این تمایل آدمی است كه در برآوردن آرزوها و آرمانهای خود تلاش كند و گاهی برای رسیدن به آنها خطرها را به جان بخرد و جان دیگران را هم به خطر اندازد، ولی اگر به هر دلیل در عالم واقع به مطلوبهای خود نرسید تلاش خود را از جای دیگری آغاز میكند و به خیال و تصور متوسل میشود. هرچه آرزوها و خواستههای انسان غیر واقعیتر باشند و با حقایق زمان و مكان و توان خویش سازگاری نداشته باشند، توسل به توهم بیشتر میشود و گاهی در این وادی چنان پیش میرود كه به كلی از زمان و مكان خویش عقب میماند و متوجه پیرامون خود نمیشود.
رژیم گذشته پس از آنكه توانست به كمك دستگاه جهنمی ساواك مخالفان را یكی پس از دیگری از میان بردارد و فضای خفقان را در سراسر كشور بگستراند و در ظاهر خیالش از مخالفتها راحت شد و به موازات افزایش ناگهانی قیمت نفت دست گشاده پیدا كرد و در ریختوپاش راه افراط را پیمود و حتی به دیگر كشورها هم كمكهای مالی قابل توجهی كرد، طرحهای بلندپروازانه یكی پس از دیگری آغاز شد و درست هنگامی كه ناكارآمدیها خود را نشان دادند و ثابت شد كه با تزریق پول بهتنهایی توسعه به دست نمیآید و اختلاف فاحش طبقاتی نمایان شد و روند مهاجرت به شهرها سرعت گرفت، به تبلیغات روی آورد و چون دروازههای تمدن بزرگ را بهروی خود گشاده دید، جشنهای 2500ساله را به راه انداخت!
مردم در اوج مشكلات اقتصادی و رنجوری روستاها و حاشیهنشینی در شهرها میدیدند كه دستگاه شاهنشاهی چگونه ثروت كشور را ضایع میكند؟ چهبسا یكی از عوامل اصلی سقوط آن رژیم نمودارشدن همین تناقضها بود. اگر میشد سیاسیون و آزادیخواهان را با داغ و درفش و زندان و تیرباران خاموش ساخت، ولی تودههای عظیم مردم كه رنج و سختی معیشت به ستوهشان آورده بود را با عظیمترین دستگاههای امنیتی و حتی ارتشهای گوش به فرمان نمیشد آرام كرد.
در واقع زنگ سقوط قطعی رژیم گذشته در عرصه اقتصاد نواخته شد. شاه به تبلیغات عظیم خود اعتماد و تكیه و كمكم تصور كرد كه جامعه همان چیزی است كه دستگاه رسانهایاش به او میگفتند. وی در اوج توهم خودستایی، دست قاهری را میدید كه همواره نگهبان اوست و حتی آن را به زبان میآورد! دوگانگی در عالم واقع و تصورات و توهمات و آرزوهای شاه خوابی عمیق را متوجه او كرده بود و حتی حامیانش در غرب هم نتوانستند آمادگی جامعه ایران برای انقلاب را تشخیص دهند. چوبی كه رژیم سلطنتی خورد از ناحیه تبلیغات و احساس اقتدار و غیر واقعی بودن پوسته اجتماع بود. یك جامعه وقتی استوار و مستحكم میشود كه واقعی باشد و شفاف و گویا عیبها و نقصها و كمبودها و خطاها را باز بنمایاند.
ما در شرایط كنونی بیش از هر زمان دیگری باید از این مقطع مهم تاریخی درس بگیریم و واقعی باشیم. اقتداری كه هست و دوست و دشمن بر آن گواهی میدهند باید در كنار ضعفها و كمكاریها و ناكارآمدیها دیده شوند. ما میتوانیم بهترین بودجهها را ببندیم و در آن قیمت حاملهای انرژی و خدمات دولتی به نازلترین وجه ممكن باشند و مردم را هم در ظاهر راضی نگهداریم، ولی هنگامی كه در عمل درآمدها كفاف هزینهها را نكنند و بخشی از درآمدها به هر دلیل محقق نشوند بحران آغاز میشود. ما میتوانیم در بودجه دولتی انواع نهادها و بنیادها را تغذیه كنیم و آنها را از درآمدزایی مستقل و واقعیت كارآمدی خود دور سازیم ولی قطعا مجبور خواهیم بود این بودجهها را از پروژههای عمرانی و خدماتی كسر كنیم و این هم بحرانی دیگر فراهم میآورد و تولید و اشتغال را ضعیف میسازد.
برای انطباق واقعیتها با توانها و منابع هیچ راهی جز واقعیشدن نداریم. اگر دستگاههای دولتی و حكومتی در هزینههای خود نهایت صرفهجویی را بهكار ببندند و مردم این تلاش را مشاهده كنند میشود با مردم خوب كشور صادقانه سخن گفت و در یك عزم ملی اقتصاد كشور را واقعی كنیم و هر كس دسترنج تلاش و كوشش و دانش خود را ببرد. اقتصاد ما بیش از حوزههای دیگر نیاز مبرم به نگاه واقعگرایانه دارد، نگاهی كه با احساس مسئولیت و با امعان نظر به نبض تپنده جامعه قابل دسترسی است.
منبع: روزنامه اعتماد- یکشنبه 15 بهمن 1396