در کودکی با شخصیت حضرت امام سید ابوالحسن ندوی رحمهالله از طریق کتاب زیبا و هدفمند «قصص النبیین» آشنایی مختصری حاصل کردم و از همان دوران محبت این سید والاتبار در دل جای گرفت؛ زیرا داستانهای شیرین این کتاب درس توحید میداد و ناخودآگاه محبت یکتاپرستی و تنفر از شرک در دل پدید میآمد.
هرچه بزرگتر شدم و با آثار دیگر امام ندوی آشنایی افزونتری حاصل کردم، شخصیت والایش برای من بزرگ و بزرگتر جلوهگر میشد و زوایای متنوع و فراوانی را در زندگی ایشان مییافتم.
در دورانی که در دارالعلوم زاهدان بودم به برکت تلاشها و برنامهریزیهای حضرت استاد مفتی محمدقاسم قاسمی حفظهالله، بازار کتابهای امام ندوی رونق روزافزونی داشت و طلاب فکرمند و خواهان اصلاح و رشد، از منبع فیاض این کتابها بهرههای وافر میبردند.
این محیط معنوی و فکری بر من نیز اثر گذاشت و برخی از کتابهای امام ندوی را مطالعه کردم و مقداری با اندیشههای والای ایشان آشنا شدم و نیز توصیههای مداوم و راهبردی حضرت استاد قاسمی حفظهالله که در آن زمان ارتباط اندکی با ایشان داشتم، برایم راهنما و راهگشا بود و روزبهروز ارتباط و پیوندم با این کتابها افزونتر میشد و از این خرمن معرفت و دانش، خوشههای تازهتری مییافتم و بر محبت و علاقهام با شخصیت امام ندوی افزوده میشد.
در طول دوران تحصیل کتابهای حضرت امام ندوی را جستجو و تهیه و در حد توان مطالعه میکردم. اندیشههای ناب و توصیههای اندیشمندانه امام ندوی را از خلال کتابهایش درمییافتم و بر روح و روان من اثر میگذاشت و گاهی سعی میکردم با الهام گرفتن از افکار والای ایشان و همسو با اندیشههای امام ندوی مطالب کوتاهی بنویسم و احساس میکردم باران کلمات و معانی نوشتههای این مرد بزرگ جهان اسلام، کشتزار اندیشهام را آبیاری میکند و از این رهگذر شیفتگی شدیدی نسبت به کتابها و بهویژه شخصیت امام ندوی در دلم پدید آمد و در عالم خیال، بارها آرزو میکردم کاش موقعیتی فراهم آید تا دیدگانم را از نزدیک با دیدن این ربانی امت روشنی بخشم و اظهار ارادتی بنمایم. اما این آرزو محقق نگردید و حسرت بر دل باقی ماند.
در سال دورهٔ حدیث از سر شوق و علاقه بهعنوان کوچکترین شاگرد این شخصیت والامقام که از طریق کتابهایش شرف تلمذ وی را حاصل کرده بودم، نامهای برای ایشان نوشتم و پس از اظهار محبت و ارادت، در زمینههای رشد علمی، ادبی و اصلاحی راهنمایی خواستم و گمان نمیکردم فرصت کند به نامه یک طالبالعلم دورافتاده پاسخ دهد، اما در کمال ناباوری پس از دو ماه نامهای از ایشان به دستم رسید که سرشار از راهنمایی و محبت بود و چنان شادمانم کرد که تا هنوز و برای همیشه لذت آن روز بهیادماندنی را فراموش نخواهم کرد.
امام ندوی رحمهالله با وجود مشغلههای فراوان و بیماریها و ازدحام کاری به نامهام پاسخ داد و من دریافتم که اهتمامکردن به کوچکتران و مدیریت صحیح کارها و برنامهها، سبب برکت فراوان در زندگی ایشان گردیده و از دلایل محبوبیت و بزرگی وی میباشد.
پس از فارغالتحصیل شدن نیز کتابهای امام ندوی را خواندم و آن را چراغ راه خویش قرار دادم، اما زمانی که به قصد نگارش مقالهای برای مجله “ندای اسلام”، زندگی امام ندوی رحمهالله را بررسی کردم و کتابها و مقالاتی را در این باره خواندم، احساس کردم به دریایی سرشار از مرواریدهای گرانبها رسیدهام و فرازهای بلند و زوایای روشن و تابندهٔ زندگیاش مجال اختصار را از من گرفت و یک مقاله نمیتوانست از عهدهٔ آن برآید و حقش را ادا کند، بنابراین گزینش و حذف پارهای از مطالب ناب زندگی ایشان دشوار گردید و اختصار بر من گران آمد و به ناچار مقاله به کتابی تبدیل گردید که اکنون چاپ دوم آن تحت عنوان «جلوههایی از زندگی، خدمات و اندیشههای امام سید ابوالحسن علی ندوی» در دسترس خوانندگان گرامی است.
هر اندازه که در بوستان سرسبز زندگیاش بیشتر سیر میکردم به گلهای رنگارنگ معرفت و معنویت افزونتری میرسیدم و اندیشههای شکوهمندش جان و دل را سیرابی و شادمانی میبخشید. پس از آن سعی کردم خوشهچین خرمن کتابها و گفتارهای ارزندهاش باشم و در حد توان سعی میکردم هیچوقت از مطالعه آثار این عالم ربانی غافل نباشم.
خواندن زندگینامه امام ندوی راه و رسم زندگی معنوی را به هر طالب حقیقی میآموزد و آدمی در پرتو تجربههای زندگیاش میتواند بهسوی کمال گام بردارد و به موفقیت برسد.
از خواندن حالات زندگیاش دریافتم که رمز سعادت حضرت سید همرکابی با انسانهای ربانی و مصاحبت آنان بوده است و نصیحت و پند آنان را چراغ راه خویش قرار داده و به نصیحت حافظ شیرازی گوش فرا داده است که فرمود:
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند / جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
امام ندوی در خانوادهای زیست که همۀ افراد آن با علم و دانش و تحقیق و صلاح آشنایی دیرینهای داشتند، با این وجود نیازمندانه در مجالس ابرار شرکت میکرد و همنشینی با خداجویانی مانند: مولانا سید حسیناحمد مدنی، مولانا عبدالقادر رائپوری، مولانا محمدالیاس کاندهلوی، مولانا احمدعلی لاهوری رحمهماللهتعالی را سرمایهٔ سعادت برمیشمرد و درسآموز مکتب محبت و معنویت آنان گردید.
در این راستا خود امام ندوی به واقعیتی ارزشمند اعتراف میکند و میگوید: «اگر با مولانا محمدالیاس و مولانا احمدعلی لاهوری ملاقات نمیکردم و همراه و همرازشان نمیشدم، ممکن بود ادیب و نویسندهای بشوم؛ اما هرگز خداطلب نمیشدم، و ملاقات و همنشینی با این دو بزرگوار در زندگیام نکته عطفی بود.»
زندگی امام ندوی، جلوههای فراوان و زوایای گوناگونی داشت که هر کسی در بحرش فرو رود و افکار والا و اندیشههای داعیانه و اصلاحی و دلسوزی و خیرخواهی وی را برای امت اسلامی مشاهده نماید امکان ندارد متأثر نشود؛ بلکه خواندن سیرهٔ وی توسعهٔ زوایای فکر و اندیشه را در پی خواهد داشت و دید بلند و نگاه فراگیرش آدمی را از درافتادن در ورطههای گرایشهای حزبی و جزیی و انحصارگرایی مصون میدارد.
بهخاطر همین نگاه بلندش بود که کمند کلمات سحرآمیزش دلهای عرب و عجم و حتی غیرمسلمانان را صید میکرد و والهانه به سخنانش گوش فرا میدادند و متأثر میشدند.
خداوند متعال در فردوس اعلی جایش دهد و به همه ما توفیق بهرهگیری از اندیشههایش را عنایت فرماید.
دیدگاههای کاربران