- سنی آنلاین - https://sunnionline.us/farsi -

عبدالکعبه‌ای که «عبدالله» شد و ابوبکر صدیق آنگاه که «صدیق اکبر» شد

بهنام محمدی

دو سال و چند ماه بعد از عام‌الفیل متولد می‌شود، دو سال از محبوبش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم کوچک‌تر است، قبل از اسلامش یکی از ده نفر مهم در مکه بود، برای هیچ بتی سجده نکرد، هرگز شراب نخورد، با مروت و باوقار بود. او داناترین فرد قریش نسبت به علم انساب است.
اسلام بر او عرضه می‌شود، بی‌درنگ و بدون تأمل می‌پذیرد و شهادتین را بر زبان و بر تمام وجودش جاری می‌سازد. حق را می‌بیند و می‌شنود، سپس آن را می‌پذیرد و در راه آن زندگی‌اش را وقف می‌کند.
به اهداف و آرمان‌هایش خیانت نمی‌کند، هم‌صحبتی و همنشینی “رحمة‌للعالمین” نصیبش می‌شود، یار گرمابه و گلستان نه، که “یار غار” می‌شود.
رسول اعظم صلی‌الله‌علیه‌وسلم او را این‌گونه معرفی می‌کند: «من سره أن ینظر إلی عتیق الله من النار فلینظر إلی أبی بکر؛ هر کس دوست دارد که به آزادشدۀ خدا از آتش نگاه کند، پس به ابوبکر بنگرد.»
در مقابل زیاده‌خواهی‌ها و زیاده‌گویی‌ها عقب‌نشینی نمی‌کند، جان را سپر نبی ساخته و نعره می‌زند: «أتقتلون رجلا أن یقول ربی الله؟!؛ آیا مردی را می‌کُشید که می‌گوید: پروردگارم «الله» است.»
در ایام بیماری وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم به دستورش برای مسلمین امامت می‌کند. پس از رحلت جان‌سوز آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بر جنازه محبوبش وارد می‌شود؛ سر و رویش را می‌بوسد و می‌گوید: پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا! زنده و مرده‌ات چقدر خوشبوست!، سپس خطبه‌ای ایراد می‌کند که تا قیامت بر پیشانی تاریخ می‌درخشد: «من کان یعبدالله عز و جل فإن الله حیٌّ لا یموت و من کان یعبد محمداً فإن محمداً قد مات؛ هر کس خدا را عبادت می‌کرده بداند که خداوند زنده است و هرگز نمی‌میرد و هرکس محمد را می‌پرستید بداند محمد دیگر وفات کرده است.»
حق را به‌خوبی می‌شناسد و درک می‌کند، در مقابل مرتدین با قاطعیت تمام می‌ایستد و می‌گوید: «به خدا قسم اگر از پرداخت پابند شتری که عهد کردید به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم به‌عنوان «زکات» بپردازید، از دادن آن به من سر باز زنید به‌خاطر آن با شما می‌جنگم.»
بویی از جانب کاروان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم «صدیق اکبر» را به‌سوی خودش می‌کشاند، احساس می‌کند که ایام سفر نزدیک است…. در مورد جانشینی «فاروق اعظم» با بزرگان صحابه مشورت می‌کند و تنها به این هم بسنده نکرده و این پیشنهاد را در مسجد به همه‌پرسی (رفراندوم) می‌گذارد و همه با هم خلافت را سمعاً و طاعتاً بر دوش «فاروق» می‌نهند.
دخترش عائشه رضی‌الله‌عنها بر او وارد می‌شود درحالی‌که می‌گرید، اما صدیق او را از گریه‌کردن منع می‌کند، در کنار پدر می‌نشیند و شروع می‌کند به خواندن اشعاری در رثای همسفر زندگی‌اش. می‌گوید: نه ای عائشه، بلکه بگو: «وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْوَعِيد؛ ﻭ ﺳﻜﺮﺍﺕ ﻭ بی‌هوشی ﻣﺮﮒ، ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﻰ‌ﺁﻭﺭﺩ [ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﺘﻀﺮ ﻣﻰ‌ﮔﻮﻳﻨﺪ:] ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻰ‌ﮔﺮﻳﺨﺘﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﻣﻰﺩﻣﻨﺪ؛ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﻭﻋﺪﻩ‌ﻫﺎﻯ ﺗﻬﺪﻳﺪﺁﻣﻴﺰ ﻭ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻙ.»

این اسطوره، این الگو، این قدوه، این آفتاب عالمتاب، دوشنبه‌شب 22 جمادی‌الثانی سال 13 هجری درحالی‌که همچون محبوبش رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم 63 سال از عمر پربرکتش گذشته بود، دنیای فانی را وداع می‌گوید و به دیدار خدایش می‌شتابد. تمام مدینه بر او گریستند، بعد از وفات رسول خدا، مدینه روزی چنین تلخ بر خود ندیده بود.
حضرت عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه بر او نماز می‌خوان. حضرت علی بن ابی‌طالب رضی‌الله‌عنه وارد قبرش شده و گفت: «خدا تو را رحمت کند ای ابوبکر، به خدا قسم تو اولین کسی بودی که اسلام آوردی، در ایمانت از همه مخلص‌تر بودی و یقین‌ات از همه مستحکم‌تر بود، از همه ثروتمندتر بودی، از همه بیشتر از رسول خدا حفاظت کردی، از همه بیشتر به اسلام می‌پرداختی، از همه بیشتر نسبت به مسلمانان نرم‌دل بودی و از همه بیشتر به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شبیه بودی از نظر خلقت، اخلاق و رفتار. خداوند به‌خاطر اسلام و رسول‌الله به تو جزای خیر دهد. وقتی مردم رسول‌الله را تکذیب کردند تو رسول‌الله را تصدیق کردی، وقتی او را بیرون کردند تو با او همدردی کردی، وقتی نشستند تو با او بودی و خداوند در کتابش تو را «صدیق» نامید و فرمود: «والذی جاء بالصدق و صدق به». تو کسی بودی که او را تصدیق کردی. به خدا قسم تو برج و باروی اسلام بودی، برای کافران عذاب بودی و مثل کوهی بودی که طوفان‌ها او را حرکت نمی‌دهد، تو چنان بودی که رسول‌الله فرمود: از نظر بدنی ضعیف ولی در امر خدا قوی، با خود متواضع و در نزد خدا بزرگ، در زمین باعظمت و نزد مسلمانان بزرگ، خداوند به تو جزای خیر دهد، طمعی به هیچ‌کسی نداشتی و نسبت به هیچ‌کسی سستی به خرج ندادی، قوی در نزد تو ضعیف بود تا حق را از او بگیری و ضعیف در نزد تو قوی بود تا حق را برای او بگیری. خداوند ما را از پاداشت محروم نکند و بعد از تو ما را گمراه نگرداند.»