اوضاع دیپلماتیک اروپا و قسمتی از آسیا متشنج است، بهویژه روابط دیپلماتیک مسکو و لندن… سفرای یکدیگر را احضار و دیپلماتها را اخراج کردهاند… اخراج دیپلماتها، به دیگر کشورهای اروپایی نیز سرایت کرده است… رسانهها غوغا بهپا کردهاند و سروصدایشان گوش فلک را کر کرده است و در یک کلام؛ آن منطقه آبستن حوادث گوناگون است… چرا؟ چون یک جاسوس روسی مسموم شده است، نه چیزی دیگر.
در گوشۀ دیگر این جهان همزمان با این حادثه، حادثۀ دیگری اتفاق میافتد؛ در چاشتگاه سهشنبه 15 فروردین در ولایت قندوز سرزمین ستمدیدۀ افغانستان تراژدی انسانی رخ میدهد، قریب به 200 نفر سلاخی میشوند و جام شهادت سر میکشند.
این فاجعۀ انسانی که اغلب قربانیان آن، نونهالانی بودند که بهتازگی قرآن را در سینۀ خود جای داده بودند؛ هزاران خانواده را داغدار میکند و ماتم و عزا بر دل انسانهایی که چیزی از انسانیت در وجودشان باقی است، سایه میافکند، اما جهان و جهانیان واکنش خاصی نشان نمیدهند؛ هیچ سفیری احضار نمیشود و هیچ دیپلماتی اخراج نمیگردد.
چرا؟ چون وجدان بشریت به خواب عمیقی فرو رفته… چون انسانهای صاحب کرسی فقط نام «انسان» را با خود یدک میکشند… چون گرگ، چوپان گله گشته است، یا بهتر بگوییم نگهبانی و حفاظت گله را به گرگ سپردهاند؛ از گرگ نباید گلایه کنیم چون فطرت گرگ دریدن است.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند / هر کسی بر طینت خود میتند
در این سرزمین [افغانستان] گرگ لباس چوپان بر تن کرده است، لباسی که توسط رسانههای وابسته به این گرگ دوخته شده و بر قامت وی پوشانیده شده است.
آری! رسانههای وابسته و خودفروخته؛ این مارهای خوشخطوخالی که آنچه را اربابانشان دیکته کنند منعکس مینمایند و افکار عمومی جامعه را بدانسو سوق میدهند.
آری! در این روز تحت لوای «مبارزه با تروریست» حافظان قرآن، نه بلکه خود «قرآن» که خط قرمز یک مسلمان غیور و متدین است مورد هدف قرار میگیرد و بر اثر بمباران تکهتکه میشود، اما همچنان عدهای مسلمان سادهلوح بر این باورند که هدف مبارزه با «تروریست» هست نه «اسلام».
هنوز باور نکردهاند که قرآن عظیمالشأن هزاروچهارصد سال پیش بهعنوان فصلالخطاب تصریح کرده است که «لاتتخذوا الیهود و النصاری أولیاء» گویی یادشان رفته است که «و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم»… البته منظور این نوشته همۀ ملت شریف افغانستان نیست، بلکه هدف این نوشتار، آندسته از هموطنان فرنگیمآب و سکولاری هستند که دست دوستی بهسوی توجیهگران مادی و تئوریسینهای الحادی دراز کرده و به تراوشات فکریشان ایمان آوردهاند و هر نظام و ایدهای را که مخالف آنان باشد حقیر و ارتجاعی میخوانند.
همین روشنفکران خودباخته با بستن کرواتهای شیک، در قاب تلویزیونهای مختلف افغانستان ظاهر میشوند و اولازهمه «دین» را از «سیاست» جدا میدانند و افزون بر آن «دینداری» را منشأ «افراطگرایی» میخوانند؛ و رسانه ملی نیز نام «کارشناس» را بر آنان نهاده است.
بدون شک ارتداد فکری بسیار خطرناکی همچون سم مهلک در ذهن عدهای از طبقۀ سیاسیون مرفه، تحصیلکردگان و دانشگاهیان در حال تزریق شدن است. رسانههای ملحد نیز با جهتگیریهای سیاسی در حال پاشیدن بذر تردید و الحاد و عدم اعتماد به حقایق غیبی و اعتقادی در ذهن جوانان این مرزوبوم هستند.
متفکر و اندیشمند بزرگ جهان اسلام مفتی محمدقاسم قاسمی- حفظهالله- میفرمودند: مصطفی کمال، حفیظالله امین، نورمحمد ترکی و امثال اینها- که برای مدتی مقدرات مسلمانها در دست آنان افتاد- از شیر مادران مسلمان تغذیه شده و در خانوادۀ مسلمان بزرگ شده بودند، اما بر اثر همین ارتداد فکری- که محصول تلاش دشمنان و سهلانگاری عالمان دینی بود- به سرسختترین دشمنان اسلام مبدل شده و بزرگترین ضربهها را بر پیکره اسلام وارد کردند.
پس چه باید کرد؟
ملت افغان بایستی بیدار شوند، قبل از آنکه بمب بعدی بر سر خود یا یکی از نزدیکانشان فرود آید… بایستی به خود آییم قبل از آنکه دولتمردان لائيک و سکولار بالوپر گیرند و دمار از روزگار اسلامخواهان درآورند… بایستی عبرت گرفت از ترکیهای که حدود ششصد سال زمام امور جهان اسلام را در دست داشت اما سرانجام با اهمال اندیشمندان مسلمان و روی کار آمدن آتاتورک لائيک، طومارش پیچیده شد و تمام شعائر دینی از اذان به زبان عربی گرفته تا حجاب اسلامی، در آن جرم اعلان گردید.
علمای افغانزمین به یاد بیاورند صحنهای را که کمال آتاتورک در مجلس ملی، قرآن عظیمالشأن را بر سر شیخالاسلام وقت دولت عثمانی «مصطفی صبری» کوبید و با بیشرمی تمام، اسلام را مایۀ عقبافتادگی خواند.
به تاجیکستان و ازبکستان بنگریم که زمانی مهد اسلام و مولد بزرگانی چون امام بخاری و امام ترمذی رحمهماالله بودند؛ اما هماکنون رفتن به مسجد و مدرسه دینی جرم تلقی میگردد و مسلمانان آن دیار با مشکلات گوناگونی دستوپنجه نرم میکنند.
بیدار شویم و عبرت گیریم پیش از آنکه به سرنوشت غمانگیز آنان دچار گردیم. از اشتباهات گذشته درس بگیریم… به علوم دانشگاهی همانند علوم دینی اهمیت دهیم و با گستردگی در علم، ابتکار در اندیشه، نبوغ در عقل، خروش و حماسه در دعوت و جهاد؛ برای روزهای سخت انسانهای از قبل پرورشیافته داشته باشیم.
تا کی توان به انتظار قیامت نشست / برخیز تا هزار قیامت بهپا کنیم
مخالفین مسلح دولت نیز بایستی به گذشتۀ خویش بنگرند و رویهای را که در دهههای قبل از آن به نتیجه مطلوب نرسیدهاند، تغییر دهند… باید شبهاتی که پیرامون آنان بر سر زبانها افتاده و اذهان تودههای مردم، حتی عدهای از اهل علم را درگیر ساخته، پاسخگو باشند و اگر رسانهای فراگیر همانند رادیو و تلویزیون در اختیار ندارند حداقل در فضای مجازی به این مهم بپردازند… شبهاتی همچون وابستگی به برخی کشورها؛ وجود تعصبات نژادی و احساسات ناسیونالیستی در افراد پاییندست این گروه و امثال آن…
نگارنده بر این باور است که جهاد فرهنگی، آموزشی و رسانهای لازمۀ جهاد با شمشیر و مکمل آن است و هردو لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچیک بدون دیگری مثمرثمر نخواهد بود.
اما نکتهای که نباید آن را ازنظر دور داشت این است که هیچگاه نمیتوان اذهان مسموم را با شمشیر جراحی نمود؛ تیغ ظریفی چون «قلم» و دلایل قاطع و تشفیبخش عقلی و نقلی همراه با رسانه میباید، تا بیمار ذهنیای که بر اثر غفلت ما بیمار گشته بتواند از اتاق عمل جان سالم به در برد… شمشیر برای بیگانگان است.
جان کلام اینکه: تا زمانیکه همه ملت افغان دست در دست یکدیگر ندهند افغانستان روی خوشی و آسایش را نخواهد دید.
دیدگاههای کاربران