همه چیز از آنجا شروع شد که روزنامهی شهروند، وابسته به جمعیت هلال احمر، با درج تصویری تاثربرانگیز از یک شهروند که مأوایی جز گور ندارد، خبر از «زندگی در گور» داد. در روزهای گذشته پس از بازنشر و بازتاب این گزارش در رسانههای داخلی، افراد سرشناسی مانند اصغر فرهادی و دکتر روحانی واکنش نشان دادند. حجم واکنشها به این قضیه از سوی مسئولان و عموم کاربران در فضای مجازی چنان گسترده بود که خیلی زود «ابراز تأسف» از این پدیده تبدیل به یک کلیشه شد.
اینکه چنین شخصیتهای مهمی به یک پدیدهی شوم اجتماعی واکنش نشان دادند، جای شگفتی ندارد. اما سؤال اینجاست که چرا زمانیکه رسانههای محلی در استان سیستانوبلوچستان پرده از پدیدهی تلخ «گورخوابی» در این استان برداشتند، این پدیده به قول کارشناسان «علنی» نشد؟ چرا با وجود اینکه طی فواصل زمانی مختلف، پایگاههای خبری با انتشار گزارشهای مستند خبر از «زندگی در گور» دادند، واژهی «گورخوابی» در کنار «کارتنخوابی» به ادبیات امروزی اضافه نشد؟!
در پاسخ به دو نکته اشاره میشود؛ نخست اینکه این امر نشاندهندهی اهمیت بیشتر رسانههای متمرکز در مرکز کشور و جایگاه بسیار ضعیف مناطق پیرامونی و استانهای محروم و کمبرخوردار است. بدیهی است اگر گزارشهایی را که رسانههای محلی سیستانوبلوچستان در مورد «گورخوابی» منتشر کردهاند، سوژهی رسانههای پایتختنشین میشد، این واکنشها و بازتابهای گسترده همان زمان در جامعه موج ایجاد میکرد. چه بسا اقداماتی هرچند مقطعی هم صورت میگرفت و قولهایی هم برای اسکان گورخوابها در گرمخانهها داده میشد.
نکتهی بعدی اینکه جریان اخبار در کشور ما نیز شبیه مدلیست که يوهان گالتونگ (Johan Galtung)، پژوهشگر برجسته علوم ارتباطات و جامعهشناس نروژی، از آن بهعنوان مدل مرکز- پیرامون نام برده است. برابر این مدل، رویدادهای خبری مربوط به «پیرامون» در رسانههای «مرکز» سهم کمتری دارند، ولی رویدادهای خبری و تحولات «مرکز» مورد توجه ویژه رسانههای مرکزی قرار میگیرند.
بهنظر میرسد، همین اتفاق در مقیاسی محدودتر در کشور ما رخ میدهد. با وجود این وضعیت، جای تعجب نیست که مطبوعات و رسانههای محلی عاری از اعتماد بهنفس لازم بشوند و روزنامهنگاران «پیرامونی» برای کوچ کردن به «مرکز» بیندیشند.
دیدگاههای کاربران