امروز :سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳

خلافت راشده؛ چراغ راه و الهام‌بخش همیشگی امّت اسلامی

خلافت راشده؛ چراغ راه و الهام‌بخش همیشگی امّت اسلامی

«خلافت خلفای راشدین اصلی‌ست از اصول دین (1) تا وقتی‌که [مسلمانان] این اصل را محکم نگیرند هیچ مسئله‌ای از مسائل شریعت محکم نشود.» (امام شاه‌ولی‌الله محدّث ‌دهلوی)

«نبوّت، خلافت الهی است و خلافت راشده، خلافت نبوی.» «دورۀ کوتاه خلافت راشده برای تمام ادوار و مراحل آیندۀ زندگی اسلامی، سرمشق و الگو است و برای هر یک از دوره‌ها و اتفاقات ناگزیری که در پیش داریم، در آن راهنمایی وجود دارد.» (علامه سید ابوالحسن ندوی)

درآمد سخن

اصل «خلافت راشده» بر بنیاد قرآن و حدیث استوار است و برای دست یافتن به درک درست و دقیقی از آن، باید در آیات و احادیث ذیل تأمّل کرد:

ـ آیۀ اکمال دین: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» [مائده: 3]؛ امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را [به‌عنوان] دین [برای همیشه] برای شما پسندیدم.

ـ آیۀ ختم نبوّت: «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّینَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِیمًا» [احزاب: 40]؛ محمّد ـ صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم ـ پدر هیچ‌کس از مردان شما نیست، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است و خداوند به همه چیز داناست.

ـ آیۀ استخلاف و تمکین دین: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِی لَا يُشْرِكُونَ بِی شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» [سورۀ نور: 55]؛ وعدۀ خداست باکسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، که بی‌شک ایشان را در زمین خلیفه سازد، چنان‌که کسانی را که پیش از آنان بودند خلیفه ساخت؛ و [آن] دینشان را که برایشان پسندیده است برایشان استوار دارد و برایشان پس از بیمشان ایمنی جایگزین کند. [چراکه] مرا پرستش می‌کنند و چیزی را با من شریک نمی‌سازند و کسانی که پس‌ازاین ناسپاسی کنند، اینان‌اند که فاسق‌اند.

ـ حدیث خلافت نبوّت و مدت آن: «خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم یؤتی الله الملک ـ أو ملکه ـ من یشاء» [سنن أبی‌داود: 4646]؛ خلافت نبوّت سی سال است، پس‌ازآن خداوند پادشاهی را به هر کس بخواهد می‌دهد. «الخلافة فی أمّتی ثلاثون سنة ثم ملک بعد ذالک»[سنن ترمذی: 2226]؛ خلافت در امّت من سی سال است، پس‌ازآن پادشاهی است.

ـ حدیث حجّیت سنّت نبوی و سنّت خلفای راشدین: «علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی»[سنن أبی‌داود: 7064؛ سنن ترمذی: 8762]؛ به سنّت من و سنّت خلفای راشدین هدایت‌یافتۀ بعد من چنگ بزنید.

نعمت خلافت راشده

پس از نعمت عظیم رسالت پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و اکمال دین و ختم نبوّت، بزرگ‌ترین نعمتی که امّت اسلامی از وجود آن بهره‌مند شد، نعمت استخلاف و تمکین دین در قالب «خلافت راشده» بود که در یک دورۀ تاریخی سی‌ساله رخ نمود. این دوره اگرچه به‌ظاهر کوتاه بود؛ امّا از حیث اهمیت و تأثیرگذاری در بقا و جاودانگی دین اسلام و امّت اسلامی و در سرنوشت جهان پس از ختم نبوّت و پیامبری، نقشی حیاتی و تاریخ‌ساز داشت. در این دوران پرافتخار با همّت و فراست ایمانی و اقدامات پیامبرگونه و مردافکن نسل اوّل شاگردان مکتب نبوّت، ارمغان‌های رسالت محمّدی جهانی شد، ‌پایه‌های دین تثبیت گردید؛‌ قرآن به‌عنوان منبع نخست و جاویدان دین اسلام از تحریف مصون ماند، در مصحف‌ها ثبت و ضبط گردید و انتشار جهانی یافت؛ سنّت و حدیث به‌عنوان دوّمین و باارزش‌ترین گنجینۀ روایی دینی در کلّ تاریخ ادیان، رونق محافل علمی و آموزشی جهان اسلام گردید، سینه‌به‌سینه منتقل شد و مبنای قانون‌گذاری، فقه و اجتهاد قرار گرفت؛ علم فقه راهش را پیدا کرد و اصل راهگشای «اجماع» بنیان یافت تا در مسائل مجتهدفیه و اختلافی راه‌برون‌رفتی برای امّت اسلامی باشد؛ علم «تزکیه و احسان» (که در قرون بعدی به تصوّف و سلوک نام‌بُردار شد)، مراتب علم حکمت، وجوه اخلاق فاضله و اخلاق رذیله و علم تدبیر منزل و سیاست مُدُن (نحوۀ ادارۀ جامعه و مسائل مربوط به آن) نیز در این دوره نمودی بایسته و شایسته یافت.

ارمغان‌های نبوی و خلافت راشده

دوران بیست‌وسه سالۀ رسالت و نبوّت پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و سی سال دوران خلافت راشده، به‌عنوان یک فراز نورانی و پرافتخار در کلّ تاریخ بشر و خصوصاً تاریخ ادیان، از جایگاهی کاملاً استثنایی‌ و بدون شک و اغراق، بی‌نظیر برخوردار است. این هنر ملکوتی و اعجازآمیز پیامبر خاتم صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم بود که از همۀ ظرفیت‌ها، تجربه‌ها و توانمندی‌های جامعۀ بشری برای رساندن پیام دین اسلام و شریعت محمّدی استفاده کرد و همه‌چیز را به خدمت گرفت تا مسیر تاریخ و سرنوشت انسان را با هنرمندی تمام اصلاح کند و تغییر اساسی دهد؛ و از لبۀ پرتگاه سقوط و از خودکشی دست‌جمعی نجات دهد و به شاهراه هدایت و کامیابی و پیشرفت و افتخار رهنمون گردد.

پس از عروج ملکوتی سرور عالمیان و امام انبیا صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم، شاگردانی که ایشان تربیت‌کرده بود،‌ معادن انسانی‌ای که ایشان کشف و استخراج کرده و در قالب‌های الهی ریخته و امّتی تمام‌عیار و الگو و نمونه ساخته بود،‌ با تمام توان و ظرفیت در این شاهراه فراخ و نورانی با سرعتی مطمئن و حساب‌شده پیش رفتند؛ ‌آتش‌های فتنه و ارتداد را فرونشاندند؛‌ کاخ‌های جور و استبداد فارس و روم را درهم شکستند و ملّت‌های جان‌به‌لب را از ظلم و تحقیر مستبّدان مغرور و متکبّر و پرستش الهه‌های باطل رهایی بخشیدند و با پیام زندگی‌ساز دین اسلام و شریعت محمّدی آشنا کردند.

نیم قرن تلاش و جان‌فشانی پیامبر خاتم و یاران جانثارش،‌ باجان این عالم و با وجدان‌های بیدار و دل‌های جویای حقیقت آن کرد که خدا داند و در وصف نگنجد؛ جامعۀ بشری به بلوغ فکری رسید و با عالم ملکوت از طریق «تلاوت قرآن» و «اقامۀ نماز» و «دعا» ارتباطی بی‌واسطه یافت و خدا را از رگ بناگوش به خود نزدیک‌تر دید و با همۀ راه‌های تقرّب به ذات عظیم و پرمهرش آشنا گردید. بر روی زمین وجود مسعود و جسم اطهر نبی رحمت صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم و سرزمین حرمین شریفین ـ زادهما الله عزّاً و ‌شرفاً ـ مهبط و مصدر فیض و رحمت‌های بی‌پایان الهی قرار گرفت و تا قیام قیامت در این عالم جاری و ساری گشت. نعمت ختم نبوّت و پس‌ازآن خلافت راشده چنان عظمت، شعاع و جاودانگی یافتند که خورشید عالم‌تاب و ماه روشنی‌بخش در مقابل آنها فروماندند.

خلافت راشده یک نظام دینی و سیاسی تمام‌عیار

خلافت راشده یک نظام دینی و سیاسی تمام‌عیار بود که در رأس این نظام، خلفای راشدین به نیابت از پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم مسئولیت نهاد دین و نهاد حکومت را توأمان در اختیار داشتند و همۀ شاگردان مکتب نبوت ازجمله اهل‌بیت آن‌حضرت و تمام صحابه و یاران ایشان از کارگزاران و از اعوان‌وانصار مخلص این نظام بودند.

در رأس خلفای راشدین، خلیفۀ اوّل و به تعبیر علامه اقبال لاهوری «ثانی اسلام و غار و بدر و قبر» پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم، حضرت ابوبکر صدّیق رضی‌الله‌عنه، قرار داشت. ابوبکری که با شنیدن خبر ارتداد برخی قبایل از اسلام و انکار فرضیت زکات توسّط گروهی دیگر، پیامبرگونه بانگ برآورد: «أ ینقص الدین و أنا حی (آیا ممکن است در پیکر دین نقصی پدیدار شود و من ابوبکر زنده باشم)» و به مدد توفیقات الهی و جان‌فشانی دلیرمردان عرصۀ جهاد و شهادت مکتب نبوی که پس از وفات پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم خود را یاران و سربازان مخلص خلیفۀ آن‌حضرت عنوان کردند، پیروزمندانه بر ارتدادها و توطئه‌ها فایق آمد و نه‌تنها اجازه نداد شیرازۀ دین و امّت اسلامی ازهم‌گسیخته شود، بلکه با برنامه‌هایی دقیق و حساب‌شده زمینه را برای اقدامات اساسی خلفای بعدی فراهم کرد.

دو وجه خلافت

خلافت نبوّت یک باطن و مغز داشت و یک ظاهر و قشر؛ امام شاه‌ولی‌الله محدّث‌دهلوی از این دو وجه به «خلافت باطنی» و «خلافت ظاهری» تعبیر می‌کند. دین و شریعت، باطن و مغز بود و حکومت و دولت، ظاهر و قشر؛ و خلافت راشده واجد و جامع هر دو وجه بود.

وجه باطنی و اصلی خلافت، پاسداری از حقیقت متعالی اسلام و گوهر دین و قیام به ابلاغ آن و کنار زدن موانع از سر راه انتشار آن بود که خلفای راشدین به بهترین نحو ممکن از عهدۀ آن برآمدند. آنان در حسّاس‌ترین و سرنوشت‌سازترین برهه در تاریخ دین اسلام، یعنی پس از عروج ملکوتی و درگذشت خاتم پیامبران و آخرین منجی عالم بشریت، جانانه از ساحت دین دفاع و از گوهر آن پاسداری کردند و اجازه ندادند خواب‌های دشمنان و معاندان دین اسلام تحقّق یابد، آنانی که منتظر بودند با وفات آن‌حضرت صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم این دین نیز همچون ادیان دیگر به بیراهه و انحراف کشیده شود و با تحریف کتاب آسمانی (قرآن کریم) و سخنان و سیرت پیامبرش (احادیث و سیرت نبوی)، حقیقت آن مسخ گردد؛ سرنوشتی که رسالت‌های توحیدی پیامبران پیشین و خصوصاً انبیای بنی‌اسرائیل حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما‌السلام با آن مواجه شد.

سخن امام شاه‌ولی‌الله محدّث‌دهلوی که «خلافت خلفای راشدین اصلی‌ست از اصول دین تا وقتی‌که [مسلمانان] این اصل را محکم نگیرند هیچ مسئله‌ای از مسائل شریعت محکم نشود.» ناظر به همین وجه باطنی خلافت راشده است، چنان‌که در ادامه این مطلب می‌فرماید: «زیرا اکثر احکامی که در قرآن عظیم ذکر شده، مجمل است و بدون تفسیر سلف صالح به حل آن نتوان رسید … و تطبیق احادیث متعارضه بدون سعی این بزرگواران صورت نگیرد؛ و همچنین جمیع فنون دینیه مثل علم قرائت و تفسیر، عقاید و علم سلوک به غیر آثار این بزرگواران متأصّل نشود و قدوۀ سلف در این امور به خلفای راشدین است و تمسّک ایشان به ازیال خلفا. جمع قرآن و معرفت قرائت متواتره از شاذّه مبتنی بر سعی خلفا است؛ و قضایا و حدود و احکام فقه و غیر آن‌همه مترتّب بر تحقیق ایشان. هر که در شکستن این اصل سعی می‌کند به‌حقیقت هدم جمیع فنون دینیه می‌خواهد.»[إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: 1/1] علامه سید ابوالحسن علی حسنی ندوی نیز می‌فرماید: «خلافت راشده نه بر وسعت و پهناوری مملکت اسلامی اطلاق می‌شود و نه بر کثرت فتوحات و پیروزی‌های پی‌درپی در میدان کشورگشایی؛ بلکه خلافت راشده عبارت است از نیابت کامل از طرز تفکر و خط‌مشی خاتم پیامبران صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم؛ و بر این اساس خلافت خلفای راشدین نمونۀ کامل خلافت راشده بود، زیرا نمایندگی کامل طرز تفکر و خط‌مشی نبوی را برعهده داشت.»[المرتضی: 352]

امّا وجه ظاهری خلافت راشده که بر مبنای اصولی چون حاکمیت الله، شورا، مشروعیت مردمی و قانون‌گذاری در چارچوب کتاب‌الله و سنّت رسول‌الله و اجماع استوار بود، تجربۀ منحصربه‌فردی در تاریخ سیاسی جهان بوده و از برجسته‌ترین مدل‌های حکومتی و زمامداری در تاریخ بشر است، چنان‌که به تعبیر یکی از صاحب‌نظران معاصر می‌توان از آن به‌عنوان مدل سیاسی «امّت‌ـ حکومت» یاد کرد.(2) مدینۀ فاضله و آرمان‌شهری که فیلسوفان و عدالت‌خواهان جهان در حسرت آن بودند، در این دوره صورتی عملی و اجرایی یافت. زمام قدرت در دست کسانی قرار گرفت که به‌ظاهر با مردم عادی تفاوتی نداشتند و از هیچ برتری‌ای نسبت به آنان برخوردار نبودند و بر خاک می‌نشستند؛ امّا مجری شریعت و قانون، پاسدار حق و عدالت و یاور مظلومان بودند و خواب را از چشم ظالمان و مستکبران جهان ربودند.

پیام‌های خلافت راشده

بنا بر آنچه گفته شد، خلافت راشده اساسی‌ترین و تأثیرگذارترین حلقۀ وصل بین نسل‌های بعدی امّت اسلامی با نبی رحمت، خاتم پیامبران، حضرت محمّد مصطفی صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم است و جز از طریق این حلقۀ وصل، هیچ پیوندی نمی‌توان بین خود و پیامبر اسلام و کتاب و سنّت و حقیقت دین برقرار کرد و مدّعی راه‌یابی بود.

هدف از طرح این بحث، یادآوری این نکته است که امّت اسلامی در هر مقطع تاریخی و در هر شرایطی نیازمند تأمّل دقیق و تدبّر عمیق در دوران خلافت راشده است. به باور نگارنده تجربۀ خلافت راشده تکرارپذیر نیست، امّا هموار و در همۀ ابعادش چراغ راه و الهام‌بخش امّت اسلامی، خصوصاً مصلحان، مجدّدان، مجاهدان، اندیشمندان، فقیهان، مجتهدین، محدثین، مفسرین و همچنین بسیاری از فعّالان سیاسی، دولت‌مردان و حکمرانان مسلمان بوده و خواهد بود.

نکتۀ دیگر این‌که، آنچه برای مسلمانان قرون بعد از دوران خلافت راشده تا به امروز و تا قیام قیامت اهمیت بنیادی داشته و دارد، این سؤال است: خلفای راشدین که میراث عظیم «دین اسلام» را از خاتم پیامبران صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم تحویل گرفتند، آیا آن را در تلاطم طوفان‌های سهمگینی که پس از عروج ملکوتی آن‌حضرت صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم وزیدن گرفت، تام‌وتمام حفاظت کرده و به بهترین شکل ممکن به دست نسل‌های بعدی امّت اسلامی رساندند؟ پاسخ این سؤال به گواهی تاریخ و دین‌شناسان منصف «آری» است. بنابراین، طرح این بحث که شکل خلافت پس از پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم به نحو دیگری باید رقم می‌خورد، بحثی بی‌مورد و انحرافی است و امروزه دیگر موضوعیت ندارد؛ زیرا هم ما را از پیام حقیقی دین و نقش جهانی و جاودانۀ آن دور می‌کند و موجب تنش و اختلاف در بین امّت اسلامی می‌شود و هم دور از خرد و انصاف است که ما اوّلین، بهترین و بزرگ‌ترین شاگردان مکتب نبوّت و خاتم پیامبران صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم را افرادی جاه‌طلب معرفی و گمان کنیم که آنان نیز همچون دولت‌مردان و فعالان سیاسی و حزبی عصر حاضر، صرفاً مترصد فرصت به دست گرفتن قدرت و حکومت با هر ترفندی بودند و حاضر بودند حقیقت دین پایمال شود و مستحقّان و شایستگانی طرد و حذف شوند تا کسانی به‌ناحق از نردبان قدرت بالا روند و پس‌ازآن این نردبان را درهم بشکنند تا کسان دیگری هوس بالا رفتن از آن را در ذهن خود نپرورانند؛ حاشاوکلا از چنین سوءظن و پندار ناشایستی. پروراندن چنین سوءظنی در ذهن و تبلیغ آن در سطح افکار عمومی، نه‌تنها روح و روان صاحبش را دچار تناقض و تضاد می‌کند، بلکه این ذهنیت را نیز در افکار عمومی مردم جهان ایجاد می‌کند که پیامبر اسلام حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در انجام رسالت الهی‌اش و تلاشش برای تربیت اوّلین هستۀ این امّت، که بین ایشان و نسل‌های بعدی واسطه بودند، چندان موفق نبود؛ موضوعی که همواره دست‌آویز بدخواهان دین اسلام، خصوصاً مستشرقان و خاورشناسان معاند قرارگرفته است؛ درحالی‌که به تعبیر اندیشمند برجستۀ معاصر علامه محمّدتقی عثمانی «قاطبۀ امّت اسلامی همواره باور داشته‌اند که پس از انبیای کرام علیهم‌السلام، چشم آسمان و زمین به انسان‌هایی مقدس‌تر و وارسته‌تر از صحابۀ کرام رضوان‌الله‌علیهم‌أجمعین نیفتاده است. تک‌تک رهروان حقیقت‌جو و صادق این قافلۀ مقدّس، از چنان صفات و ویژگی‌هایی برخوردار بودند که تاریخ انسانی از ارائۀ نظیر آن عاجز است و اگر کسی از آنها دچار لغزشی شده است، مسلّماً مورد عفو الله تعالی قرار گرفته و خداوند رضایتش را از همۀ آنان در قرآن اعلان کرده است.»(3) بنابراین مردم قرون بعدی در جایگاهی نیستند که در مورد عملکرد صحابه و یاران پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم قضاوت کنند، یا این‌که بخواهند خود را با آنان و آنان را با خود و زمانۀ خود قیاس کنند؛ چه نسبت خاک را با عالَم پاک.

بعثت پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم در مقطعی از تاریخ جهان ظهور یافت که امپراتوری‌های موروثی و سلطنتی در شرق و غرب عالم حکم‌فرما بود، توده‌ها همچون بردگان در خدمت طبقۀ حاکم بودند و مال و جان و ناموسشان بازیچۀ آنان بود. حال، گذشته از اقتضائات دینی، از حیث عقلانی و منطقی هم شایسته نبود که بلافاصله پس از پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم نظامی موروثی شکل بگیرد و در یک خاندان امتداد یابد، چنان‌که تقدیر الهی نیز اجازه نداد در دوران خلافت راشده چنین اتّفاقی بیفتد؛ به تعبیر علامه سید ابوالحسن ندوی این نیز یکی از مصادیق آیۀ «ذَلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»[یس: 38] بود.

امّا آنچه پس از سی سال و با پایان دوران طلایی خلافت راشده رخ داد و خلافت به ملوکیت و پادشاهی که شکل رایج و پذیرفته شدۀ مدل حکومت در دنیای آن روز بود، تغییر یافت، حسابش از خلافت راشده جداست؛ و آن خود آغاز فصل متفاوتی در حیات سیاسی مسلمانان بود؛ به تعبیر دیگر می‌توان گفت که با این اتّفاق، خلافت باطنی (نهاد دین) از خلافت ظاهری (نهاد دولت) استقلال یافت تا دین و دیانت پس از تمکین و تثبیت، از آسیب‌های دنیای پرالتهاب و پر فرازوفرود سیاست و قدرت‌طلبی در امان بماند؛ چنان‌که ازآن‌پس این طبقات مختلف علمای امّت بودند که مسئولیت حفاظت از کیان و گوهر دین و قیام به تبلیغ و انتشار آن را برعهده گرفتند و در این راه با پایمردی ناملایمات و سختی‌ها را تحمّل کردند و در کنار آن، هیچ‌گاه از عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی و ارشاد دولت‌مردان و حاکمان دست برنداشتند و در این راه از شلاق خوردن، تبعید شدن، زندان رفتن و حتّی کشته‌شدن هراس نداشتند. براثر همین مجاهدت‌ها و روشنگری‌های علما و مجدّدین امّت، کم نبودند حکمرانان و دولت‌هایی که خدمات شایانی به دین و فرهنگ و تمدن اسلامی کردند و با گسترش قلمرو جهان اسلام، سرزمین‌ها و ملّت‌های جدیدی را با دعوت اسلام آشنا کردند و قرن‌ها در مقابل تهاجم‌های غربی و شرقی ایستادگی کرده و مرکزیت سیاسی جهان اسلام را حفظ کردند.

منطق دین اسلام حکم می‌کند که سیاست و قدرت در خدمت دین و دیانت و در خدمت خلق خدا (جمهور مردم) باشد، نه این‌که دین در خدمت قدرت و دنباله‌رو سیاست باشد؛ به تعبیر دیگر، باید سیاست، دینی و اخلاقی و بر پایۀ عدالت و حفظ کرامت انسانی باشد، نه این‌که دین سیاسی شود و بازیچه و نردبان قدرت‌طلبان قرار گیرد. خلافت راشده از منظر سیاسی بر چنین منطقی استوار بود و پیام آن در بعد سیاسی نه‌تنها برای مسلمانان بلکه برای تمام مردم جهان این است که مردم حق دارند در امر دنیای خود، سرنوشتشان را خودشان رقم بزنند و تسلیم استبداد و استعمار نشوند، همچنین منتظر یک حاکم و متولی‌امر منتصب و آسمانی نباشند؛ زیرا باختم نبوّت و پیامبری، دیگر هیچ‌کسی مأموریتی انتصابی و آسمانی نمی‌یابد و حجّت اهل آسمان بر اهل زمین تمام شده است و راه سعادت و شقاوت در امر دین و دنیا برای همگان واضح و روشن شده است.

سخن آخر این‌که، فیض‌یافتگان آبشخور حقیقت و انصاف، از جایگاه «خلافت راشده» در دین اسلام و تاریخ امّت اسلامی آگاه و همواره خود را رهین منّت آن دوران طلایی و آن نسل پرافتخار می‌دانند و بر روان آنان درود می‌فرستند و از خدای سبحان برای خود و آنان رضایت و رضوان می‌طلبند؛ و دعایشان این است: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ »[حشر: 10]؛ پروردگارا! ما را و آن برادرانمان را که در ایمان آوردن از ما پیشی گرفتند، بیامرز! و در دل‌های ما هیچ کینه‌ای در حقّ کسانی که ایمان آورده‌اند، قرار مده. پروردگارا تویی که بخشندۀ مهربانی.

 

منابع:

  1. أبی‌داود، سلیمان بن أشعث؛ سنن أبی‌داود؛ الطبعۀ الأولی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1422 هـ./ 2001م.
  2. ترمذی، ابوعیسی محمّد بن عیسی؛ سنن الترمذی؛ بیروت: دارالمعرفه، 1423 هـ./ 2002م.
  3. محدّث‌دهلوی، شاه‌ولی‌الله؛ إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: پیشاور: مکتبۀ فاروقیه، [بی‌تا].
  4. ندوی، سید ابوالحسن علی؛ المرتضی؛ چاپ اوّل، زاهدان: فاروق اعظم، 1385.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. در این‌جا معنای عام و تفصیلی اصول دین مراد است نه معنای خاص و اجمالی آن‌که عبارت‌اند از «توحید»، «نبوّت» و «معاد». در معنای عام و تفصیلی اصول دین، خلافت راشده در ذیل اصل نبوّت قرار می‌گیرد چنان‌که علامه سید ابوالحسن ندوی می‌نویسد: «نبوّت، خلافت الهی است و خلافت راشده، خلافت نبوی».
  2. آقاجری، هاشم؛ «سازگاری دین و دموکراسی»، روزنامۀ اعتماد؛ سال ششم، شمارۀ 1593 (پنج‌شنبه 27 دی‌ماه 1386)، ص 5.
  3. عثمانی، محمّدتقی؛ حضرت معاویه اور حقایق تاریخی؛ کراچی: ادارۀ المعارف، 1411 هـ./ 1990 م.

دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید