرد. از آقای نیاز میپرسیم که «وکیل چه میخواست؟ و چرا شما را گروگان گرفت؟» میگوید: وکیل در اصل قرار بود پرونده را پیگیری کند، اما به اعتراف قاضی پرونده که یکبار او را در زندان دیده بودیم، هیچ کاری نکرده بود، تنها کارش این بود که گاهی به زندان میآمد و برای ما مواد غذایی (لوبیا و تنماهی) تهیه میکرد و برای این کار و بهانۀ پیگیری پرونده هم مبلغ 50 میلیون از صاحب لنج دریافت کرده بود.
آرش لحظه آزادی از زندان و گروگان گرفته شدنشان توسط وکیل پرونده را چنین روایت میکند: روزی که آخرین دادگاه ما تشکیل شد، ساعت 12 حکم آزادی ما صادر شد، وقت عصر بود که از زندان خارج شدیم، دیدیم که آقای وکیل با ماشین منتظر ماست، فکر کردیم ما را میبرد اسکله. ناگهان ما را داخل یک منزل برد و گفت: اینجا جای شماست. هرگاه 40 هزار دلارم را پرداخت کردید، بروید.
وی ادامه میدهد: زمانی که شیخ حسین سعید باخبر شد که وکیل ما را پیش خود برده است، آنجا نیز چند مرتبه به دیدن ما آمد. یکمرتبه مواد غذایی و یک گوسفند برای ما آورد و با وکیل صحبت کرد که ما را آزاد کند، اما وکیل میگفت: من برای اینها هزینه کردهام، شما 40 هزار دلار من را بپردازید، الآن اینها را آزاد میکنم.
نیاز میگوید: خانوادههای ما از طرق مختلف، ازجمله دفتر مولانا عبدالحمید پیگیر قضیه بودند. شیخ حسین به رابطان گفته بود که اگر رضایت بدهید به زور اسلحه صیادان را از خانه وکیل بیرون میآوریم، اما آنها اجازه نداده بودند تا جان کسی به خطر نیفتد.
چگونگی رهایی از بند وکیل گروگانگیر تا ورود به وطن
از آرش میپرسیم: «بالأخره چگونه از دست این وکیل آزاد شدید؟» پاسخ میدهد: 45 روز تقریبا از اوایل دهه اخیر شعبان در دست وکیل بودیم. وکیل برادر ناتنی داشت، آدم نیک و خوبی بود، از ماجرای ما باخبر شده بود، او برادرش را سخت سرزنش کرده بود که وقتی دولت اینها را آزاد کرده است، شما به چه حقی گروگانشان گرفتهای؟؛ اما وکیل همان بهانۀ همیشگی را پیش کشیده بود که من برای آزادی اینها هزینه کردهام. بعد از این وکیل از موضع قبلیاش عقبنشینی کرد و فقط 6 هزار دلار میخواست. در ماه مبارک رمضان لنجهای کنارکی سوختهای خودشان را جمع کردند و به او دادند تا دست از سر ما بردارد. بالأخره روزی همین برادرش آمد و ما را به دفتر پلیس برد و معرفی کرد. خود وکیل هم همراه بود، اما خیلی ناراحت بود و حرف نمیزد.
آرش ادامه میدهد: سرانجام مقدمات بازگشت ما توسط پلیس «بوساسو» فراهم شد و از «بوساسو» به «موگادیشو» آمدیم و از آنجا به «کنیا» رسیدیم و ما را تحویل سفارت ایران دادند. از کنیا به دبی و از دبی صبح پنجشنبه (۳۱ خرداد ۱۳۹۷) وارد تهران شدیم.
آرش میگوید: در تمام این مدت عبدالغنی که همشهری ماست و از طریق دریا به سومالی و دیگر کشورها سفر میکند، خیلی همکاری کرد و پیگیر آزادی ما بود. با دفتر مولانا عبدالحمید و خانوادههای ما در تماس بود، جا دارد از ایشان و سایر عزیزان تشکر کنیم.
نادیده گرفتن نقش مولانا عبدالحمید در رسانههای داخلی
آرش درحالیکه از حذف نام مولانا عبدالحمید در مصاحبههایی که رسانههای ایرانی با این گروه از صیادان انجام دادهاند متعجّب است، میگوید: مولانا عبدالحمید برای آزادی ما خیلی تلاش کردند و ما میدانیم ایشان هیچ چشمداشتی از کسی ندارند. ما در مصاحبه با بعضی از رسانهها اسم ایشان را گرفتیم و از تلاشهای ایشان تشکر کردیم، اما متأسفانه امانتداری رعایت نشد و این بخش از سخنان ما را منتشر نکردند.
از مسئولین انتظار بیشتری داشتیم
این صیاد بلوچ ضمن تشکر از تلاشهای سفارت ایران در «کنیا» و سایر مسئولین بهخاطر فراهم ساختن “روادید بازگشت و بلیت سفر”، گلایههایی نیز در دل دارد. او میگوید: انتظار داشتیم که مسئولین ذیربط در «کنیا» یا تهران به ما یک جفت دمپایی و یک دست لباس میدادند. ما با همان دمپایی و لباس زندان آمدیم ایران. لباسهایمان پاره شده بود. در فرودگاه «دبی» وقتیکه ما را دیدند تعجب کردند و گفتند: شما از کجا آمدهاید؟ با همین وضعیت به فرودگاه تهران آمدیم. ما با لباس کهنه و پارۀ زندان و دمپاییهای کهنهتر جلوی تلویزیون ظاهر شدیم و مورد استقبال قرار گرفتیم؛ این شایسته ما نبود. مسافرانی که در پرواز تهران-چابهار با ما بودند، وقتیکه وضعیت ما را دیدند بسیار اظهار تأسف کردند.
وی در آخر میگوید: درهرحال خدا را سپاسگزاریم که به آغوش خانواده بازگشتیم.
صیادان در پایان گفتوگو با «سنیآنلاین» تأکید میکنند: اتفاقی که برای ما رخ داد از طرف خدا بود و ما تقصیری نداشتیم. امیدوارم برای هیچ هموطنی چنین مشکلی پیش نیاید و مردم ما بدون دغدغه به صیادی بپردازند. ما کاری جز صیادی بلد نیستیم و زمینهاش هم فراهم نیست.
دیدگاههای کاربران