کنیه و نسب ایشان
أبوعمرو نعمان بن مقرن بن عائدبن میجا بن هجیر بن نصر مزنی از قبیلهی مزینه. قبیله مزینه در نزدیکی یثرب بر سر راه مکه- مدینه سکونت داشت.
اسلام نعمان
وقتی پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوسلّم به مدینه منوره هجرت نمودند، خبر هجرت آنحضرت توسط رهگذران به گوش مزینه رسیده بود، و آنها چیزی جز نیکی دربارهی رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم و دین اسلام نشنیده بودند. بنابراین غروب یکی از روزهها، نعمان بن مقرن رئیس قبیله مزینه در دیوان (مجلس) خانهی خود برادران و ریشسفیدان قبیله را جمع نموده و خطاب به آنان گفت: «ای برادران و خویشاوندان! ما از محمد- صلّیاللهعلیهوسلّم- جز نیکی، رحم و عطوفت و عدالت چیز دیگری نشنیدهایم و مردم بهسوی ایشان میشتابند و به دینش میگروند، پس چرا ما سستی نشان میدهیم و تاخیر میکنیم؟ من خودم تصمیم گرفتهام فردا به نزدش بروم و اسلام خود را اعلام کنم؛ بنابراین هرکس میخواهد مرا همراهی کند برای فردا صبح آماده شود.»
این سخن نعمان در اعماق روح و نهاد جماعت تاثیر گذاشت و فردای آن روز اول صبح بههمراه هفت برادر خود و چهارصد سوار از قبیله مزینه آماده حرکت به مدینه شد.
نعمان شرم داشت که با دست خالی به خدمت پیامبر صلّیاللهعلیهوسلّم برسد، اما خشکسالی و قحطی آن سال همه چیز را از مزینه گرفته بود. نعمان تمامی احشام باقیمانده خود و برادران خود را جمع کرد و به خدمت رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم برد و اسلام خود را اعلام نمود. به سبب اسلام نعمان و همراهانش سراسر مدینه غرق شادی و سرور شد؛ چون سابقه نداشت در یک خانواده هشت برادر به همراه چهارصد نفر یکجا مشرف به اسلام شوند. پیامبر صلّیاللهعلیهوسلّم از مسلمانشدن نعمان بسیار خوشحال شدند.
حضرت نعمان در مجلس یزدگرد
وقتی نعمان به زیر پرچم اسلام درآمد، بدون کوتاهی و سستی در تمام غزوهها شرکت نمود. در دوران خلافت حضرت ابوبکر رضیاللهعنه، نیز حضرت نعمان و قبیله مزینه قاطعانه در کنار حضرت صدیق اکبر علیه مرتدین جهاد کردند.
در خلافت حضرت عمر رضیاللهعنه شأن و مقام خاصی یافتند که تا امروز تاریخ از آن با زبان رسا و شیوا تعریف و تمجید می کند.
پیش از جنگ قادسیه، فرمانده سپاه اسلام حضرت سعد بن ابیوقاص حضرت نعمان بن مقرن را در رأس هیأتی نزد یزدگرد، شاه ایران، اعزام نمود تا او را به اسلام دعوت نمایند. وقتی نعمان در مجلس یزدگرد حاضر شد، یزگرد گفت: چه امری شما را واداشت تا به کشور ما حمله کنید، شاید بهخاطر اینکه از شما غافل شدهایم و به شما حمله نکردهایم نسبت به ما جرأت پیدا کردهاید؟!
نعمان بعد از حمد و ثنای خدا و درود بر رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم گفت: «خداوند در حق ما لطف و مرحمت نموده، از بین خود ما پیامبری را مبعوث فرمود که ما را امر میکند نیکی را پیشه نموده و از ارتکاب بدی پرهیز نماییم، در صورتی که دعوتش را بپذیریم و فرمانش را بهجا بیاوریم، خدا خیر و نیکی دنیا و آخرت را به ما عطا میفرماید. بنابراین ما از شما نیز دعوت میکنیم تا به دین اسلام درآیید؛ این دین از تمام اعمال نیک تمجید، و انسان را به نیکی تشویق میکند و از ارتکاب بدی برحذر میدارد، و پیروان خود را از تاریکی کفر بیرون آورده و به نور ایمان و عدالت راهنمایی میکند. اگر اسلام را بپذیرید کتاب خدا را برایتان میگذاریم و شما را یاری میکنیم و اگر اسلام را نپذیرید از شما جزیه و سرانه میگیریم و از شما حمایت میکنیم و اگر از پرداخت جزیه امتناع بورزید با شما خواهیم جنگید.»
یزگرد از این سخنان عصبانی شد و گفت: از شما بدبختتر و حقیرتر و پرتفرقهتر ندیدم. اگر احتیاج، شما را به اینجا کشانده است دستور میدهم به شما خوار و بار و به بزرگان شما لباس بدهند. یک نفر از نمایندگان به یزگرد جوابی داد که آتش کینه و غضبش را مشتعل ساخت و به تندی گفت: حیف که پیک و قاصد کشته نمیشود وگرنه شما را میکشتم. بلند شوید و بروید، به رهبر خود بگویید، من رستم را میفرستم تا همه شما را در خندق قادسیه گور کند. سپس دستور داد کیسهای را پر از خاک کنند و بر پشت رئیس گروه، حضرت عاصم بگذارند. حضرت عاصم رضیاللهعنه کیسه خاک را بر پشت شتر گذاشت و نزد حضرت سعد برد و او را مژده فتح داد.
فتحالفتوح
جنگ قادسیه درگرفت و اجساد سربازان کسری، خندق قادسیه را اشغال کرد. حضرت نعمان بن مقرن نیز در این جنگ مانند شیری غران به دشمن حمله میکرد و آنها را از پای درمیآورد.
لشکریان یزدگرد از جنگ قادسیه عبرت نگرفتند و صدوپنجاه هزار جنگجوی زبده را برای رویاروی با مسلمانان جمعآوری کردند، وقتی این خبر به حضرت عمر فاروق رضیاللهعنه رسید، تصمیم گرفت خود به مقابله این خطرعظیم برود؛ ولی بزرگان صحابه او را از این تصمیمش منصرف کردند و گفتند که سپاه اسلام را به یکی از فرماندهان مورد اعتماد بسپارد که بتواند از عهدهی این مسئولیت برآید. حضرت عمر فرمودند: به خدا قسم فرماندهی سربازان اسلام را به شخصی میسپارم که هنگام رویارویی دو لشکر از تیر تیزتر و برندهتر است و آن نعمان بن مقرن المزنی است. سپس حضرت عمر نامهای به نعمان نوشت و او را دستور داد تا با همراهانش به نهاوند برای مقابله با سربازان سپاه یزدگرد بشتابند.
نعمان با سپاهی برای مقابله با دشمن حرکت کرد و پیشقراولان و دیدهبانها را در پیشاپیش سپاه گسیل داشت. وقتی پیشقراولان به نهاوند رسیدند متوجه شدند که عجمها در مقابل مسیرهایی که به شهر منتهی میشوند میخهایی آهنین کاشتهاند تا از حرکت مسلمانان جلوگیری کنند. دیدهبانان نعمان را از موضوع با خبر نمودند. نعمان دستور داد در جایی توقف نمایند و هنگام شب آتش برافروزند تا دشمن آنها را ببیند؛ سپس در روشنی آتش وانمود کنند که شکست خوردهاند تا بدینوسیله دشمن آنها را تعقیب کند و میخهای کاشتهشده را از سر راه پاک کنند. حیله آنها مفید واقع شد و دشمن با مشاهده “شکست” مسلمانان افراد خود را دستور دادند تا راه را پاک کرده و میخها را بردارند.
در این هنگام مسلمانان برگشتند و به آنان حمله بردند؛ تمام دروازدهها و گذرگاهها را تصرف نمودند و در نقاط مشرف به نهاوند اردو زدند تا به یک حمله غافلگیرانه دست بزنند. نعمان فرمود من سه بار تکبیر میگویم، با تکبیر اولی خود را آماده کنید و با دومی اسلحه خود را بردارید و با سومی خودم به دشمنان حمله میکنم و شما نیز با من حمله کنید. نعمان سه تکبیر را گفت، سپس مانند شیری غران به صفهای دشمن حمله برد و سربازانش پشت سر هم سیلآسا خروشیدند و سپاهیان یزدگرد را درهم شکستند. این فتح که در سال 21 هجری اتفاق افتاد، در تاریخ به “فتحالفتوح” شهرت یافته است.
در پایان جنگ، ناگهان اسب نعمان پایش در خون لغزید و افتاد؛ نعمان زخمی کشنده برداشته بود، برادرش پرچم را برافراشته نگهداشت و جنازه نعمان را با عبایی پوشاند و شهادتش را از مسلمانان مخفی کرد. پس از تحقق پیروزی، سربازان به دنبال فرمانده قهرمان خود به پرسوجو پرداختند. برادرش عبا را از روی جنازهاش کنار زد و گفت: این هم فرمانده شما، خداوند چشم او را به پیروزی روشن کرده و او را به شهادت خاتمه داد.
پیکر پاک حضرت نعمان بن مقرن را در منطقه «نهاوند» دفن نمودند. بعدها بر روی قبر ایشان مقبرهای ساخته شد که مشهور به مقبرهی «بابا پیر» و یا مقبرهی نعمان بن مقرن میباشد. این مقبره در هشت کیلومتری جنوب غربی شهرستان نهاوند، در دهستان قشلاق و در مسیر جاده نهاوند- کرمانشاه واقع شده است که بر صخرههای کوهستانی مشرف بر درهی پاوه و تپه گیان قرار گرفته است. خداوند قبر ایشان را پرنور بگرداند. چه زیباست گفتۀ حضرت عبدالله بن مسعود: «همانا خانههایی برای ایمان و خانههایی برای نفاق وجود دارد و خانه ابن مقرن از خانههای ایمان است.»
منابع:
1- ابن عبدالبر؛ الاستعیاب فی أسماء الأصحاب؛ ج2، ص299؛ دارالفکر.
2- عزالدین ابن الاثیر علی بن محمد الجزری؛ أسدالغابة فی معرفة الصحابة؛ ج5، ص323؛ دارالکتب العلمیة.
3- لکنوي، یحیی محمود؛ الصحابة المنسیون، ص433.
4- عسقلانی، ابن حجر؛ الإصابة فی تمییز الصحابة؛ ج6، ص354 ، دارالکتب العلمیة.
5- رأفت باشا، عبدالرحمن؛ صور من حیاة الصحابة؛ ج1، ص 185، دارالأدب الاسلامیة.
دیدگاههای کاربران