معلم بودن یک شغل نیست بلکه یک هنر است؛ هنری که در جان کلماتی که برای دانشآموزان سرمشق میگیرد نهفته است. سهم دانشآموزان از الفبا فقط سوادآموزی نیست بلکه زندگی است، عشق است، محبت است؛ اینها در کنار هم معنی میدهند و آیندهسازانمان را آمادهی فردایی روشن میکنند.
دانشآموز زیبایی را به چشم میبیند و در تحصیلش جبران میکند و این خاطرهی ماندگار در دل تاریخ نقش میبندد.
پاسخ تمام مسئلهها و معادلههای سخت جهان را میتوان در کنار معلمی صبور؛ در یک چشم بهمزدن پیدا کرد.
در گوشهای «رامین ریگی»، معلم دبستان غلامعلی شهرکی شهرستان زهک، 13 سال مهر و محبت را چاشنی تحصیل دانشآموزانش کرده و هر روز در کنار صبحانهای که به دانشآموزان میدهد درس فداکاری را برایشان سرمشق میگیرد و در گوشهای دیگر «حمیدرضا گنگوزهی» در هیاهوی باد زیر آوار میرود تا مبادا خانوادهای داغدار فرزندش شود و درس ایثار را برایشان سرمشق میگیرد. در دل این استان معلمانی هستند که مدادشان و دماءشان یکی شدند؛ یعنی علم و شهادت را با هم به صف مقابله با اهریمن جهل آوردند.
داستان معلمان این سرزمین را به هر زبان هم بنویسیم باز هم پرمخاطبترین داستان تاریخ میشود.
حالا باید بیشتر دقت کرد تا فداکاری و ایثار فراموشنشدنی معلمان قربانی نشود.
تقویم اما اینبار روز خوبی را سپری نکرد؛ دانشآموزی که روزش تاریک، چشمش تیره و رخسارش زرد شده سوالی مبهم ذهنش را به خود مشغول ساخته که مگر دست نوازشگر معلم بوی مهر نمیدهد؟؟؟
این حادثه تلخ بود و افکارعمومی حق داشت نگران بهترین واژهی دنیا بعد از واژهی پدر و مادر شود، هرچند تلخ بود اما این تلخی باعث نمیشود دریای بیکران مهر و محبت معلمی در ذهنم کوچک انگاشته شود، چون من با کمک او فهمیدم اینکه بابا آب و نان میدهد یک درس است، یک بهانه است برای بوسیدن دست پدرم. من از قلم او یاد گرفتم تصمیم کبری بگیرم. من از معلمم فهمیدم این اناردانه که نیمش را رها میکردم یاقوت است و جای شکر دارد.
دیدگاههای کاربران