امروز :شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳

«ریجاب»* و زمانی برای دیده‌شدن!

گزارشی از اوضاع مردم ریجاب پس از زلزله کرمانشاه
«ریجاب»* و زمانی برای دیده‌شدن!

اگر کانون زلزله در کرمانشاه، اِزگله بود؛ ولی شکاف‌های عمیق و خسارت وارده به اطراف محل گسل را نباید نادیده گرفت… ریزش کوه‌های “دالاهو” و تصویرهایی از انهدام استخرهای ماهی در “ریجاب”، ‌انسان را مبهوت می‌کند. اینجا تلفات جانی مردم کم بوده، ولی خسارت‌های بزرگی به منبع درآمد مردم وارد شده است.
گرچه شش نفر از شهروندانش نیز قربانی زلزله شدند! تلف شدن صدها تن ماهی قزل‌آلا، تصویری از ناامیدی پیش‌رو دارد که جان هر بیننده‌ای را می‌لرزاند… مردمی که تمام زندگی‌شان ازدست‌ رفته و حتی در خرج معاش هم لنگ شده‌اند.
استخرهای منهدم‌شده، با ریزش کوه‌های اطراف و مرگ ماهی‌ها، تراژدی دیگری است که روح صاحبانش را کشته است… مرگ آدم‌ها و آوار خانه‌ها، دردناک است و فعلاً موضوع اول و مهم‌تر برای پردازش است، ولی نمی‌تواند دلیلی برای غفلت باشد.
خانواده‌هایی که تنها منبع درآمد و کسب روزی، همین استخرها بود، می‌تواند ادعا کند که هنوز زنده است؟ بی‌شک نه! چراکه خسران سرمایه، زندگی آنها را نیز تحت شعاع دارد…
ریجاب هم زلزله را از سر گذرانده است. ظاهراً خانه‌ها سرپا هستند، ولی از درون ترک‌های جدی و تهدیدکننده‌ای برداشته‌اند… البته “شالان” با بافت قدیمی و کاهکلی، هم از بیرون و هم از درون ویران شده است.
غفلت از حاشیه و پرداختن به متن (فقط “سرپل” و منطقه “ذهاب”) کمی خاطر این مردم را مکدر کرده که نکند در هیاهوی رسانه‌ای، ما گم شده‌ایم و از یاد رفته‌ایم؟
شهر نوپای ریجاب هم، خاطره‌ی تلخ جنگ و حملات هوایی و بمباران منطقه‌ی زرده را در دفتر خاطراتش دارد و هم، اکنون
لرزه و پس‌لرزه‌های زیادی در جانش تشویش انداخته است.
مردم از ترس ریزش دیوار خانه‌ها با ریشتر کم، به باغ‌ها پناه برده‌اند. هوای سرد این روزهای پاییز و کم‌لطفی به مردم، دست ‌به ‌دست هم داده‌اند که مردم، دل‌زده و مأیوس باشند…
در باغ “حسین‌آباد” چهارده خانواده در بدترین شرایط زیستی، زندگی می‌کنند که از امکانات اولیه (آب و برق) محروم هستند. متأسفانه شهر ریجاب، جزوه منطقه‌ی بحران به‌حساب نیامده و عملاً از دایره‌ی برخورداری از مواهب دولتی در ضعیف‌ترین موقعیت است.
شهردار این شهر (آقای محمد قادری) به‌عنوان دلسوزترین عضو جامعه‌ی بحران‌زده، شب و روز در تقلاست تا توجه دیگران را به‌طرف منطقه بکشاند، اقدامات ایشان نه در کسوت شهردار؛ که در قامت یک انسان، در خور توجه است… ولی اگر همراه این همه کوشش، انکار دیگران مانع باشد، چه می‌توان کرد؟
وقتی دست شهردار هم به هیچ جا بند نیست، بی‌انصافی است اگر دویدن‌ها و دربه‌در زدن‌هایش هم دیده نشود!
ریجاب را هم با زخم‌های زیرپوستی‌اش، با استخرهای زخمی‌اش، با مردم صبور به باغ پناه‌برده‌اش ببینید، نجابت این مردم و دلسوزان شهر را هم باید دید.
اگر پیچ جاده و انحراف از  مسیر اصلی رو به شهرهای زلزله‌زده‌، ریجاب را برای کشیدن دست نوازش به حاشیه برده است؛ بعد از بیست روز از وقوع حادثه، این مردم هم حق دارند بپرسند که چرا چنین مورد بی‌مهری هستند؟ چه چیز بین این مردم و عنایت مسئولان سایه انداخته است؟
اعضای شورا ستون فقرات این پیکر است و باید در کنار تلاش‌هایش، صدایش را برای مطالبات برحق شهر و شهروندان بلندتر کند و حقوقش را بخواهد!
این شهر و منطقه در زمان جنگ هم بی‌هیچ امتیاز و حقی نادیده گرفته شد؛ بارها و بارها در جریان مسموم‌شدن استخرهای ماهی مردمش و تحمل خسارت‌های میلیاردی انکار شد و به حاشیه رفت، اما امروز دیگر نمی‌تواند بپذیرد که از صفحه‌ی “بحران” پاک‌ شده است… خارج از حقش نمی‌خواهد، فقط آنچه باید دیده شود را می‌خواهد.
این سومین بار است که وضع خراب مردم و زندگی در چادرها را می‌بینم و دیگر ساکت نخواهم ماند که این مردم در ابتدایی‌ترین حالت بدوی در دولت امید، زندگی کند… ایران، برای همه‌ی ایران و توجه به تمام ایرانیان، حتی به شهر مظلوم “ریجاب”!… شعارها را عمل کنیم!

*(“ریجاب (ریژاو)” نام یکی از شهرهای استان کرمانشاه می‌باشد. این شهر در ۱۲۰ کیلومتری شمال غرب کرمانشاه در مسیر دالاهو به سرپل ذهاب واقع است.)


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید