- سنی آنلاین - https://sunnionline.us/farsi -

نقش اصلاحی اسلام در تشریع حج

امام سید ابوالحسن ندوی / ترجمه: محمد نارویی

دین اسلام، در فریضه‌ی «حج» نیز (همانند نماز، زکات و روزه) به نقش اصلاحی و تجدیدی خویش پرداخته است؛ زیرا در زمان جاهلیت (قبل از اسلام) مردم رسوم و بدعاتی را جزو حج قرار داده بودند که هیچ دلیل و مدرکی از سوی خداوند نداشت. علاوه از آن خرافات دیگری نیز وجود داشت که از زمان قدیم پایه‌گذاری شده بود و مردم به آن عمل می‌کردند. در واقع مردم با این رسوم و خرافات، آن حجی را که خداوند بر حضرت ابراهیم علیه‌السلام فرستاده بود و نسل به نسل بین عرب‌ها مرسوم بود، تحریف کرده و بر بسیاری از اهداف و مزایای آن ظلم روا داشته بودند.
سبب اصلی تحریف و افزودن رسوم بر مراسم حج عبارت بود از: تعصب جاهلیت، غرور قبیله‌ای، فخرطلبی قریش و حریص بودن‌شان بر این‌که از دیگر قبایل متمایز شوند. اینجا بود که دین اسلام و قرآن وارد عمل شدند و تمام این بدعات و تحریفات را نابود ساختند تا جایی‌که قرآن کریم تک‌تک این بدعات را و تمام آثار وارد شده در زمان جاهلیت را ریشه‌کن کرده و جایگزین نیکویی برای آن آورده است.
یکی از آن‌ بدعات این بود که قریش مانند سایر حج‌گزاران به عرفات نمی‌رفتند، بلکه در حرم می‌ماندند و می‌گفتند: «ما بندگان نیک خدا در شهر خدا و ساکنان خانه خدا هستیم.» نیز می‌گفتند: ما ”الحُمس“ (متشددین در دین) هستیم. همه این‌ها به این خاطر بود تا خود را از عموم مردم متمایز و برتر نشان دهند و جایگاه (زمان جاهلیت) خود را حفظ کنند. خداوند متعال این برتری و امتیاز زمان جاهلیت را از آن‌ها گرفت و آن‌ها را دستور داد تا مانند سایر حُجاج عمل کنند و (رکن) وقوف در میدان عرفات را انجام دهند. چنان‌که می‌فرماید: «ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ» [بقرة: ۱۹۹]؛ (پس از آنجا که مردم کوچ می‌کنند؛ کوچ کنید.»
امام بخاری از ام‌المؤمنین عائشة رضی‌الله‌عنها روایت می‌کند: «كَانَتْ قُرَیْشٌ وَمَنْ دَانَ دِینَهَا یَقِفُونَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَكَانُوا یُسَمَّوْنَ الْحُمْسَ وَكَانَ سَائِرُ الْعَرَبِ یَقِفُونَ بِعَرَفَاتٍ فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلَامُ أَمَرَ اللهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَأْتِیَ عَرَفَاتٍ ثُمَّ یَقِفَ بِهَا ثُمَّ یُفِیضَ مِنْهَا فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَىٰ: ﴿ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾.» ترجمه: «قریش و هم‌کیشانش (قبل از اسلام) در مزدلفه‌ توقف می‌کردند، لذا به ”حُمْس“ مشهور بودند، اما سایر عرب‌ها وقوف در میدان عرفات را انجام می‌دادند، وقتی كه اسلام ظهور کرد، الله تعالی به پیامبرش دستور داد تا به عرفات برود و وقوف را انجام دهد و سپس از آنجا (به سوی مزدلفه) روانه شود؛ چنان‌که در این آیه به آن اشاره شده است: «ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ» ابن کثیر، ابن عباس، مجاهد، عطاء، قتاده و سُدّی و… همین شأن نزول را برای آیه مذکور ذکره کرده‌اند و ابن جریر نیز این قول را پذیرفته و بر آن اجماع (مفسرین) را نقل کرده است.
یکی دیگر از رسوم زمان جاهلیت این بود که مردم موسم حج را نیز مانند: ”عکاظ“ و ”مجنة“ و ”ذی المجاز“، را بازاری برای فخرفروشی قرار داده بودند. آن‌ها هر فرصتی را برای گردهمایی و افتخار به نسب‌ها و بیان فضایل پدران خود غنیمت دانسته و به شمردن مفاخرشان می‌پرداختند. بهترین مکان برای این گردهمایی، ”منیٰ“ بود تا در آن حس عاطفی جاهلانه‌شان را راضی کنند. لذا خداوند متعال از آن نهی فرمود و عمل نیکی را که ”ذکرالله“ بود، جایگزین آن کرد. چنان‌که می‌فرماید: «فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آَبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا﴾ [بقره: ۲۰۰]؛ «پس چون مناسک (حج) خود را به جای آورید، خدا را یاد کنید همانند یاد کردن پدران‌تان بلکه بیشتر از آن.» حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنه می‌فرماید: مردم در زمان جاهلیت هنگام موسم حج یک‌جا جمع می‌شدند؛ یکی می‌گفت: پدر من به مردم غذا می‌داد، در حمل بارها به مردم کمک می‌کرد و دیه‌ها را پرداخت می‌کرد؛ غیر از سخن گفتن از پدران، حرف دیگری برای گفتن نداشتند. خداوند متعال بر پیامبر خود وحی کرد: «فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آَبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا».
یکی دیگر از معایب زمان جاهلیت این بود که مراسم حج به مرور زمان تا حد زیادی پاکیزگی و قداستش را از دست داده بود؛ عیدی از اعیاد جاهلیت محسوب می‌شد و مکانی برای لهو و لعب و جدال. لذا خداوند این عادات را نکوهش نمود و فرمود: «فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ» [بقره: ۱۹۷]؛ «در حج آمیزش جنسی و گناه و جدال (روا) نیست.» علامه ابن کثیر از عبدالله بن وهب و او از مالک نقل می‌کند که ایشان می‌گوید: «جدال در حج این بود که قریش در مشعرالحرام توقف می‌کردند و سپس در موضوعات مختلفی به بحث و جدال می‌پرداختند؛ گروهی می‌گفت: حق با من است و گروه دیگری می‌گفت که حق با من است. البته این نظریه من (مالک) است؛ والله اعلم.» محمد بن قریش می‌گوید: «وقتی قریش در منیٰ جمع می‌شدند، برخی می‌گفتند: حج ما از حج شما کامل‌تر است و برخی دیگر می‌گفتند که حج ما از حج شما کامل‌تر است.»
یکی دیگر از رسوم جاهلیت این بود که وقتی هدایا و قربانی‌های خود را برای خدایان‌شان ذبح می‌کردند، مقداری از گوشت آن را بر خدایان‌شان می‌گذاشتند و خون قربانی‌هایی که کشته‌ بودند را بر آن‌ها می‌ریختند؛ بنابراین خداوند متعال [در رد این کار آنها] فرمود: «لَنْ یَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ» [حج: ۳۷]؛ «گوشت‌های قربانی و خون‌های آنها هرگز به خدا نمی‌رسد، ولیکن پرهیزگاری شما به او می‌رسد.» علامه ابن کثیر از ابن ابی حاتم و او از ابن جریج نقل می‌کند که ایشان فرمود: «مردم در زمان جاهلیت خانه‌ی کعبه را با ریختن خون‌های شترها رنگین می‌کردند، صحابه‌ی رسول‌الله صلى‌الله‌علیه‌وسلم عرض کردند: ما حق‌دارتریم که این کار را بکنیم. برای آگاه کردن‌شان خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: «لَنْ یَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ».»
باز یکی دیگر از رسوم زمان جاهلیت این بود که وقتی نیت حج می‌کردند بر خود سخت می‌گرفتند و از در وارد خانه نمی‌شدند، بلکه آن را گناه و گستاخی در بارگاه الهی دانسته و نسبت به فریضه‌ی حج، بی‌احترامی تلقی می‌کردند و تا زمانی که در احرام بودند، از بالای دیوار به خانه‌های‌شان وارد می‌شدند. خداوند متعال این کارشان را باطل خواند و آن را از هیچ یک از انواع نیکی قرار نداد، چنان‌که می‌فرماید: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِها» [بقره: ۱۸۹]؛ «و نیکوکاری آن نیست که (در حال احرام) از پشت خانه‌ها وارد شوید، بلکه نیکوکار کسی است که تقوا پیشه کند، و به خانه‌ها از درهای‌شان وارد شوید.» امام بخاری از حضرت براء رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که فرمودند: «در زمان جاهلیت وقتی مردم احرام می‌بستند، از سقف وارد خانه‌های‌شان می‌شدند. به همین خاطر خداوند متعال این آیه را نازل فرمودند: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَیٰ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِها».» ابوداود طیالسی نیز از حضرت براء نقل می‌کند که ایشان فرمودند: «وقتی انصار از سفری باز می‌گشتند، از در وارد خانه نمی‌شدند، لذا آیه مذکور نازل گردید.»
از رسوم جاهلیت این نیز بود که عده‌ای از عرب‌ها از برداشتن «توشه» خجالت می‌‌کشیدند و آن را گناه می‌شمردند. به همین خاطر با تحمل سختی‌ها، توکل‌شان را به رخ می‌کشیدند و می‌گفتند ما میهمانان خداوند هستیم، لذا نه توشه‌ای با خود برمی‌داریم و نه چیزی می‌خوریم. اما در کنار آن، گدایی و کمک گرفتن از مردم را بد نمی‌دانستند، بلکه آن را در راه خدا ثواب به حساب می‌آوردند. خداوند متعال آن‌ها را از این کار نهی کرد و فرمود: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ» [بقره: ۱۹۷]؛ «و توشه بر گیرید؛ که بهترین توشه پرهیزگاری است.» ابن کثیر از ابن عباس رضی‌الله‌عنه نقل می‌کند: «عده‌ای از مردم در زمان جاهلیت در حالی برای حج حرکت می‌کردند که هیچ توشه‌ای با خود بر نمی‌داشتند. می‌گفتند: ما برای حج خانه خدا می‌رویم و به ما غذا ندهد؟! خداوند متعال فرمودند: ﴿وَتَزَوَّدُوا﴾؛ توشه بگیرید به اندازه‌ای که از مردم بی‌نیاز شوید.» امام بخاری نیز از حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند: «اهل یمن حج می‌کردند و هیچ توشه‌ای با خود برنمی‌داشتند و چنین می‌گفتند که ما متوکل هستیم، خداوند متعال فرمودند: ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ﴾.»
همچنین مردم در موسم حج، تجارت را گناه می‌دانستند، چیزی را که خداوند حلال قرار داده بود، حرام گردانیده بودند. علامه ابن کثیر از حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند: عکاظ و مجنة و ذوالمجاز بازار‌های زمان جاهلیت بودند، اما در ایام حج تجارت را گناه می‌شمردند. پس این آیه نازل شد: ﴿لَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ﴾ [بقره: ۱۹۸]؛ «بر شما گناهی نیست که (در موسم حج) رزق الله تعالیٰ را طلب کنید.» مجاهد از ابن عباس روایت می‌کند: «در زمان جاهلیت مردم از خرید و فروش در موسم حج پرهیز می‌کردند و می‌گفتند: این روزها، روزهای ذکر است. خداوند متعال فرمود: بر شما گناهی نیست که (در موسم حج) رزق الله تعالیٰ را کسب کنید.»
یکی دیگر از رسوم دوران جاهلیت این بود که عرب‌ها به صورت عریان طواف می‌کردند و می‌گفتند: ما در لباس‌هایی که در آن مرتکب گناه شده‌ایم، طواف نمی‌کنیم. این فسادی بزرگ و از بدعاتی بود که در دوران جاهلیت آن را جزو رسوم حج قرار داده بودند. خداوند متعال فرمود: ﴿یَا بَنِی آَدَمَ خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ [اعراف: ۳۱]؛ «ای فرزندان آدم! به هنگام رفتن به مسجد زینت خود را بر گیرید.» امام مسلم و نسائی و ابن جریر از حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنهما نقل می‌کنند: «در زمان جاهلیت، مردم به صورت عریان طواف می‌کردند، زنان و مردان؛ مردان در روز و زنان در شب، و زنان به هنگام طواف چنین می‌گفتند:
الیوم یبدو بعضه أو کله /∗/ وما بدا منه فلا أحله
ترجمه: امروز قسمتی از بدنم یا کل آن نمایان خواهد شد و هر چه نمایان شود، آن را بر كسی حلال نمی‌كنم؛ كه شاعر پارسی‌گو بدین‌گونه به نظمش درآورده است:
عضوی ز من اگر شده هویدا /∗/ ناکرده‌ام آن را حلال و شیدا

لذا خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾. علامه عوفی نیز از ابن عباس رضی‌الله‌عنهما روایت می‌کند: «عده‌ای از مردم در زمان جاهلیت به‌صورت عریان خانه کعبه را طواف می‌کردند، پس الله تعالی آن‌ها را به زینت امر نمود و مراد از زینت، ”لباس“ است که هم آن پارچه‌ای را شامل می‌شود که شرمگاه فرد را می‌پوشاند و هم پارچه (ای را که تمام بدن را می‌پوشاند) و کالا را شامل می‌شود. به آن‌ها به دستور داده شد تا هنگام هر نماز از زینت استفاده کنند.» علامه ابن کثیر نیز این را تأیید کرده می‌گوید: «مجاهد، عطاء، ابراهیم نخعی، سعید بن جبیر، قتاده، ‌سدّی، ضحاک و مالک از امام زهری و بسیاری از مفسرین دیگر نقل می‌کنند که آیه مزبور در مورد طواف مشرکین به‌صورت عریان، نازل شد.»
پس از نازل شدن این آیه بلافاصله رسول اکرم صلى‌الله‌علیه‌وسلم به اجرای این حکم امر نمودند، چنان‌که در سال نهم هجری حضرت ابوبکر رضی‌الله‌عنه را فرستادند تا اعلام کند: «از این پس کسی اجازه ندارد به‌صورت عریان خانه کعبه را طواف کند.» امام بخاری در كتاب المغازی، باب حج أبی بكر رضی‌الله‌عنه، با سند خویش از حضرت ابوهریره رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که حضرت ابوبکر رضی‌الله‌عنه در حجی که پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیهوسلم ایشان را امیر قرار داده بود، او را در روز ”نحر“ به همراه گروهی فرستاد تا در میان مردم اعلام کند: «از این پس هیچ مشرکی حق حج کردن را ندارد و هرگز کسی به‌صورت عریان، خانه کعبه را طواف نکند.»
دیگر اینکه برخی از قبایل عرب از طواف کردن بین صفا و مروه ابا می‌ورزیدند و آن را از امور دوران جاهلیت برمی‌شمردند. خداوند متعال در رد این پندارشان این آیه مبارکه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ [بقره: ۱۵۸]؛ «همانا صفا و مروه از شعائر خداست، پس هرکه حج خانه (خدا) کند و یا عمره انجام دهد، بر او گناهی نیست که میان آن دو طواف (سعی) کند.»
حضرت عروه می‌گوید: من به ام‌المؤمنین عایشه گفتم: «آیا می‌دانی مراد این آیه چیست؟: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾، به نظرم چنین است كه بر هیچ‌کس گناهی نیست اگر طواف نکند.» ایشان فرمود: «خیلی بد گفتی خواهرزاده! اگر چنان می‌بود که تو می‌گویی، باید آیه بدین صورت نازل می‌شد: ”فلا جناح علیه أن لا یطوّف بهما“، درحالی‌که‌ چنین نازل شده: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾. حقیقت این است که انصار قبل از اسلام آوردن وقتی که می‌خواستند جهت ادای حج برای ”منات“ (بتی که در مقام مشلل آن را عبادت می‌کردند) احرام ببندند، از سعی بین صفا و مروه اجتناب می‌نمودند، بنابراین از رسول‌الله صلى‌الله‌علیه‌وسلم سؤال کردند‌ که ما در زمان جاهلیت، طواف کردن بین صفا و مروه را گناه می‌شمردیم. خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ …﴾.» أم‌المؤمنین عائشه رضی‌الله‌عنها ادامه داد: «پس از نزول این آیه، پیامبر اکرم‌ صلى‌الله‌علیه‌وسلم طواف بین صفا و مروه را از سنت‌های حج قرار دادند، لذا همه حاجیان باید بین صفا و مروه سعی انجام دهند.» (بخاری و مسلم)
امام بخاری از عاصم بن سلیمان روایت می‌کند که ایشان فرمود: من از حضرت أنس رضی‌الله‌عنه در مورد صفا و مروه پرسیدم، ایشان پاسخ داد: «ما ابتدا فکر می‌کردیم که طواف بین صفا و مروه از رسوم دوران جاهلیت است. وقتی دین اسلام ظهور کرد، ما از طواف بین آن دو اجتناب می‌کردیم؛ لذا این آیه نازل شد: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ﴾.»
شرع مبین اسلام، با این اصلاحات تأثیرگزار‌ توانست این رکن عظیم را به اصل ابراهیمی بازگرداند و آن را از تأویل جاهلان و تحریف افراط‌گرایان و ادعاهای بی‌اساس اهل باطل پاک و منزَّه کند. شیخ‌الاسلام احمد بن الرحیم (شاه ولی‌الله) دهلوی چه زیبا گفته است: «بدان که محمد صلى‌الله‌علیه‌وسلم با دین حنیف حضرت اسماعیل علیه‌السلام مبعوث گشت تا کجی‌های آن را راست گرداند و از تحریف‌ها پاکش نموده و نورش را پخش نماید؛ چنان‌که الله تعالیٰ می‌فرماید: ﴿مِلَّةَ أَبِیكُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ [حج: ۷۸]؛ ”آیین پدرتان ابراهیم است.“ بنابراین لازم است اصول ملت ابراهیم، ثابت، و سنت‌هایش پابرجا بمانند؛ زیرا وقتی یک پیامبر به سوی قومی مبعوث می‌شود که در بین آن قوم سنن راشده‌ای وجود دارد، پس تغییر و تبدیل بی‌معنی است، بلکه آن‌ها باید ثابت بمانند؛ زیرا مردم تمایل بیشتری به عمل بر آنها داشته و می‌توان از آن به‌عنوان دلیلی قوی در هنگام مباحثه با آنها استدلال نمود.» (حجة‌الله‌البالغة: ۲/ ۵۶)

منبع: سنت‌آنلاین