دو سه شب پیش وقتی داشتم روی کتابهایم دستی میکشیدم، نگاهم به دیوان شاعر پرآوازهی افغانزمین؛ استاد خلیلالله خلیلی افتاد؛ شاعری که ملت افغانستان او را با اشعار نغز و حماسیاش نیک میشناسد. او در ایران نیز برای خودش آوازهای دارد. شاعران بزرگ ایرانی که در عصر وی میزیستهاند، از او به نیکی یاد کردهاند.
صفحات داخلی کتاب را ورق زدم. هر شعرش از شعر قبلی زیباتر و جذابتر بود. با خود فکر کردم کاش فرصتی داشتم تا این اثر گرانسنگ را از بای بسمالله تا “تای” تمت مطالعه میکردم.
با آنکه در صدد اجرای برنامهی دیگری بودم اما کتاب مرا به سوی خود کشید. گوشهای نشستم و سرگذشت این شاعر سنجیدهگوی افغان را که به قلم توانای استاد «سرور گویا اعتمادی»، از نویسندگان و ادیبان معاصر استاد خلیلی نگاشته شده بود، مطالعه کردم.
زندگی این شخصیت برجسته با مشکلات فراوان آغاز شد و با بسیاری از مشکلات به پایان رسید. اما سختی روزگار از وی شخصیتی پخته و استوار در مقابل بیمهریهای زندگی ساخت. او در هفت سالگی از آغوش پرمهر مادر محروم شد. در یازده سالگی سایهی پرمهر پدر را از دست داد. پدرش به دستور “امانالله خان”- حاکم وقت افغانستان- به قتل رسید و تمامی داراییاش ضبط گردید.
استاد خلیلی پس از تحمل سختیهای فراوان در راه کسب علم، آنگاه که با کولهباری از دانش و تجربه آهنگ خدمت وطن میکند، صفحهی جدیدی از مشکلات بهرویش باز میشود. مدت سیزده سال بهعنوان دبیر اول دفتر صدارت عظمی کار میکند. او با آنکه شاعر و استاد ادبیات بود اما بنابر مشکلات موجود مجبور شد تا مدتی در کارخانهی تولید قند در قندهار ایفای وظیفه کند. سرانجام این آفتاب علم و دانش پردههای تیرهی ابر را میشکافد و به دربار پادشاه وقت راه پیدا میکند و سکاندار پست معاونت دانشگاه میشود. با گذر زمان رتبهاش بالاتر میرود و موفق به گرفتن پست رئیس مستقل مطبوعات میشود و وظیفهی دارالانشاء مجلس وزرا به وی سپرده میشود. او در این دوران به کتابخانهی بزرگ سلطنتی راه پیدا می کند و بیشتر اوقاتش را در مطالعهی این گنجینهی بزرگ سپری میکند. استاد خلیلالله از فرصت بهوجود آمده کمال استفاده را میبرد و با اندیشمندان، ادیبان و شعرای بزرگ دنیا ارتباط برقرار میکند.
او در همین دوران پانزده جزء تفسیر کابلی، نوشته علامه شیخالهند مولانا محمودحسن دیوبندی را به زبان شیرین دری مینگارد. اما اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی او را نیز مثل هر افغانی دیگر آوارهی دیگر کشورها میکند. او اما در سرزمین هجرت مجاهدان افغان را از یاد نمیبرد و چندین شعر جهادی میسراید. شعر معروف او «ما مجاهد حقیم قدرت خدا با ماست» هنوز چاشنیبخش زبانهاست.
باری، ملکالشعرای افغانستان شاعری است که با بیمهری نسل جدید مواجه شده و کمتر از او یاد میشود و کمتر به دیدگاههایش پرداخته میشود. استاد خلیلی شاعری است دارای رسالت. اشعار او پیام و سوز و گداز دارد و انسان را به تحرک وامیدارد.
نسل جدید افغان که در سایه سنگین نبرد فرهنگی غرب با خودباختگی و بیهویتی مواجه است، نیاز دارد تا از چراغ فروزان اشعار این شاعر بزرگ پرتویی برای ادامهی مسیر برگیرد.
امید دارم نویسندگان، سخنوران و اندیشمندان جامعه بیش از پیش به مطالعه و بررسی آثار این شخصیت بپردازند و نسل جدید را با استاد خلیلالله خلیلی آشتی دهند.
دیدگاههای کاربران