سنیآنلاین| مولوی صلاحالدین شهنوازی تجربه فراگیری علم و دانش در دو فضای حوزه علمیه و دانشگاه را دارد. در دوران تحصیل علوم شرعی، در پرتو ارتباط و راهنمایی اساتید مطالعات جانبی و مفیدی را انجام داد و نیز دروس حوزوی را باپشتکار عالی به پایان رساند. «زبان و ادبیات فارسی» رشته موردعلاقهاش بود. با انتخاب این رشته وارد دانشگاه شد. ترجمه دفتر اول «کلید مثنوی» مولانا اشرفعلی تهانوی را که به زبان اردو بود، بهعنوان پایاننامه مقطع کارشناسی ارشد انتخاب کرد. برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به ترکیه سفر کرد و هماکنون در چندقدمی اخذ مدرک دکترا قرار دارد. رشتههای «جامعهشناسی»، «تاریخ»، «حقوق»، «علوم سیاسی یا روابط بینالملل» و «زبان و ادبیات فارسی» را به دانشآموختگان مدارس دینی پیشنهاد میکند که میخواهند وارد دانشگاه شوند. خواندن رشته الهیات را برای این قشر تحصیل حاصل و تضییع وقت میداند و به نظرش ارزش انتخاب این رشته فقط در حد مدرک است. به همهکسانی که میخواهند قدمهای بزرگی در جهت خدمت به جامعه بردارند و به مراحل بالاتری برسند، توصیه میکند حتماً وارد دانشگاهها شوند و اصول، فنون و مهارتهایش را یاد بگیرند. امروزه تمایل دانشآموختگان حوزههای علمیه به ادامه تحصیل در دانشگاهها زیاد شده است؛ اما گاهی در انتخاب رشته دچار سردرگمی میشوند. این امر باعث شد تا پایگاه اطلاعرسانی «سنیآنلاین» دراینباره با مولوی صلاحالدین شهنوازی گفتوگویی داشته باشد تا در پرتوی راهنماییهای ایشان دانشآموختگان بتوانند رشته موردنیاز جامعه و علاقهشان را انتخاب کنند. شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم:
** ابتدا بفرمایید اصولاً چه شد که نظام آموزشی ما اینگونه تقسیم شد و «حوزه علمیه» و «دانشگاه» سر برآوردند؟
* در گذشته مدارس نظامیه بغداد، نیشابور، هند و عثمانیها همه نیازهای علمی جامعه را برآورده میکردند، تفکیکی بین دانشگاه و مدارس دینی نبود. این فاصله از دوره استعمار به وجود آمد. آنها نظام آموزشی خود را بر جوامع اسلامی تحمیل کردند و نظامهای آموزشی ناهماهنگ با خود را تعطیل و از بین بردند و بیشترین توجهشان را به آموزش علوم تجربی معطوف کردند. به الهیات به معنای علوم اسلامی توجهی نداشتند. بلکه اهتمامشان به آن بخشی از علوم انسانی و الهیاتی بود که با دیدگاه مسیحیت همخوانی داشت. این امر علما و دانشمندان اسلامی را بر آن داشت تا این خلأ پیشآمده در دانشگاهها را پر کنند. آنها در حوزههای علمیه، علوم تجربی و دیگر علوم را رها کردند و به آموزش الهیات و علوم دینی بهعنوان یک وظیفه توجه کردند. در عصر حاضر علما نیز باید بکوشند تا خلأهای موجود در دانشگاهها را پر کنند و در زمینههای مختلف برای مدیریت جامعه و تأمین نیازهایش ازنظر علمی، فنی، مدیریتی و مادی نیروهای خوبی تربیت کنند.
** دانشگاهها چه چیزهایی دارند که حوزههای علمیه و مدارس دینی میتوانند از آنها بهره ببرند؟
* ابتدا باید بفهمیم دانشگاهها چه برنامههایی دارند و چه چیزی را میتوانند برای مدارس دینی ارائه دهند که حوزههای علمیه فاقد آن هستند. در دانشگاهها دانشجویان مقطع لیسانس با علم و رشته خود آشنایی عمیقی پیدا میکنند و با وارد شدن در مرحله فوقلیسانس رشتهشان مقداری تخصصیتر، محدودتر و جزئیتر میشود و نیز فلسفه آن علم را میخوانند. وقتی به مقطع دکترا میرسند، باید به فکر تحقیق و تولید علم باشند و چیز جدیدی ارائه دهند و یا حداقل در رشته خود حرفی برای گفتن داشته باشند. تفاوت بین دانشگاهها و مدارس دینی در این است که مدارس دینی به علم، فلسفه علم، تدریس و تربیت مدرس و واعظ توجه ویژهای دارند، ولی در تحقیق و تولید علم ضعفهای زیادی در آنها مشهود است. برای اینکه محقق خوبی داشته باشیم، نیاز هست دانشآموختگان به دانشگاهها وارد شوند، چراکه امروزه اصول تحقیق بسیار پیشرفت کرده و باعث شده تا در زمینهٔ تولید علم محققان زیادی گام بردارند و تحقیقهای بسیار خوبی در قالب مقالات، کتب و احیای آثار قدیم بر اساس اصول مشخص ارائه دهند. کسانی که میخواهند قدمهای بزرگی در جهت خدمت به جامعه بردارند و به مراحل بالاتری برسند بهتر است وارد دانشگاهها شوند و این اصول، فنون و مهارتها را یاد بگیرند.
** عموماً و غالباً فضلای مدارس دینی به علوم انسانی و بالأخص رشتههای مرتبط با الهیات را انتخاب میکنند و انگیزه شاید این باشد که با این رشتهها مناسبت قبلی دارند؛ دیدگاه شما چیست؟
* نظر اکثر اساتید و کسانی که در این زمینه تجربه دارند این است که خواندن رشته الهیات برای دانشآموختگان مدارس دینی در دانشگاه «تحصیل حاصل» و تضییع وقت است و ارزشش فقط در حد مدرک است؛ چراکه علوم دینی در حوزههای علمیه بهصورت تخصصی و بیشتر از دانشگاه خوانده میشود و دانشآموختگان مدارس دینی نسبت به دانشگاهها در رشته الهیات، فهم، تفهیم و تدریس متون علوم اسلامی قویتر هستند.
«غیر از الهیات، هر رشته علوم انسانی»
** با توجه به اینکه حضرتعالی تجربه دو فضای دانشگاه و حوزه را دارید چه رشتههایی را به فضلای مدارس دینی پیشنهاد میکنید؟
* چند رشته برای علما و فضلای دینی فوقالعاده حائز اهمیت است. یکی از آن رشتهها «جامعهشناسی» است. جامعهشناسی همان عرف است که احناف فوقالعاده به آن اهتمام میورزند. در دانشگاهها روی آن کار شده و خیلی گسترش یافته و بهعنوان یک علم مستقل در دانشگاهها تدریس میشود. ولی عرف در فقه ما خیلی محدود مانده است. معمولاً علمایی که از جامعه و عرف اطلاعی نداشته و در بطن جامعه نباشند، همیشه فتواهایشان جامعه را دچار مشکل میسازد.
«فلسفه»، خصوصاً فلسفه جدید غرب دومین رشتهای است که به دانشآموختگان حوزه توصیه میشود. فلسفه جدید و قدیم هر دو مهم هستند؛ اما فلسفه جدید در پرتو تاریخ فلسفه قدیم اهمیتش خیلی زیاد است. چون امروز همین موارد دنیا را مدیریت میکنند. فلسفه جدید ضمن ارائه تفسیرهای مادی متنوع به دنبال تجربه و اجرای هر اندیشهای فارغ از بار مثبت یا منفی آن در عالم است. لذا فلسفه برای علما خیلی مهم است. مفتی محمد شفیع رحمهالله میفرماید: در طول تاریخ دو چیز جامعه اسلامی را فوقالعاده متضرر ساخته و آسیبهای جدی به آن وارد کرده است: «شبهات» و «شهوات» که منشأ شبهات، فلسفه قدیم یونان بوده است و منبع و منشأ شهوات، فلسفه جدید غرب است. مفتی محمدتقی حفظهالله نیز تأکید میکنند که حتماً علمای بزرگوار فلسفه جدید غرب را بخوانند و نقد کنند، چون امروز محور بزرگترین شبهات، فلسفه جدید غرب است و اگر فلسفه جدید غرب را ندانیم، منبع، منشأ و مرکز بیدینی و فساد اخلاقی را نخواهیم دانست و اصلاً نمیدانیم با آن چگونه مبارزه و مقابله کنیم. این رشته فوقالعاده اهمیت دارد و بهنوعی علما را در تقویت علوم اسلامی و دفع شبهات کمک میکند.
«تاریخ» از رشتههای فوقالعاده مهم است که در فهم دین، فهم متون دینی و فهم جامعه کمک میکند. اگر یک عالم با تاریخ آشنا و مسلط باشد در جامعه کلامش راسختر خواهد بود. دیدگاهش نسبت به بسیاری از چیزها عوض خواهد شد. میتواند از تکرار تاریخ جلوگیری کند و نیز تغییراتی بیاورد؛ زیرا با تمام مکر و حیل تاریخ آشناست و میداند تاریخ همیشه تکرار میشود. اگر کسی با تاریخ آشنا نباشد از بسیاری از اشتباهات که در تاریخ تکرار میشوند، مصون نمیماند. «حقوق» جزو رشتههایی است که دانشآموختگان حوزه باید به آن توجه کنند. ما امروز از حقوق فردی، اجتماعی، ملی و بینالمللی خود اطلاعی نداریم و همچنین دانش این را هم نداریم که این حقوق با قوانین و حقوق اسلامی چه پیوندی دارند. چهکارهایی میتوانیم انجام دهیم و چگونه میتوانیم از خود و جامعه خود دفاع کنیم. اگر علمای بزرگوار بتوانند در این رشته مهارت کسب کنند، میتوانند علوم اسلامی خود را از نظر حقوق تقویت کنند و در دفاع از جامعه مؤثرتر باشند. رشته «علوم سیاسی یا روابط بینالملل» نیز پیشنهاد میشود. این هم بخشی از فقه اسلامی است. مربوط به بحث قضا و حکم است. امربهمعروف و نهی از منکر، اجرای دستورهای دینی و حقوقی منوط به دانستن این علوم است. علوم سیاسی یکی از دقیقترین علوم است. مسائل سیاسی همیشه متجدد هستند و انسان باید بهروز و جلوتر از زمان باشد و بهروز بتواند تصمیم بگیرد. تصمیمهای سیاسی فوقالعاده حساس هستند و اگر در این زمینه سیاسیون از ما جلو باشند و آنها کار خودشان را انجام بدهند و ما دیر بفهمیم که سیاست چیست و بخواهیم فتوایی بدهیم، با این فتوا دادنها شاید مشکلات سیاسی جامعه حل نشود. باید سیاست را خوب بفهمیم و با روابط بینالملل و نیازهایش آشنا باشیم تا بتوانیم همگام با زمانه نیروهایی در این زمینه به جامعه تحویل دهیم که بهدرستی بتوانند جامعه را در این زمینه راهنمایی کنند. یکی دیگر از رشتههای قابلیادآوری «زبان و ادبیات فارسی» است. یادگیری زبان ملی اهمیت فوقالعادهای دارد. توجه به ادبیات برای ورود به فکر و اندیشه مردم مهم است. افرادی که به زبان ملی تسلط دارند فعالیتشان در جامعه گستردهتر میشود و میتوانند در حد وسیعتری تأثیرگذار باشند. به نظرم علما غیر از الهیات در هر یک از رشتههای علوم انسانی ادامه تحصیل بدهند، خوب است، چون بهاندازهای که در مدارس دینی به الهیات پرداخته میشود در دانشگاهها توجه نمیشود.
** برخی که رشتههای مرتبط با الهیات را انتخاب کرده و حتی تجربه کردهاند، معتقدند در آینده زمینه فعالیتشان همین علوم و فنون است و بعضاً با شبهات مربوط به فنشان نیز آشنا میشوند. آیا بازهم انتخاب این رشتهها را توصیه نمیکنید؟
* قبلاً اشاره کردم انتخاب این رشته فقط در بخش تولید علم، آشنایی با فنون و مهارتهای تحقیق مفید است، ولی به نظر من چیز زیادی از نظر علمی عایدشان نمیشود. اگر کسی مطالعات جانبی داشته باشد و بتواند خودش را در علوم دینی تقویت کند و در پرتو ارتباط و راهنمایی اساتید مطالعات جانبی داشته باشد، هیچ نوع احساس کمبودی نمیکند که بعداً بخواهد آن را در دانشگاه الهیات جبران کند.
** به نظر حضرتعالی دانشآموختگان حوزه علمیه از چه مقطعی شروع کنند؟
* دوستانی که علاقه دارند در دانشگاه ادامه تحصیل دهند، بهتر است از مقطع لیسانس شروع کنند. از مقاطع فوقلیسانس و دکترا شروع نکنند. احیاناً اگر کسی از طریق حفظ قرآن مدرک لیسانس گرفت و میخواست ادامه تحصیل را از فوقلیسانس دنبال کند، حتماً کتابهای تخصصی و اختصاصی مقطع لیسانس را مطالعه کند، چنانکه قبلاً گفته شد شروع آموزش علمی هر رشته از مقطع لیسانس آغاز میشود. در مرحله فوقلیسانس فلسفه آن علم خوانده میشود. دکترا مرحله تولید و تحقیق علم است. اگر اینگونه در دانشگاه داخل شوند، نتیجه خوبی میگیرند و میتوانند چیز جدیدی تولید کنند و به جامعه تحویل دهند.
** لطفاً بفرمایید، تحصیل در خارج از کشور (در صورت فراهم شدن زمینهها و مقدمات) را چقدر مفید میدانید؟
* در مورد تحصیل در خارج به این نکته باید توجه داشت، نظام دانشگاههای دنیا همه شبیه هم هستند؛ مگر کشورهای بزرگی که بهطور انحصاری تولید علم را در دست گرفتهاند. آنها برای تولید علم هزینههای هنگفتی کردهاند و میکنند و نیز بودجههای علمی و آموزشی آنها خیلی زیاد است. به همین خاطر در تولید علوم و تولید رشتههای جدید موفقتر هستند. کشورهای دیگر فقط آن علوم را به زبان خودشان ترجمه و تدریس میکنند؛ بهاصطلاح خودشان این کار، بومیسازی آن علم است. در این شکی نیست که در بعضی دانشگاهها اساتید مجربتری هستند که میتوانند به دانشجو کمک بیشتری کنند یا در بعضی کشورها زمینه تحقیق یا گاهی زمینه بورسیه و کمکهزینه برای دانشجو بیشتر فراهم باشد، قطعاً این چیزها خیلی خوب هستند و انگیزه ایجاد میکنند. منظور این نیست که در کشور ما سطح علمی دانشگاهها پایین است. نباید فراموش کنیم همیشه در پیشرفتهای علمی یک طرف قضیه کتاب، طرف دیگر قضیه استاد و خود دانشجو هم نقش به سزایی دارند. تحصیل در خارج از ایران هم خیلی خوب است. انسان برای آموزش زبان و کسب تجربیات به آنجا سفر کند باعث رشد، توسعه و ارتباطات بیشتر میشود.
** در پایان اگر توصیه خاصی دارید، بفرمایید.
* بنده معتقدم هر آنچه دید یک عالم دین را نسبت به مسائل جامعه بازتر میکند و سبب میشود تا قضایا را بهتر دریابد، موشکافی کند و برای حلشان چاره بهتری ارائه دهد، یادگیری این علوم جانبیِ مهم است. باید از اینجهت و با این انگیزه علما از ورود به دانشگاهها استقبال کنند و این پدیده را به فال نیک بگیرند. اگر همه نمیتوانند، حداقل گروهی از علمای بزرگوار به سمت دانشگاه سوق داده شوند و زمینه برایشان فراهم شود تا بتوانند علوم و ابزاری را که در دانشگاهها بهعنوان معین و معاون علوم اسلامی است، فرابگیرند. مدیریت جامعه از نظر دینی مستلزم یک سری مهارتها و همچنین فراگیری یک سری علوم بهصورت تخصصیتر است که آن علوم وابسته به علوم انسانی هستند. اگر علما این علوم را فرابگیرند، بهتر میتوانند در تخصصشان اظهارنظر کنند و نیز زاویه دیدشان بازتر می شود. آن چیزی که علما اکنون به آن نیاز دارند در رشتههای یادشده است و تقریباً امروزه اداره و مدیریت دنیا در دست متخصصان همین گروهها هست و همینها هستند که میتوانند دنیا را مدیریت کنند و نیز تغییر دهند. رشتههای پزشکی و مهندسی حرفه و مهارت هستند. به همین خاطر پزشکان و مهندسان بیشتر آدمهای حرفه ای محسوب می شوند تا آکادمیک. مدیریت دنیا دست اینها نیست. مدیریت در اختیار متخصصان رشته علوم انسانی است. تمامی رشتههای علوم انسانی مهم هستند، ولی این چند رشتهای که توضیح دادم در اولویت هستند.
** از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید، صمیمانه سپاسگزاریم.
دیدگاههای کاربران