– آنگاه که امواج متلاطم دریا پیکر بیجان یک کودک معصوم 3 سالۀ سوری را که ظلم ظالمان و جنایت ددمنشان تشنۀ قدرت، او و والدیناش را آواره دریا کرده است، در آغوش گرفته و به ساحل میآورد؛
– آنگاه که این کودک پاک و معصوم در میان امواج سهمگین دریا دستوپا میزند و جان میدهد؛
– آنگاه که قدرتطلبان و دیوانگان قدرت، کاخ حکومت چند روزۀ خویش را بر اجساد تکهتکه شدۀ زنان و کودکان بنا میکنند؛
– آنگاه که گلولههای مزدوران حقیر و زبون، حلقوم کودکان معصوم را نشانه میروند؛
– آنگاه که خون یک پلنگ و گربه از خون یک انسان با ارزشتر میشود و برای نجاتش گروهها گسیل داشته میشوند؛
– آنگاه که سردمداران بیخاصیت و دوروی جهان به نام «دموکراسی» و «حقوق بشر» کرامت بشری را لگدمال میکنند؛
– آنگاه که…
و آنگاه که جهان بشری در قبال ریختن خون همنوعان خویش، و تکهتکه و پارهپاره شدن برادران انسانی خویش خم به ابرو نمیآورد و حرص و ولع دنیا چشمانش را کور کرده و احساس همدردی را از او گرفته است؛
اینجا و با مشاهده چنین اوضاعیست که «قلبها میایستد و زبانها بند میآید.»
آری، پیکر بیجان کودک 3 سالۀ سوری در کنار سواحل دریای “اژه” در منطقۀ “بدروم” ترکیه، پیام روشن و واضحیست به تمام مدعیانی که شعارهای حقوق بشریشان گوش فلک را کر کرده است. چهرۀ معصوم این کودک بهخوبی بیانگر آناست که هیچ اعتقادی به این سخنان ندارد.
پیکر بیجان این کودک معصوم در واقع بیانگر رنجها، مرارتها، آوارگیها و خون دلهایی است که کودکان معصوم و زنان و مردان بیگناه در سوریه، فلسطین، افغانستان، میانمار و مسلمانان بسیاری از کشورهای جهان با آن دستوپنجه نرم میکنند.
پیکر بیتحرک این کودک 3 ساله به صراحت گویای ملامت و محکومیت بشریت مدعی فرهنگ و تمدن عصر حاضر است.
چه زیباست برداشت یک روزنامهنگار از آخرین حالت این کودک که چهرهاش بر خاکهای ساحل و پشتاش به دوربینها بوده، که میگوید: «این کودک با زبان حال به همه میگوید که ای جهانیان بیرحم، شما لیاقت آن را ندارید که من چهرهام را به طرف شما برگردانم. من از شما و ادعاهای پوچتان روگردانم.»
دیدگاههای کاربران