امروز :پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳

آینه تمام‌نمای طلبگی؛ روایتی از دیدار دانش‌آموختگان دارالعلوم مکی زاهدان

آینه تمام‌نمای طلبگی؛ روایتی از دیدار دانش‌آموختگان دارالعلوم مکی زاهدان

گاهی دل می‌گیرد و هوای گذشته را می‌کند. برای دوران طلبگی پرپر می‌زند. دفتر خاطرات را ورق به ورق مرور می‌کند و چیزی جز حسرت نصیبش نمی‌شود. سال «دوره حدیث» که تاج این دوران است لحظه‌لحظه‌اش خاطره است؛ استرس گرفتن جا، لذت عبارت‌خوانی، افتتاحیه صحیح بخاری، نکته‌های طلایی اساتید و درس "ترمذی" استاد قاسمی که درس زندگی بود، جلسات اختتامیه کتاب‌ها با چشمانی اشکبار، دورهمی آخرین روز، شادی‌های روز همایش و عمامه‌گذاری، دنیای خیال را به وجد و سروری آمیخته با غم درمی‌آورد. سال تحصیلی که آغاز می‌شود دل‌های فرزندان دارالعلوم مکی سخت هوای آن دوران را می‌کند. 
خبر سومین دیدار دانش‌آموختگان مکی بسیار مسرت‌بخش و شادی‌آفرین بود‌. هر چه کار و مشغله داشتم همه را کنار گذاشته و آماده حضور در  این فصل بهاری شدم تا به تماشای گل بنشینم. 
بعد از نماز صبح روز چهارشنبه با کاروانی چهارنفره از ایرانشهر پا در رکاب سفر نهادیم و منزل جانان را در پیش گرفتیم. 
در میان راه جایی توقف کردیم تا خستگی به در کرده، صبحانه‌ای نوش جان نماییم. پیاده که شدیم دوستان "بزمانی" را دیدیم که در صحن مسجدی که آنجا بود جا خوش کرده‌اند. به طرف آنها رفتیم. انجیرهایی را که بین راه خریده بودیم شستیم و بر سفره کریمانه آنها گذاشتیم و آن بزرگواران کاملا احساس میزبانی کردند و خودشان برای ما چای و مربا و خامه آوردند و نگذاشتند ما دست به جیب بزرگوار ببریم. صبحانه با گپ و گفت صرف شد. یکی از دوستان گفت: خوبه شما بزمانی‌ها همینجا استقبالیه بشوید. دیگری گفت: تا گروهی دیگر نیامده بساط خود را جمع کنید. از آنها خداحافظی کردیم و هنوز حرکت نکرده بودیم که گروهی دیگر از دوستان ایرانشهری رسید اما آن بساط دیگر جمع شده بود.
اکنون به زاهدان نزدیک شده‌ایم و مناره‌های مسجد مکی از دور خودنمایی می‌کند و ما آنها را به همدیگر نشان می‌دهیم. انگار برای اولین بار است که می‌بینیم. آخر همیشه برای ما تازگی دارند و رنگ کهنگی نمی‌گیرند.
ساعت ۱۰:30 به فضای دلنشین و روح‌پرور «مکی» می‌رسیم.
فضلای مکی از هر طرف خودشان را رسانده‌اند، برخی را می‌شناسم و بسیاری را نه. حتی آنهایی را که می‌شناسم چه از همکلاسی‌ها چه از اساتید و دیگر دانش‌آموختگان با وجود تلاشم نمی‌توانم تا پایان این دیدار دو روزه سلام‌علیک مختصری با همه‌شان داشته باشم. همکلاسی و هم‌میزی عزیزم را ندیدم، نمی‌گویم نیامده بود، آمده بود، همه جا با من بود، می‌گفتیم و می‌خندیدیم اما فقط او را نمی‌دیدم، مولوی ایوب شه‌بخش را می‌گویم که قبل از رمضان امسال در حادثه‌ای جاده‌ای آسمانی شد. پارسال برای ملاقات مولانا دین‌محمد درکانی به مدرسه تعلیم‌القرآن شورشادی رفته بودیم، او را دیدیم که آنجا دوره تفسیر می‌خواند. روستای‌شان سر راه ما بود، هنگام برگشت آنجا توقف کردیم و با شیری گوارا از ما پذیرایی کرد و باوجود التماسش چون عجله داشتیم برای شام نماندیم و با او خداحافظی کردیم و نمی‌دانستیم که آخرین دیدار ما با اوست. سقی الله ثراه و جعل الجنة مثواه.
برنامه‌های دیدار بسیار پرمحتوا بود. در فرصت‌های مختلف، اساتید بزرگوار  نصیحت‌هایی گرانبها، نکته‌هایی ظریف و سخنانی علمی و کاربردی نثار  شاگردان‌شان کردند و حرف دل آنها را نیز شنیدند. 
در مجموع خودم که این روزها سستی به سراغم آمده و همه توانم را به تسخیر خود درآورده، خیلی روحیه گرفتم. همتم افزون شد و تکانی خوردم و به خود آمدم که ای دل غافل، عمر گذشت و هنوز تو در بند این و آنی، باز می‌خواهی به بلندترین قله‌های دانش و موفقیت برسی! درس بیداری و بیدارگری گرفتم.
درس حدیث شیخ‌الحدیث مولانا سیدمحمدیوسف حسین‌پور بسیار شیرین و جذاب بود. ایشان با وجود بیماری و کهولت سن، دعوت شیخ الاسلام را پذیرفته بود و چشمان ما را به دیدارش روشن گردانید. نکته‌ای از ایشان: باید طوری عمل کنیم که اگر روز  قیامت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم پرسید برای دین اسلام چه کار کرده‌ای، شرمنده نباشیم.
از شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید  این نکته‌ها را به یاد دارم: از غفلت دوری کنید. کاملا احساس مسئولیت کنید. انتظارات الله و رسولش را برآورده نمایید. به تنهایی کار کردن مشکل است، گروهی کار کنید. برای حل کتاب‌ها تنها به شروح اکتفا نکنیم بلکه خودمان فکر بکنیم، اصلا در هر کاری فکر بکنیم. 
مولانا عبدالرحمن محبی که با وجود کهولت و بیماری، شاگردانش را به دیدارش مشرف گردانید، گویا از اقیانوس معرفت برمی‌داشت و نثارمان می‌کرد. فرمود: مولوی شدن مقصد نیست، اصل خشیت خداست. به هیچ حدی از تلاش و جدیت قانع نباشیم، امام بخاری ۱۶سال زحمت کشید و اکنون خودش نیست اما از هزاران انسان زنده بیشتر فعالیت دارد. حداقل یک بار "مکتوبات ربانی" را مطالعه کنید.
مفتی محمدقاسم قاسمی، طلایه‌دار تفکر امام سید ابوالحسن ندوی در ایران که کاملا خودمانی صحبت می‌کرد و یاد دوران طلبگی را تازه می‌گردانید فرمود: در هر کاری به الله رجوع کنیم حتی سر کلاس طلاب سوالی پرسیدند فورا به طرف الله متوجه شویم. از تک‌روی و تکفیر جدا بپرهیزیم. اخلاص داشته باشیم. اعمال مانند جسم و اخلاص روح است؛ به نقل از غالبا مولانا محمدیوسف کاندهلوی.
راهکارها و توصیه‌های دارالافتای مکی نیز در زمینه معاملات، مسائل طلاق، تخریج اوقات، تعیین جهت قبله و استهلال، بسیار راه‌گشا و کاربردی بود که توسط مفتی عبدالقادر عارفی و مفتی عبدالحلیم قاضی ارائه شد. امید که مفتیان عزیز از این مصوبات استفاده کنند.
آخرین برنامه، دیدار دانش‌آموختگان هر سال باهم بود. بر ستون‌های مسجد اسم سال‌ها را چسبانده بودند و در کنار  هر ستون دانش‌آموختگان آن سال با هم نشسته بودند و گرم صحبت. از دور چشمم به عدد ۹۳-۹۲ افتاد، به طرف آن رفتم. همکلاسی‌های عزیز در یک حلقه بزرگ نشسته بودند، با همه‌شان مصافحه و معانقه کردم. در آخر مسئولین دفتر دانش‌آموختگان با پوشه‌هایی بدرقه‌مان کردند و ما راه ایرانشهر را در پیش گرفتیم.
تا وصلی دوباره باید سه چهار سال دیگر انتظار کشید، آن‌هم بمانیم یا نمانیم.
 


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید