“این کتابی است که در آن شک و شبههای نیست…”
این جملهی آغازین کتابی است که صاحبش با صراحت از هر عیب و نقص و شبههای بریاش میداند. برخلاف تمام کتابهای دستنویس بشر که نویسنده از خواننده عذر میخواهد و به عیب و نقص کتاب اعتراف دارد.
حالا این کتاب تا چه اندازه میان پیروانش مقبول است؟ اشتباه نکنید نمیخواهم در دلتان شک بیندازم، ولی وقتی عملکردها را میبینیم، میفهمیم که چقدر از آن دور شدهایم؛ کتابی که برای هدایت بشر نازل شده و برنامهی زندگی است؛ برنامهای که با توجه به آن میشود رستگار شد.
نگاه مسلمانان به قرآن باید نگاهی تقدسی باشد همراه با عمقی ژرف برای یافتن برنامه … کمی منصف باشیم … این نگاه را باید از کتاب رستگاری گرفت و برای جستجوی راه حلها بارها در دستش گرفت. در طول روز بارها و بارها از آن هالهی نامرئی خارجش کنید و دنبال جواب مجهولهایتان باشید. باید از آغوش طاقچهها و بستر پارچههای سبز جدایش کرد، دست به دست باید بگردد و ورق بخورد.
این کتاب برای خواندن بر سر گورستان و مراسم تعزیه نیست. این را باید بر زندگان خواند؛ برای کسانی که در حیرت کدام راه ماندهاند … برای سر سفره عقد و ژست مسلمانی نیست … برای یافتن کلید زندگی باید صفحههایش را ورق زد … چرا مسلمانان این را نمیفهمند که اگر قرار بر تبرک باشد که دیگر چه خاصیتی دارد … این کتاب پر از دستور است؛ دستوراتی که کلید راه هستند بر قفلهای سنگین زندگی که گاهی از بازکردنشان عاجزیم.
این کتاب، کتاب علمی نیست، معما نیست، داستان نیست … استفادهی دیگران از این کتاب و ترجمه آن به زبانهای غیر از عربی، بیشتر از هر کتاب دیگری است. آنها از میانشان و از لابلای جملاتش چه میجویند که ما غافلیم؟ آنها چه میخواهند که ما رویگردانیم.
دنبال داستانند؟ دنبا معمایند؟ …
ما دنبال چه هستیم؟ ما هم ژرف و دقیق دنبال جوابهایمان هستیم یا نه؟
به راستی چرا قرآن میانمان چنین مهجور است؟ چرا هست و مثل تشنه دنبال آب میگردیم؟ چرا راه را اشتباه میرویم؟ چرا اعتماد نمیکنیم که این کتاب هدایت است؟
مگر خداوند با این صراحت از آن نمیگوید؟ چرا در ورطهی شک افتادهایم؟ شکی که به مقصد یقین نمیرسد؟ چرا اجازه دادهایم از دلش فتواهای وارونه استخراج کنند؟ چرا برای قسم خوردن و سر همدیگر کلاه گذاشتن وسیلهاش کردهایم؟ چرا این وسیله را برای نزدیکی به خدا قرار ندادهایم که هزار واسطه عَلَم میکنیم تا به نزدیکترین مقصد برسیم!
صاحبش که از رگ گردن به ما نزدیکتر است؛ چرا با واسطه برایش پیغام میفرستیم؟ مگر آدرس رسیدن در کتابش نیست؛ پس چرا کوچهی علی چپ را انتخاب کردهایم؟
این غفلتهای آگاهانه از چیست؟ از کتابی که شک و شبههای در آن نیست؟! از کلماتی که رساتر و فصیحتر و بلیغتر از آن در هیچ کجای دنیا نیست؟!
مسلمانان را چه میشود که برای برنامهها و حل مشکلات و گرهگشایی کارهایشان به هر رمال و دعانویس و جادوگری متوسل میشوند امّا از آدرس دقیق روی برمیتابند؟ چه چیز مسلمان را از قرآن دور کرده؟ چه حجابی این روشنی را تاریک کرده؟ ما به کدام مسیر میرویم که نمیرسیم؟
به کسی گوش سپردهایم که دروغ تحویلمان میدهد؟
نکند از راندهی او، خط میگیریم؟ نکند پیرو خطواط شیطان شدهایم که همۀ مقصد ما به بنبست میرسد؟ نکند جا پای باطل گذاشتهایم که در جا میزنیم؟
خسارت این قهر با قرآن … نمیبینید که چه سنگین است؟
چرا قبول نمیکنید که خدا آن را برای تزئین طاقچهها و سفره عقد و سر قبرستانها نفرستاده است؟
برای آن فرستاده تا جواب مشکلاتمان را از قلبش بیرون بکشیم.
از زندگی درست، از حقوق هرکدام جدا، جدا … از وظایف مردان در قبال زنان، زنان در قبال آنها…
اگر به راستی قرآن را میشناختیم و اجازه میدادیم بچههایمان ورقش بزنند، خودمان زیر و رویش کنیم و دنبال مجهولاتمان میانش باشیم؛ وضع مسلمانان این نبود که الان هست!
اگر قرائتهای خشن و تفسیرهای غلط به آن وصله نمیزدیم، با دنیایی خالی از دغدغه زندگی میکردیم.
این کتاب رحمتی است برای همه … نه تنها برای مسلمانان … پس با این کلام و برنامه به استقبال بندگی، سعادت دنیا و قیامت برویم. و اجازه ندهیم دیگران به داشتهی قوی و بیخدشه ما توهین کنند … اگر مسلمانان به آنچه قرآن فرموده؛ عمل میکردند، آیا این وضع بشریت بود؟
دیدگاههای کاربران