میان حادثهها و دردهای این مردم، لابهلای روزهای پر قیل و قال… زمانی هم بگذاریم برای اسیران دزدان دریایی که هموطنمان هستند و کسی از حالشان نمیپرسد!
کسی جویای اوضاعشان نیست، نمیپرسند آیا این مردان اسیر در چنگال دزدان سومالیایی ایرانیاند؟ باید اهل کدام شهر از خاک وطن باشند، که ایرانی محسوب شوند؟ باید از کدام قشر میبودند تا بپرسند چه بر سرشان آمد.
هشت ملوان ایرانی –آنگونه که خانوادههایشان میگویند- در بدترین شرایط زیستی در چنگ دزدان جان دادند و کسی ککاش هم نگزید. این ماجرا چنان خاموش و بیصدا مسکوت مانده که بیم آن میرود که روزی خبر برسد هشت صیاد باقیمانده هم به سرنوشت آن هشت همراه دیگر خود دچار شدند! عکسها و تصاویرشان منتشر شده است… نای سخن گفتن و روی پا ایستادن هم ندارند… معلوم نیست چرا صدا و سیما و دیگر رسانههای مدعی اعتنایی نمیکنند… گویا چیزی برای بهرهبرداری سیاسی در این ویدیوها نیافتهاند!
اگر صدای این مردان مظلوم و خانوادههای صبورشان به گوش ایرانیان و سپس جهانیان نمیرسد، مانع کی وکجاست؟ چرا حتی در فضای مجازی هم صدایی از این مظلومیت نیست؟ یک کمپینی راه افتاد و صدافسوس که چه زود برافتاد…
چرا کسی خود را ملزم به پاسخگویی نمیبیند؟ اگر اهل مشهد و اصفهان بودند، آیا چنین گمنام، بیخیالشان میشدند؟! قصدمان تعریض به هموطنانمان در مشهد و اصفهان نیست… در مثل مناقشه نیست… کاش، اما مردمان این خطه اسارت و دردشان هم به همان اندازه مهم بود…
باید پرسید آیا سرنوشت این هموطنانمان مهم نیست؟ آیا آشفتگی خانوادههایشان، خیالتان را نمیآشوبد؟ آیا شبها بیدغدغه سر بر بالین میگذارید، در حالی که ملوانانی در تهدید و محاصره مرگاند و خانوادههایشان چشم به راه مردانشان هستند؟!
آیا معنای «چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار» هنوز هم یعنی: مهربانی و به حال هم دل سوزاندن؟ و آیا این عضو دردمند، ایرانی نیست؟
تا دیر نشده و حادثهی پلاسکویی دیگر بهوقوع نپیوسته، به داد ملوانان هموطنمان برسید که روزهای تلخی را تجربه میکنند. حداقل به خاطر حرمت و کرامت انسان بودنشان…
دیدگاههای کاربران