امروز :جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳

گفت‌وگوی «سنی‌ آن‌لاین» با شیخ‌التفسیر مولانا محمدیوسف رحیم‌یارخانی

گفت‌وگوی «سنی‌ آن‌لاین» با شیخ‌التفسیر مولانا محمدیوسف رحیم‌یارخانی

اشاره: هیچکدام از سیاست، علوم دینی، دعوت و اصلاح، جهاد و مجاهده، اوضاع کنونی جهان و اطلاعات مربوط به جهان اسلام زمینه‌ای ناآشنا برای ایشان نیست. شیخ‌التفسیر مولانا محمدیوسف رحیم‌یارخانی نه تنها از پیشگامان این عرصه‌ها هستند که در برخی سپهرها می‌توان از وی به عنوان «امام» یاد کرد. دوره‌های تقویتی نحو ایشان همه ساله صدها طلبه و عالم دین را به سوی مدرسه علوم دینی «جامعه عثمانیه» در رحیم‌یارخان پاکستان می‌کشاند. دوره دو ماهه ترجمه و تفسیر استاذالعلماء نیز از محبوبیت خاصی بین دوست‌داران علم و دانش برخوردار است.

مولانا “ابوالفتح محمدیوسف” مدیر و شیخ‌الحدیث «جامعه عثمانیه» در شهر رحیم‌یارخان، ایالت پنجاب، پاکستان هستند. ایشان یکی از اعضای ارشد و دبیر بزرگترین حزب اسلام‌گرای پاکستان، جمعیت علمای اسلام، و عضو سابق «شورای اسلامی نظریاتی» پاکستان هستند. حلقه شاگردان و دوست‌داران مولانا رحیم‌یارخانی بسیار گسترده و فراتر از مرزهای پاکستان است. مدتی پیش، ایشان به قصد اظهار تسلیت به مناسبت درگذشت مولانا احمد نارویی رحمه‌الله و دیدار با علمای منطقه، به دارالعلوم زاهدان تشریف آوردند. جناب استاد طی سخنانی در 26 اردیبهشت (16 رجب 1435) در مراسم نماز جمعه اهل‌سنت زاهدان، پیام تسلیت خود و حزب جمعیت علمای اسلام پاکستان را به جامعه اهل‌سنت ایران، بالاخص مردم زاهدان و حضرت شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید ابلاغ کردند.
پایگاه اطلاع‎رسانی اهل‌سنت ایران (سنی ‎آن‎لاین) فرصت را مغتنم شمرده و گفت‌وگویی مفصل در موضوعات مختلف با مولانا محمد یوسف حفظه‌الله انجام داد. این گفت‌وگو به زبان اردو صورت گرفته و متن کامل آن در سنی‎ آن‌لاین اردو منتشر شده است. بخش‌های عمده‌ی این گفت‌وگوی علمی و مفید خدمت بازدیدکنندگان عزیز ارائه می‌گردد.

سنی آن‎لاین: لطفا پیش از هرچیزی، در مورد تحصیلات، اساتید و مناصب و مشغله‌های خود به بازدیدکنندگان ما بگویید.
مولانا محمد یوسف: بنده «محمدیوسف» فرزند «حافظ عبدالستار رحمه‌الله» هستم. بیشتر تحصیلاتم را در شهرستان رحیم‌یارخان و برخی مناطق دیگر کشورم به پایان رسانده‌ام. بزرگترین استاد بنده که نسبت من هم به طرف ایشان است، «مولانا عبدالغنی جاجروی رحمه‌الله» هستند. من دوره حدیث و سال پایانی تحصیلاتم را نزد مولانا جاجروی رحمه‌الله به اتمام رساندم. کتاب «مشکوة المصابیح» را دو بار نزد ایشان خواندم و سه مرتبه توفیق یافتم نزد ایشان تفسیر بخوانم. سپس زیرنظر استادم مولانا جاجروی رحمه‌الله در «جامعه بدرالعلوم حمّادیه» مشغول تدریس شدم؛ در همین دوران شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید و مولانا محمدگل خاشی (کرم‌زهی) در حال تحصیل بودند و برخی دروس تکمیلی خود از جمله «شرح عقاید» را نزد بنده خواندند. بنده جمعا 25 سال در محضر مولانا عبدالغنی جاجروی رحمه‌الله بوده‌ام؛ علاوه بر دوران طلبگی، آغاز زندگی عملی و تدریس بنده نیز زیر سایه ایشان بوده است. بعد از آن، بنده در نزدیکی شهر رحیم‌یارخان مدرسه‌ای به نام «دارالعلوم عثمانیه» بنا کردم. سپس به شهر رحیم‌یارخان آمدم و مدرسه‌ای بزرگتر در شهر تاسیس کردم؛ الحمدلله هردو مدرسه فعال هستند.
بنده، در دهه هفتاد میلادی سده گذشته وارد میدان سیاست شدم. من عضو «جمعیت علمای اسلام پاکستان» هستم؛ وقتی به این حزب پیوستم امیر آن «مولانا عبدالله درخواستی» بود و مولانا مفتی محمود «ناظم عمومی»، دبیرکل، حزب بود. در آن زمان «ایوب خان» رئیس‌جمهور پاکستان بود که حکومت نظامی برقرار کرده بود. در زمان نخست‌وزیری آقای ذوالفقار علی بوتو، مفتی محمود سروزیر ایالت سرحد (خیبرپختونخواه کنونی) شد، اگرچه بعدها استعفا داد. در زمان ریاست‌جمهوری ارتشبد ضیاءالحق، مولانا مفتی محمود به دیار باقی شتافت. ایشان هرگز به فرزندش «مولانا فضل‌الرحمن» سمتی نداد و نه او را جلو فرستاد. اما با توجه به صلاحیت‌ها و شایستگی مولانا فضل‌الرحمن، بزرگان حزب وی را برای امارت حزب برگزیدند و تاکنون رهبری حزب بر عهده جناب مولانا است.

سنی آن‌لاین: در مورد خدمات علمی خود به بازدیدکنندگان ما بگویید و اینکه با چه انگیزه‌ای شما در دوره‌ی ترجمه و تفسیر خود، روش‌های تفسیر مولانا حسین‌علی و مولانا احمدعلی رحمهماالله را ادغام کردید؟
مولانا محمد یوسف: شاه ولی‌الله و بعد از ایشان حضرت شیخ‌الهند رحمهماالله معتقد بودند امت از قرآن مجید فاصله گرفته است و به‌همین خاطر دچار شکست شده است. شیخ‌الهند مولانا محمودالحسن دو برنامه را دنبال می‌کردند؛ یکی اینکه مسلمانان باید به قرآن بازگردند و دوم اینکه اختلافات درونی خود را رها کنند. روح و روان نهضت مذکور همین بزرگواران هستند. توسط آموزه‌های قرآن دو کار باید انجام داد؛ نخست اصلاح و راسخیت در نظریات و دوم راسخ بودن در نوع تمدن و ایده‌های انقلابی. حضرت شیخ‌الهند، مولانا عبیدالله سندهی و مولانا احمدعلی لاهوری رحمهم‌الله پس از تدریس و تبلیغ مسئله‌ی توحید در پرتو قرآن مجید، تمدن و انقلاب را مدنظر قرار داده و به ترویج و تدریس قرآن پرداختند. اما مبارزه با بدعات و شرکیات در پرتو قرآن کریم، ترجیح اول نخستین مدیر «مظاهرالعلوم سهارنپور»؛ مولانا مظهر نانوتوی رحمه‌الله بود که در مقابل خرافات و شرک پرچم توحید را بلند کرد.
هنگامی‌که مولانا حسین‌علی در محضر مولانا رشیداحمد گنگوهی حدیث می‌خواندند و دوره حدیث را هم همانجا به پایه تکمیل رساندند، مولانا مظهر نانوتوی در نزدیکی «گنگوه» در سهارنپور دوره‌ی ترجمه و تفسیر قرآن برگزار می‌کردند. مولانا حسین‌علی به دستور استاد خود، مولانا رشیداحمد گنگوهی، ترجمه و تفسیر قرآن را نزد مولانا مظهر نانوتوی فرا گرفتند. اصطلاحاتی که مولانا نانوتوی از شاه عبدالقادر محدث دهلوی نقل کرده بود، توسط مولانا حسین‌علی ثبت و ترویج شد. مولانا حسین‌علی کل قرآن و تفسیر آن را حفظ داشت. ایشان در پنجاب انقلاب توحیدی برپا کردند و با بلند کردن پرچم توحید، علیه شرک و بدعات نهضتی به راه انداختند. در آن زمان افراد بدعت‌گذار بر این منطقه‌ی بزرگ چیره یافته بودند و به مخالفان خود حتی اجازه برگزاری جلسه نمی‌دادند. مولانا حسین‌علی یک انقلاب توحیدی آورد و توحید خودبه‌خود موجب وحدت می‌شود.
مولانا عبیدالله سندهی در مورد تمدن و مسایل مربوط به سیاست خدمات ارزنده‌ای ارائه داد. ایشان فرموده‌اند در درک حقیقت فقه و آشنایی با زبان عربی با مولانا انورشاه کشمیری مساوی هستم. البته مولانا کشمیری با «نقل» به تفسیر قرآن می‌پردازند و من با «حکمت»؛ اینها دو شعبه هستند. با توجه به اوضاع آن زمان و فعالیت‌های ضداستعماری مولانا عبیدالله، ایشان جای ثابتی نداشتند؛ به همین دلیل شاگرد ارشد و برادرزاده‌ی ایشان مولانا احمدعلی لاهوری ترجمان و ترویج‌دهنده‌ی این جنبش قرار گرفت. مولانا سندهی ناپدری و پدرزن مولانا احمدعلی لاهوری هم هستند. مولانا لاهوری حدیث و تفسیر و سایر علوم را از مولانا سندهی فرا گرفتند و فکر ایشان را ترویج و تدریس می‌کردند. مولانا شیرعلی‌شاه، یکی از شاگردان مولانا احمدعلی لاهوری، تفسیر مختصری به نام «زبدة التفاسیر» نوشته است. در این تفسیر به نقل از مولانا لاهوری نوشته است که سوره‌های مکی قرآن مجید مربوط به مباحث توحید و عقاید هستند که حضرت مولانا حسین‌علی آنها را تدریس می‌کنند. مولانا سندهی نامه‌ای به مولانا لاهوری می‌نویسند که سوره‌های مدنی را که مربوط به مباحث نظام و سیاست هستند شما درس بدهید. مولانا حسین‌علی علمای بزرگواری همچون مولانا عبیدالله سندهی را جزو «اکابر» خود می‌دانستند؛ زیرا همه شاگردان مولانا نانوتوی و مولانا گنگوهی رحمهماالله بودند و مولانا حسین‌علی شاگرد مولانا مظهر نانوتوی بودند که استاذالاستاذ همه بودند. تدریس به این دو روش همراه هم رواج داشت. البته شرایط مولانا لاهوری برای تدریس ترجمه و تفسیر سخت بود؛ دوره‌ی ایشان از 15 شعبان آغاز و تا عید قربان ادامه می‌یافت. طلاب عموما چنین وقت زیادی را نمی‌توانند تخصیص بدهند. علاوه براین، کسی می‌توانست در دوره تفسیر ایشان شرکت کند که تفسیر جلالین را تدریس می‌کرد. به همین خاطر، عموما پنجاه یا شصت نفر که مولوی بودند پیش ایشان درس می‌خواندند. درک «نظام» مشکل است اما درک مسئله توحید آسان است؛ “و لقد یسّرناالقرآن للذکر.” بنابراین در درس مولانا حسین‌علی هرکس می‌توانست شرکت کند. حتی اگر شخصی یک روز هم پیش ایشان می‌ماند، خلاصه‌ی کل قرآن را به او درس می‌داد. به همین سبب، حلقه‌ی شاگردان مولانا حسین‌علی بسیار وسیع شد. ولی شاگردان مولانا احمدعلی لاهوری کم بودند؛ آنها سیاسی بودند و روش‌شان رایج نشد. به همین خاطر من این دو روش را باهم ادغام کردم.
نسبت من با مولانا عبیدالله سندهی رحمه‌الله است؛ عموی بنده شاگرد رشید مولانا عبدالله لغاری بودند که در شهرستان سانگر ایالت سند زندگی می‌کرد. ایشان از همسفران مولانا سندهی بودند و در اوضاع سخت در افغانستان همراه ایشان بودند. مولانا سندهی تفرداتی هم داشته، ولی عموی بنده تفردات نداشت. با فکر مولانا سندهی آشنا بود و از کودکی ما را آماده می‌کرد. بنده کتب ابتدایی و فارسی را در محضر عموی خودم خوانده‌ام.
حضرت‌الاستاذ مولانا عبدالغنی جاجروی رحمه‌الله اول نزد مولانا احمدعلی لاهوری تفسیر خواندند و سپس نزد مولانا غلام‌الله خان تشریف بردند. ایشان همواره می‌فرمودند زمانی‌که در «بستی مولویان» (روستایی تاریخی در شهرستان رحیم‌یارخان) بودم یکی از شاگردان مولانا حسین‌علی به اسم مولانا حبیب‌الله به من گفت حداقل یک بار پیش مولانا حسین‌علی دوره تفسیر بخوان. آن زمان در مورد مولانا حسین‌علی شایعات زیادی پخش شده بود و ما از ایشان دوری می‌جستیم. او هرسال پیشنهادش را تکرار می‌کرد و من در پاسخ می‌گفتم پیش مولانا لاهوری دوره خوانده‌ام. در همین دوران مولانا حسین‌علی رحمه‌الله را در خواب دیدم که خلاصه کل قرآن را به من درس داد. وقتی بیدار شدم کل مطالب به یادم مانده بود. بعد از آن عزمم را جزم کردم تا از محضر مولانا حسین‌علی فیض ببرم. مولانا حبیب‌الله را از تصمیم‌ام خبر کردم که گفت مولانا حسین‌علی وفات کرده است! سپس ایشان من را پیش مولانا غلام‌الله خان فرستادند. مولانا جاجروی رحمه‌الله فعالیت سیاسی نداشت اما نکات هر دو استاد خود را بیان می‌کرد. نام نمی‌گرفت ولی عاشق مولانا احمدعلی لاهوری بود. مولانا جاجروی هم شاگرد مولانا لاهوری بود و هم مریدش؛ سپس با کسب اجازه از ایشان با مولانا حمادالله هالیجوی بیعت کرد. مولانا جاجروی رحمه‌الله می‌فرمود، پس از بیعت با شیخ‌الموحدین مولانا هالیجوی یک مرتبه خواب دیدم که قرآن پیش مولانا لاهوری رحمه‌الله باز است و ایشان به من درس می‌دهند و لباس ایشان از ماه هم روشن‌تر است. تعبیر خوابم را از مولانا هالیجوی پرسیدم؛ فرمود با هر شیخی بیعت کنی بازهم نسبت با اولین شیخ سرجایش می‌ماند.
سلسله بنده به هردوی این بزرگواران می‌رسید و نسبت داشتم. اما من به طور ویژه می‌خواستم نسبتم در تفسیر به مولانا سندهی رحمه‌الله برسد. در شهر حیدرآباد یکی از شاگردان مولانا سندهی به نام مولانا غلام مصطفی بود که در حدیث شاگرد مولانا حسین‌احمد مدنی رحمه‌الله بود. ایشان تمام کتب فلسفه را نزد مولانا سندهی خوانده بود و انسان بسیار ذهینی بود. بنده یک نسخه از کتابم «مفاتیح الابواب» را محضر ایشان فرستادم. ایشان بسیار ابراز خوشحالی کردند و دعای خیر فرمودند. مولانا غلام مصطفی نوشته بود، این کاری است که ما نتوانستیم انجام بدهیم، بنابراین تکمیلش کن. سپس من موفق شدم به زیارت این شاگرد فرزانه مولانا سندهی و مولانا مدنی بروم؛ ایشان به من سند خود را اعطا کردند و در حجةالله البالغة، فلسفه شاه ولی‌الله و نظام اجازه دادند.
از نظر علمی بنده مشتاق بوده‌ام روی کتاب‌های کوچک کار کنم تا طلاب کلاس‌های ابتدایی پایه‌ای قوی داشته باشند. به همین خاطر شرحی بر کتاب نحومیر به نام «جهد قصیر» نوشتم که بحمدلله بسیار مورد استقبال قرار گرفت و چندین بار تجدید چاپ شده است.
پیش از من فقط مولانا صوفی عبدالحمید، برادر کوچکتر مولانا سرفرازخان صفدر، در درس قرآنش پیرامون نظام و فلسفه نکاتی بیان می‌کرد. بنابراین، من تصمیم گرفتم در پرتو قرآن مجید به بیان مسائل مربوط به فلسفه و حکومت‌داری بپردازم. اما در هر صورت نمی‌توان توحید را رها کرد. به همین خاطر است که در آغاز دوره‌ی ترجمه و تفسیر قرآن ابوابی منتخب پیرامون توحید و خلافت تدریس می‌کنم. وقتی در ابتدا مسائل اساسی مورد بحث قرار بگیرند، در تفسیر به آسانی می‌توان به بیان آنها پرداخت. پس از بحث در مورد توحید، برخی ابواب منتخب حجةالله البالغة را درس می‌دهم و به تبیین مسئله‌ی خلافت می‌پردازم. بعد از آن ترجمه را شروع می‌کنم.

سنی آن‌لاین: روش دوره‌های تفسیری که در پاکستان رایج هستند، تا چه میزان در ایران می‌تواند مفید باشد و از این نظر شما دارالعلوم زاهدان را چگونه یافتید؟
مولانا محمد یوسف: نظم و ترتیب و کار گروهی را که در دارالعلوم زاهدان دیدم، بسیار مایه خوشحالی‌ام شد. مدارس دیگری که قبلا آنها را دیدم،‌ نیز خوب کار می‌کنند. ولی در مورد قرآن مجید ضعف‌هایی وجود دارد. از “تخصص فی التفسیر” همه طلاب نمی‌توانند بهره ببرند؛ 5 تا 10 نفر خواهند توانست مهارت حاصل کنند. اگر کسی از طلاب ما بپرسد که خلاصه‌ی سوره لقمان چیست؟ نمی‌تواند پاسخ درستی بدهد. در قرآن مجید هم «یُسر» است و هم «دقت» و ظرافت. از نظر یسر و آسانی باید هر طالب‌علم خلاصه‌ی قرآن را بلد باشد. از دیدگاه تفسیر نظام و تمدنی، باید مفهوم «رب العالمین» را بلد باشد؛ جن‌ها، فرشته‌ها و انسان‌ها جزو عالمین هستند چنانکه جلوتر در «و فضلناکم علی العالمین» ذکر شده است. «رب» در تکوین و تشریع است و مربوب در هر دوی آن، یعنی تشریع و تکوین باید تسلیم باشد. به ما دستور تقنین، یعنی ساختن قانون، داده نشده؛ ما موظف به اجرای قانون هستیم. این مفاهیم منحصر به فرد یا گروهی خاص نیستند، بلکه شامل همه‌ی انسان‌ها و ادوار هستند. قرآن مجید از ابتدا تا سوره‌ی توبه از تشریع، نظام و عبد بحث می‌کند. از سوره‌ی یونس تا آخر قرآن از تکوین و رب صحبت می‌شود و مسائلی که در سیزده سال زندگی مکی آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیان شدند، مورد بحث قرار می‌گیرند. در سوره‌ی بقره چه مواردی مورد بحث قرار می‌گیرند؟ همین‌طور جلوتر… همه‌ی این مباحث باید به طلاب گفته شود تا آنها بدانند هر سوره از آغاز تا پایان چه پیامی دارد. فقط به بیان آرا و تفاسیر اکتفا کردن، ظلم به قرآن است. اصل خود قرآن مجید است. علمای دهلی به تفسیرهای طولانی معتقد نبودند. وقتی در “جلالین” این نکته و آن نکته بیان می‌شود، اصل متن فراموش می‌شود. شرح اصل قرار می‌گیرد و متن تبع! به عنوان نمونه، ترجمه‌ی شاه عبدالقادر را ببینید؛ فقط در برخی جاها نکته‌ای به اختصار نوشته شده است. اگر بر ترجمه و اختصار تاکید شود، آن وقت درس متعلق به قرآن می‌شود. اما اگر تمام وقت در بیان نکات و توضیحات سپری شود، قرآن از دست می‌رود.
بنابراین، بنده از اصحاب مدارس درخواست می‌کنم که از سال چهارم طلاب را آماده کنند تا بتوانند خلاصه‌ی کل قرآن و سپس هر سوره را بیان کنند. به خلاصه‌ی سوره کهف بنگرید؛ غیب‌دان فقط خداست. جن‌ها، پیامبران و اولیا علم غیب ندارند. این حرف‌ها را هر شخص عادی به راحتی متوجه می‌شود. پس چرا ما قرآن را کتابی مشکل و سخت بسازیم؟ دقت و ظرافت آن برای فقها است، اما از نظر توحید و پند و ذکر آسان است. اگر این روش را اختیار کنیم، می‌توانیم به جهان نظام ارائه کنیم.
در سال گذشته من دارالعلوم دیوبند رفتم. در مهمان‌خانه بودم که 8 تا 10 نفر پیش من آمدند و گفتند: حضرت استاد ما شاگرد شما هستیم! یکی از آنها در رحیم‌یارخان پیش بنده درس خوانده بود. از بقیه پرسیدم شما چگونه شاگرد من هستید؟ گفتند ما در دارالعلوم مکی زاهدان درس خواندیم و شاگردان شما آنجا تدریس می‌کنند، پس بالواسطه ما شاگردیم. شاگردان شما در دارالعلوم دیوبند هستند، ولی اگر قرآن بلد نباشند این یک ضعف خواهد بود. پس برای رفع این مشکل برنامه‌ریزی درست انجام گیرد. یکی از علما در اوقات فارغ و تعطیلی به صورت روزانه در مدرسه درس قرآن داشت. در سال قرآن را یک‎بار ختم می‌کرد. از تفسیرهای طولانی پرهیز می‌کرد. تفاسیر را برای درس جلالین و بیضاوی گذاشته بود و در درس قرآن فقط قرآن را تدریس می‌کرد. مفهوم هر آیه‌ای که از او پرسیده می‌شد، راحت بیان می‌کرد. باید دانست که فقط با تاسیس شعبه‌ها کاری ساخته نمی‌شود؛ باید اصول ساخته شوند.

سنی آن‌لاین: در مورد حزب جمعیت علمای اسلام به بازدیدکنندگان ما بگویید.
مولانا محمد یوسف: اگر به گذشته برگردیم؛ هنگامی‌که استعمارگران بریتانیایی شبه قاره هند را تصرف کردند، در وهله‌ی اول علیه آنها جهاد عملی صورت گرفت. دوستان شهید سیداحمد و شهید شاه اسماعیل پیشتازان میدان مبارزه بودند. پس از شهادت این بزرگواران، انگلیسی‌ها رسما در سال 1857م. هندوستان را به اشغال خود درآوردند. در این زمان تمام مسلمانان در هندوستان، به‌ویژه علمای ایالت اوتراپردیش و دیوبند، به مبارزه پرداختند. مجاهدین در حال پیشروی بودند که دهلی سقوط کرد و پادشاه بازداشت شد. این امر کمر همه را شکست؛ استعمارگران پس از اشغال شبه قاره هند به ظلم و ستم روی آوردند، تا جایی‌که پانصد تن از علمای برجسته را اعدام کردند. باوجود این، مبارزان انگیزه خود را از دست ندادند و جنبش آنها مخفیانه به فعالیت‌های خود ادامه داد. برخی از علمای نامدار آن زمان، پس از بازداشت و آزادی، به تاسیس مدارس روی آورند. به سال 1866م. دارالعلوم دیوبند و مظاهرالعلوم سهارنپور اساس‌گذاری شدند. پدربزرگم «تاج‌الدین» در مدرسه مظاهرالعلوم استاد بوده‌اند. تا سال 1890م. جنبش آزادی‌خواهی و ضداستعماری کاملا مخفی مانده و تاریخ آن دور به صورت مکتوب خیلی کم در دسترس است. در آن سال‌ها درگیری‌هایی صورت گرفته و استعمارگران متحمل خساراتی هم شده‌اند، اما کسی از آنها خبر ندارد. البته طبق حدس و گمان‌ها، مواردی ذکر شده است.
در دهه نخست قرن بیستم برخی احزاب به وجود آمد که از جمله آنها نام حزب مسلم لیگ و کنگره قابل ذکر است. حزب کنگره، حزب مشترک مسلمانان و هندوها بود. اما مسلم لیگ مختص مسلمانان بود. تشخیص علمای برجسته این بود که هردوی این احزاب از دین اسلام دور هستند و امکان داشت فعالیت زیر چتر آنها مستلزم برخی تصمیمات نادرست شود. به همین دلیل، آنها حزبی مستقل به نام «جمعیت علمای هند» تاسیس کردند. برنامه حضرت شیخ‌الهند مولانا محمودالحسن این بود که مسلمان‌ها امیری داشته باشند، اما با درگذشت ایشان این طرح عملی نشد. در زمان رهبری مفتی کفایت‌الله بر جمعیت علمای هند، این حزب منظم‌تر شد.
حضرت شیخ‌الهند در سال‌های پایانی عمرش تغییر سیاست داد و فرمود ما توانایی جنگیدن و مبارزه با اسلحه را نداریم. مسلمانان فاقد مرکز هستند که بتوانند برای جهاد آمادگی کنند. ایشان معتقد بودند به‌وسیله تظاهرات مسالمت‌آمیز و فعالیت مدنی باید انگلیسی‌ها را از شبه قاره هند بیرون کرد و در این امر هندوها هم باید سهیم باشند. مولانا حسین‌ احمد مدنی از مدینه بازگشت و فعالیت‌هایش را آغاز کرد. البته از طریق ایجاد اتحاد و ائتلاف با دیگر احزاب و گروه‌ها مبارزه می‌کرد؛ با مسلم لیگ، کنگره و حتی سیک‌ها ائتلاف کرد. بزرگان آن زمان می‌گفتند استعمارگران انگلیسی دو نیرو دارند؛ یکی اسلحه و زور، و دومی اعتبار و اقتدار. در مقابل اسلحه، سلاحی در اختیار ما نیست؛ اگر ما یکی را بکشیم آنها ده نفر از ما را خواهند کشت. اما اعتبار دولت را با اعتراضات و راهپیمایی‌ها می‌توان تضعیف کرد. راهی برای دفع آن در دست استعمارگران نیست. در زمان پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم توپ جنگی نبود، وقتی در اختیار مسلمانان آمد آنها از آن استفاده کردند. سلاح تظاهرات و اعتراض مدنی قبلا نبود، حالا که رایج شده باید از آن استفاده شود. اگرچه در یک بازه زمانی مشخص، جنبش «ریشمی رومال» ظهور کرد و قرار بود با کمک افغانستان و 60 هزار سرباز آلمانی نیروهای استعمارگر را از بین ببرند. اما این عملیات پیش از اجرا لو رفت و باعث شد انگلیسی‌ها به وحشت بیفتند. حضرت شیخ‌الهند موسس این جنبش سرّی بود و مولانا عبیدالله سندهی امور اجرایی را انجام می‌داد. به همین دلیل 25 سال در هجرت به سر برد. در نهایت مسلمانان مبارز به مبارزه مدنی محض روی آوردند. تا اینکه جنگ جهانی شروع شد و قدرت‌های بزرگ به جان هم افتادند. اگرچه بریتانیا پیروز جنگ‌ها شد، اما اقتصادش ضعیف شد و آنها چنان ضعیف شدند که چاره‌ای جز فرار از شبه قاره هند نداشتند.
پس از استقلال هند و تاسیس پاکستان، بسیاری از مسلمانان عازم پاکستان شدند و بسیاری دیگر هم در هند ماندند. جمعیت علمای هند به دو بخش تقسیم شد و در پاکستان از اول پایه‌گذاری شد. نخستین رهبر حزب جمعیت علمای اسلام در پاکستان مولانا احمدعلی لاهوری رحمه‌الله بوده‌اند و مولانا غلام‌غوث هزاروی هم نخستین دبیر آن. دومین امیر و رهبر، مولانا عبدالله درخواستی بودند و دبیرکل مفتی محمود رحمهم‌الله بودند. الحمدلله این حزب حالا هم فعال است و بنده جزوی از این خانواده هستم.

سنی آن‌لاین: احزاب دینی و اسلام‌گرای زیادی در پاکستان فعال هستند که بزرگترین آنها جمعیت علمای اسلام است. روابط این حزب با دیگر احزاب چگونه است و چرا احزاب اسلام‌گرا مثل سابق نمی‌توانند ائتلاف تشکیل دهند؟
مولانا محمد یوسف: عموما گفته می‌شود احزاب اسلام‌گرا با خودشان اتحاد ندارند؛ اینها چگونه می‌توانند اسلام را اجرا کنند؟! در گذشته ما برای ائتلاف و اتحاد تلاش فراوانی انجام دادیم. احزاب عمده مکاتب فکری مختلف را دور هم جمع کردیم. باوجود توطئه‌های داخلی و خارجی، اتحاد ما برقرار ماند و توانستیم پنج سال حکومت کنیم. متاسفانه برخی از دوستان ما ]در مجلس متحده عمل[ شکار دسیسه دیگران شدند و ما نتوانستیم در ائتلاف بمانیم. ولی اکنون اوضاعی پیش آمده که ممکن است احزاب اسلام‌گرا دوباره روی یک سکو قرار بگیرند. با ائتلاف پنج حزب اصلی دینی، آتش درگیری‌های فرقه‌ای هم فروکش خواهد کرد. مکتب فکری کسی تبدیل نخواهد شد و هرکس بر فکر و مذهبش خواهد ماند. یکی از اسباب اصلی درگیری‌های فرقه‌ای در کشور ما دخالت قدرت‌های خارجی است که با تحریک جوانان آتش جنگ را شعله‌ور می‌کنند. اما احزاب و شخصیت‌های مطرح که غم کشور و ملت را در دل دارند، اتفاق نظر دارند که باید بر اهداف مشترک متحد بود.

سنی آن‌لاین: ولی علاوه بر «مجلس متحده عمل»، خود حزب جمعیت علمای اسلام هم دچار انشعاب شد و شاخه «نظریاتی» آن به‌وجود آمد؟
مولانا محمد یوسف: فکر نمی‌کنم این انشعاب و تکه‌تکه شدن باشد؛ شاخه نظریاتی فقط یک کرسی در اختیار دارد. همچنین گروه‌های زیادی در حد کاغذ و بیانیه اعلام وجود می‌کنند، اما جمعیت علمای اسلام در عمل یکی است.

سنی آن‌لاین: جمعیت علمای اسلام نسبت به سایر احزاب دینی خیلی کمتر در رسانه‌ها ظاهر می‌شود و به‌طور خاص در مورد مسائل جهان اسلام موضع خودش را اعلام نمی‌کند؛ علت چیست؟
مولانا محمد یوسف: بیش از هر حزب و گروهی، جمعیت علمای اسلام برای حل مسائل مختلف فعالیت دارد، اما از صدور بیانیه اجتناب می‌کند تا بی‌طرف بماند. اگر خود ما فریق قرار بگیریم کسی به حرف ما گوش نخواهد داد؛ با طرفداری از قشری خاص نمی‌توان میانجی‌گری کرد. کارهای زیادی به‌صورت شخصی صورت می‌گیرد، ملاقات‌هایی انجام می‌گیرد و روابطی هم برقرار است. ما با کشورهای بزرگ روابط داریم.
زمانی‌که «اسحاق خان» رئیس‌جمهور پاکستان بود، تلاش می‌کرد ایران، افغانستان، پاکستان و کشورهای تازه آزادشده آسیای میانه اتحادیه‌ای تشکیل بدهند. به‌همین دلیل او به ایران سفر کرد. در ایران مسئولین به او فهرستی از «شهدای» خود ارائه دادند؛ اگرچه به همان تعداد افراد سنی‌مذهب هم شهید شده بودند. پاسخ اسحاق خان این بود که ما هم نگرانیم چرا چنین ترورهایی صورت می‌گیرد و دخالت خارجی باید در کشور ما متوقف شود.
ما دلایل و شواهد محکمی داریم که برخی از کشورهای همسایه در کشور ما دخالت جدی دارند. اگر این دخالت‌ها متوقف شود، بلای درگیری‌های فرقه‌ای طی چند روز از بین خواهد رفت. مذاهب مختلف در پاکستان پیش از این هم زندگی مسالمت‌آمیزی داشتند و حالا هم دارند؛ اما تعصب فعلی از بیرون آمده و به پاکستان وارد شده است. وقتی برخی دست به اسلحه بردند، آمریکا و دیگر کشورها فرصت دخالت یافتند. البته بعضی‌ها از روی «اخلاص» و به زعم خود دلسوزی به این تنش‌ها دامن می‌زنند و دسیسه‌های دشمن را درک نمی‌کنند. مادامی‌که کشورها و حکومت‌ها پول هزینه می‌کنند، از دست ما چه کاری برمی‌آید؟!

سنی آن‌لاین: به عنوان یک سیاستمدار وابسته به «جمعیت علمای اسلام»، دیدگاه شما درخصوص تحولات ایالت بلوچستان پاکستان چیست؟ چرا امنیت در این ایالت حاکم نمی‌شود؟
مولانا محمد یوسف: در برخی مناطق بلوچستان ]در گذشته[ غفلت و بی‌دینی غالب بوده و سپس اعلام حکومت نظامی طی فواصل مختلف باعث شده درگیری به‌وجود بیاید. سپس راه برای دخالت بیگانگان هموار شده و اکنون دولت پاکستان نیزاز تغییر فکر و ذهنیت مردم عاجز است. تجزیه بلوچستان ایده‌ای خطرناک است. اکنون تجزیه‌طلبان با اعمال فشار مهار شده‌اند اما این امر برای از بین بردن ناامنی کافی نیست.

سنی آن‌لاین: اما افراد و گروه‌هایی که در ایالت بلوچستان برای «استقلال» می‌جنگند یا فعالیت مدنی دارند، مدعی هستند بلوچستان از ابتدا کشوری جداگانه به اسم «ریاست قلات» بوده که دارای مجلس علیا و سفلی بوده است؛ همین دو مجلس از جمله علمای بلوچ عضو مجلس سفلی با ادغام منطقه‌ی خودمختار قلات با پاکستان علنا مخالفت می‌کنند، اما پاکستان «به زور» آن را اشغال و جزو خاکش می‌کند. بریتانیا سه روز پیش از اعلام استقلال پاکستان، استقلال «قلات» را اعلام کرده‌است و فعالان جدایی‌طلب مدعی بازپس‌گیری همین کشور هستند!
مولانا محمد یوسف: «کشور قلات» در پاکستان ادغام شده است؛ این اشغال نیست. هنگامی‌که این خطه جزو پاکستان شده و کشوری با این نام تاسیس شده، باید مطالبات در چهارچوب قانون ارائه شود نه با خشونت و خون‌ریزی. کوشش و تلاش از راه مسالمت‌‌آمیز حق همه است. اگر مطالبات از این طریق پیگیری شود همه از آنها حمایت خواهند کرد. اما کشتن افراد بیگناه و کارگران آن هم فقط به‌خاطر نسبت‌شان با یک زبان خاص یا ایالتی دیگر، هرگز اعتراض نیست. ما مخالف این قبیل اقدامات هستیم. در کشوری که حق اعتراض و تظاهرات برای همه محفوظ است، چرا باید به خشونت متوسل شد؟ «بهاولپور» هم یک کشور نیمه‌خودمختار بوده، ولی ساکنان آن برای حقوق خود مبارزه مسلحانه نمی‌کنند. برگزاری راهپیمایی اعتراضی و تظاهرات حق همه است. استعمارگران انگلیس ]در شبه قاره هند[ تلاش کردند مردم راه خشونت را برگزینند، ولی رهبران آن زمان باوجود تحمل ستم‌های فراوان از خشونت دوری کردند و در نهایت موفق هم شدند.

سنی آن‌لاین: آیندۀ مذاکرات صلح میان دولت پاکستان و جنبش طالبان پاکستان را چگونه می‌بینید؟
مولانا محمد یوسف: دولت در تلاش است این گروه‌ها اسلحه را کنار بگذارند. این جزو اصول دولت‌هاست که دست از اسلحه بردار و مطالبات خود را عملی کن. اگر آنها اسلحه را کنار نگذارند و یک نیروی موازی تشکیل بدهند، موفقیت مذاکرات مشکل خواهد بود. هنگامی‌که سلاح اعتراض مدنی در کشور وجود دارد و خیلی هم تاثیرگذار است، تا جایی‌که با آن می‌توان دولت‌ها را عوض کرد؛ آنها باید نوک سلاح‌هایشان را به سمتی دیگر بچرخانند. در غیر این‌صورت، جنگ‌ها و نبردهای داخلی شروع خواهد شد و دیگران فرصتی برای دخالت خواهند یافت. مسئلۀ اصلی کشور ما بمب اتم است و دشمنی آمریکا و اروپا با ما بر سر همین نقطه است.

سنی آن‌لاین: دیدگاه جمعیت علمای اسلام نسبت به انتخابات ریاست جمهوری افغانستان چیست؟
مولانا محمد یوسف: از آنجایی‌که ما حکومتی نداریم، پس از دیدگاه شرعی و دینی می‌گوییم که ما همواره از افرادی حمایت معنوی می‌کنیم که برای بیرون راندن قدرت‌های خارجی از کشورشان تلاش می‌کنند. هرگاه این قدرت‌ها افغانستان را ترک کنند انتخابات آزاد برگزار خواهد شد. آنهایی‌که در افغانستان می‌جنگند تا نیروهای خارجی را بیرون برانند بر حق هستند؛ این موضع جمعیت علمای اسلام است. روش کار و مبارزه دست خود آنهاست و خودشان سیاست‌گذاری می‌کنند. روش ما اگرچه مسالمت‌آمیز است، اما به آنها دیکته نمی‌کنیم که چگونه نیروهای بیگانه را از کشورشان بیرون برانند. جنگ اول و دوم جهانی به‌علت دخالت در دیگر کشورها صورت گرفتند، حالا هم قدرت‌های بزرگ همان اشتباه را دارند تکرار می‌کنند. دنیا پر از اسلحه شده و پیش هرکس سلاح‌های گوناگون است، آیا باید جهان را از بین برد؟ قدرت همیشه باقی نمی‌ماند؛ آنهایی‌که قدرت داشتند عاقبت‌شان چه شد؟!

سنی ‌آن‌لاین: در انتخابات سراسری اخیر هندوستان یک حزب راست‌‌گرا پیروز شد و ظاهرا چنین دولتی بر سرکار خواهد آمد. همچنین برای نخستین بار اقلیت مسلمان این کشور کمترین کرسی‌ها را به دست آوردند؛ آینده مسلمانان هند را چگونه می‌بینید؟
مولانا محمد یوسف: دموکراسی در هندوستان حرف اول را می‌زند. اگر آقای مودی نخست‌وزیر شده، معنایش این نیست که یک نظامی به قدرت رسیده است. اگر احیانا این شخص به خواسته‌های مردم توجه نکند، احزاب سیاسی وارد عمل خواهند شد و جلویش را خواهند گرفت. مسلمانان در هند از قدرت خوبی برخوردارند؛ اگر کرسی کم دارند ولی از حمایت مردمی خوبی برخوردارند. در کشور ما هم شاید کرسی‌ها از ما گرفته شود، اما در هرصورت دولت‌ها نیازمند ما هستند و بدون همکاری ما نمی‌توانند ادامه دهند؛ علت این امر پشتیبانی مردمی و جایگاه قوی اجتماعی ما است.

سنی آن‌لاین: به نظر شما در این برهه از زمان، بزرگترین مشکل جهان اسلام چیست؟
مولانا محمد یوسف: بزرگترین مشکل جهان اسلام تشتت و چنددستگی است. قدرت‌های جهانی و خارجی نمی‌گذارند مسلمانان متحد شوند و گرنه ما به راحتی می‌توانیم به وحدت برسیم.

سنی آن‌لاین: جمعیت علمای اسلام پاکستان اوضاع و مطالبات جامعۀ اهل‌سنت ایران را چگونه می‌بیند؟
مولانا محمد یوسف: ما معتقدیم شهروندان هر کشوری باید به حقوق خود دست یابند و این موضع ما است. خشونت و درگیری را درست نمی‌دانیم ولی مبارزه مدنی گزینۀ برتر است. اگر کشوری فقط به زبان زور سخن بگوید و به مردم اجازه اعتراض ندهد، این یک ضعف است. هرچقدر به کسی فشار وارد شود، به همان شدت او واکنش نشان می‌دهد. به هرمیزان کسی را محدود کنیم، به همان مقدار خودمان ضعیف می‌شویم. یک مرتبه یکی از وزرا به شهر ما «رحیم‌یارخان» آمد. بسیاری از مردم با تظاهرات از او استقبال کردند و به او فحش و ناسزا گفتند. نیروهای امنیتی و مسئولان شهر بسیار نگران و ناراحت شدند که به جناب وزیر توهین شد. وقتی تنها شدند، از او معذرت‌خواهی کردند. ولی وزیر پاسخ داد: هیچ مشکلی نیست؛ برای کسی پرونده نسازید. آنها هم حق دارند و ما هم حقی داریم؛ ما حکومت می‌کنیم و آنها ناسزا می‌گویند! این یک ایده سیاسی است.
اگر حکومت‌ها به مردم اجازه صحبت کردن ندهند، خودشان دچار خسارت می‌شوند. ساکت کردن افراد به معنای آن است که ساکت کننده با فقدان دلیل مواجه است. وقتی کسی علیه من سخنی بر زبان می‌آورد و من در پاسخ او جوابی دارم، چرا باید زبانش را ببندم؟ بنابراین باید به مردم حق انتقاد و سخن گفتن داده شود و سپس با دلیل پلسخ آنها داده شود؛ رسانه‌ها و ابزار قدرت همه در دست حکومت‌ها هستند. البته همه‌ی قدرت‌های بزرگ روزی از بین خواهند رفت.

سنی آن‌لاین: آخرین سوال ما در مورد «شورای اسلامی نظریاتی» پاکستان است؛ این شورا چه جایگاهی در قانون دارد و آیا شما عضو این شورا هستید؟
مولانا محمد یوسف: بنده عضو سابق شورای اسلامی نظریاتی هستم؛ اما در حال حاضر فعالیتی در این شورا ندارم، ولی در مورد این شورا عرض شود که در آستانه تاسیس پاکستان و پس از تاسیس آن، جلساتی برگزار شد که مولانا شبیراحمد عثمانی و نخست‌وزیر لیاقت‌علی خان هم در آن شرکت داشتند. موسس پاکستان محمدعلی جناح هم در قید حیات بود. در این جلسات بحث شد که نظام کشور وقتی پارلمانی خواهد بود، چه کسی قانون بسازد؟ زیرا در پارلمان هرنوع افراد یافت می‌شوند. بنابراین نیاز شد یک مجلس علمی تاسیس شود که در پرتو آموزه‌های اسلامی قوانین کشور را تدوین و ترتیب بدهد و سپس به مجلس ملی ارائه کند؛ به این پیشنهادات «سفارشات» گفته می‌شود. این مجلس علمی به نام «شورای اسلامی نظریاتی» تشکیل شد که حداقل تعداد اعضای آن 8 و حداکثر 20 نفر می‌توانند باشند. هر عضو باید دست‌کم 15 سال تجربه‌ی علمی داشته باشد. حقوق‌دانان، دکترها و قضات بازنشسته و شاغل در آن شرکت نموده و پیرامون بندهای اسلامی بحث و گفتگو می‌کنند. در این شورا علمای بزرگ و سرشناسی مثل مولانا محمدیوسف بنوری، مولانا شمس‌الحق افغانی و مولانا ادریس کاندهلوی شرکت کرده‌اند. اکنون نیز علمای بزرگی عضو آن هستند. بعضی اوقات افرادی تلاش می‌کنند که جایگاه و وجهه آن را تخریب کنند، اما این شورا تاکنون موفق به حفظ جایگاه خود شده است.
در حال حاضر ما با دولت آقای نوازشریف معاهده داریم؛ ما در مجلس ملی 15 کرسی داریم. بنابراین حق داریم به مردم فایده برسانیم و به اصلاح دولت‌مردان هم بپردازیم. ما حق سه وزارت‌خانه را داریم. ما علاوه بر دو وزارت‌خانه، مسئولیت و سرپرستی شورای اسلامی نظریاتی را در اختیار داریم که رئیس آن عضو جمعیت علمای اسلام است.
مشکل اینجاست که قانون فعلی پاکستان “موقتی” است؛ زیرا قانون اساسی همان خواهد بود که طبق دستورات قرآن و سنت باشد. قانون سازی باید طبق سفارشات شورای اسلامی نظریاتی صورت بگیرد. طبق برنامه باید این کار در 5 سال انجام می‌گرفت تا در دو سال بعدی روی آن بحث شود و قانون اساسی طی هفت سال باید قطعی می‌شد. بیش از پنجاه سال گذشته و هنوز دست‌هایی اجازه‌ی عملی شدن این کار را نمی‌دهند. تلاش ما در همین راستاست. ما نمی‎خواهیم انقلابی بیاوریم و نظام را عوض کنیم. نظام ساخته شده و فقط باید آن را از طریق مجلس اجرایی کرد. جمعیت علمای اسلام همین مطالبه را دنبال می‌کند که قانونی هم است. در قانون جاری نوشته است که این موقتی است؛ اما قانون اصلی و همیشگی به اجرا در نمی‌آید. پس شورای اسلامی نظریاتی بخش مهمی است. هرگاه دولت یا دادگاه‌های ایالتی و دادگاه عالی کشور با مشکلی و سوالی مواجه می‌شوند، برای پاسخ به همین شورا مراجعه می‌کنند.
در پایان داستانی برای شما تعریف کنم؛ مدتی پیش یک لایحه به نام «نگهداری از حقوق خانواده» یا به اسمی مشابه آماده و توسط 60 نفر امضا شد. در این لایحه یک بند وجود داشت که اگر پدری از پسرش ناراحت شد، پسر می‌تواند به پاسگاه برود و شکایت کند تا پدر بازداشت شود. همین‌طور اگر بین مادر و دختری یا زن و شوهری اختلاف پیش آمد و آنها ناراحت شدند، فقط ناراحت نه زد وکوب، آن زن می‌تواند از طریق ثبت شکایت در پاسگاه مادر یا شوهرش را به بازداشت‌خانه بفرستد! سازمان‌های بین‌المللی از دولت‌مردان پاکستانی خواستند که این لایحه را بپذیرد و اجرا کند، وگرنه از کمک‌های مالی خبری نیست. پاکستان هم کشوری فقیر است و شدیدا به کمک‌های مالی خارجی وابسته است. این امر موجب نگرانی دولت شد؛ نه جایگزینی برای کمک‌های خارجی وجود داشت و از ترس فشار مردم و افکارعمومی هم نمی‌توانست لایحه را قبول کند، کرسی‌های ما هرچند کم باشند ولی فشار ما زیاد و موثر است. آنها برای حل این مشکل به شورای اسلامی نظریاتی مراجعه کردند و به سازمان‌های غربی گفتند ما یک شورای نظریاتی داریم، هرچه این شورا بگوید ما اجرا می‌کنیم. ما کاری کردیم که هم از کمک‌های خارجی بی‌بهره نباشند و چرخ کشور بچرخد و هم لایحه‌ی غیرقانونی اجرایی نشود. ما کل لایحه را به دو بخش تقسیم کردیم؛ بخشی مخالف اصول اسلامی نبود و گفتیم این موارد مورد تائید هستند. اما بخش دوم که مورد منازعه بود را گفتیم زیر بحث قرار دارد. بخش مورد بحث هم هرگز از بحث رها نخواهد شد!
چند وقت پیش مسئله‌ای نزد دولت آمد که اول حیوانات را بیهوش کنید بعد سرشان را ببرید. آنها گفته بودند، روش عادی ذبح حیوانات به آنها ظلم است. در بسیاری از کشورها به همین روش ذبح صورت می‌گیرد. وقتی دولت ما به شورای اسلامی نظریاتی مراجعه کرد، من در مورد این مسئله مقاله‌ای پژوهشی نوشتم. گروه مقابل 5 روش برای بیهوش کردن حیوان نوشته بودند. من با دو تن از کارشناسان و پزشکان آلمانی مکاتبه کردم و دیدگاه آنها را پرسیدم. آنها هم تائید کردند که آسان‌ترین روش ذبح حیوان روش اسلامی است. رای آنها را ضمیمه مقاله‌ام کردم. دلیل‌اش هم این است که وقتی چهار رگ گردن زده می‌شوند، ارتباط مغز با سایر بدن قطع می‌شود و دردی احساس نمی‌شود. اما با بیهوش کردن این ارتباط از بین نمی‌رود و حیوان اذیت می‌شود. از پزشکان جراح بپرسید آنها هم تائید خواهند کرد که باوجود بیهوشی ارتباط بین بدن و مغز باقی می‌ماند. قبل از هرچیزی مغز درد را حس می‌کند. پزشکان آلمانی نوشته بودند که با ذبح شرعی حیوان، آن حیوان هیچ دردی حس نمی‌کند و علت تکان خوردن حیوان بعد از ذبح درد نیست، بلکه خون حرامی که در مغز قرار دارد از او جدا می‌شود و این باعث ایجاد حرکت و لرزه در بدن حیوان می‌شود. در نتیجه همین لرزیدن، خون خراب و مضر از جسم حیوان بیرون می‌شود. بعد از ذکر این مسائل، در پرتو قرآن و سنت ثابت کردم که بیهوش کردن حیوان پیش از ذبح، باعث اذیت بیشتر است و آسان‌ترین روش ذبح شرعی و اسلامی می‌باشد.

سنی آن‌لاین: از اینکه فرصتی در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاسگذاریم.

تهیه و تنظیم: عبدالحکیم شه‌بخش


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید