امروز :پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳

صحابه و روابطشان با خاندان پيامبر صلي‌الله‌‌عليه‌وسلم [بخش دوم و پایانی]

صحابه و روابطشان با خاندان پيامبر صلي‌الله‌‌عليه‌وسلم [بخش دوم و پایانی]

 پس از آنكه حضرت علي به پيشنهاد ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما براي خواستگاري فاطمه خدمت رسول خدا صلي‌الله‌‌عليه‌وسلم شرفياف شد و از جانب وي جواب مثبت شنيد. رسول اكرم صلي‌الله‌‌عليه‌وسلم به علي رضي‌الله‌عنه‌ فرمود: «اي علي برخيز و زره‌ات را براي تهيه جهيزية فاطمه بفروش برسان،» حضرت علي زره را به بازار برد و به عثمان ذي‌النورين فروخت و قيمتش را به رسول خدا صلي‌الله‌‌عليه‌وسلم داد. پيامبر صلي‌الله‌‌عليه‌وسلم مبلغي از آن پول را به بلال داد تا براي فاطمه رضي‌الله‌عنها عطر و غيره بخرد. و مبلغي هم به ابوبكر صديق داد تا براي فاطمه رضي‌الله‌عنها لباس و لوازم خانگي بخرد، شيخ ابوجعفر طوسي ـ از علماي شيعه ـ اين واقعه را از علي كرم‌الله وجهه در كتاب «امالي» نقل كرده است، گزيده‌اي از آن خدمت خوانندگان آورده مي‌شود.

«… قال علي قال رسول‌الله قم فبع الدرع، فقمت فبعته و اخدت الثمن و دخلت علي رسول‌الله فسكبت الدراهم في حجره فلم يسألني كم هي؟ و لا انا اخبرته ثم قبض قبضةً و دعا بلالاً فاعطاه و قال: ابتع لفاطمة طيباً ثم قبض رسول‌الله من الدراهم بكلتا يديه فاعطاها ابابكر و قال ابتع لفاطمة ما يصلحها من ثياب و أثاث البيت»(1)
ملامحمدباقر مجلسي ترجمه اين روايت را در جلاءالعيون چنين بيان كرده است:‌
«شيخ طوسي به سند معتبر از حضرت صادق عليه‌السلام‌ روايت كرده است…. حضرت اميرالمومنين عليه‌السلام‌ فرمود كه رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌ مرا فرمود كه يا علي برخيز و زره را بفروش. من برخواستم و قيمت آن را گرفتم به خدمت آن حضرت آوردم زرها را در دامن آن حضرت ريختم آن‌حضرت از من نپرسيد كه چند است من نيز نگفتم پس يك كف از آن زر گرفت بلال را طلبيد، به او داد و گفت: از براي فاطمه بوي خوشي بگير. پس دو كف از آن دراهم برگرفت و به ابوبكر داد فرمود: كه برو به بازار و از براي فاطمه بگير آنچه او را در كار است از جامه و اساس* البيت عمار بن ياسر و جمعي از صحابه را از پي او فرستاد همگي به بازار درآمدند پس هر يك از ايشان چيزي را اختيار مي‌كردند.
به ابوبكر مي‌نمودند و به مصحلت او مي‌خريدند… چون همه اسباب را خريدند بعضي را ابوبكر برداشت و هر يك از صحابه بعضي را برداشتند به خدمت رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌ آوردند حضرت هر يك از آنها را بدست مي‌گرفت و ملاحظه مي‌نمود و مي‌فرمود خداوندا مبارك گردان اين را بر اهل‌بيت من.»(2)
قابل ذكر است، كه محمد بن علي شهر آشوب هم همين روايت شيخ طوسي را در جلد چهارم مناقب ابن شهر آشوب در فصل تزويج فاطمه با علي بطور مختصر نقل كرده است.
براي توضيح بيشتر مسئله روايت ديگري از كتابهاي اهل‌تشيع نقل مي‌شود. در آن به طور صراحت ذكر شده كه علي كرم‌الله وجهه زره‌اش را ه چهارصد درهم به عثمان ابن عفان رضي‌الله‌عنه‌ فروخت، حضرت عثمان پس از آنكه بهاي زره را پرداخت زره را هم به حضرت علي هديه كرد علي رضي‌الله‌عنه‌ دراهم و زره را خدمت رسول‌الله صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌ آورد و ماجراي فروختن زره و هديه نمودن آن را از جانب عثمان رضي‌الله‌عنه‌ براي نبي اكرم صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌ بيان كرد، رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌ در حق عثمان بن عفان دعاي خير نمود، علي بن عيسي اربيلي از مناقب خوارزمي در كشف‌الغمه چنين روايت كرده: «قال  علي: فاقبل رسول‌الله (صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌) فقال: يا اباالحسن انطلق الان فبع درعك و ائتني بثمنه حتي اهييء لك و لابنتي فاطمه ما يصلحكما. قال علي: فانطلقت و بعته باربع مأة درهم سود هجرية من عثمان بن عفان (رضي‌الله‌عنه‌) فلما قبضت الدراهم منه و قبض الدرع مني قال: يا اباالحسن ألست اولي بالدرع منك و انت اولي بالدرهم مني؟ فقلت بلي، قال: فان الدرع هدية مني اليك. فاخذت الدرع و الدراهم و اقبلت الي رسول‌الله (صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌) فطرحت الدرع و اقبلت الي رسول اخبرته بما كان من امر عثمان فدعا له بخير…»(3)
ترجمه: حضرت علي فرمود: آنگاه رسول‌الله صلي‌الله‌عليه‌وسلم‌ فرمود: اي علي اكنون برو زره خود را بفروش و بهاي آن را بياور تا اسباب و نيازهاي خانگي شما را تهيه كنيم. علي‌ كرم‌الله وجهه فرمود: من رفتم و آنرا به چهارصد درهم سود هجرية به عثمان ابن عفان فروختم، وقتي كه دراهم را از او تحويل گرفتم و او زره را از من قبض نمود گفت: «اي علي آيا من به زره از تو اولي‌تر و تو به دراهم از من اولي‌ و انسب‌تر نسيتي؟ گفتم چرا نه!! عثمان فرمود: پس اين زره را به تو هديه مي‌كنم علي كرم‌الله وجهه فرمود من زره و دراهم را برداشته خدمت رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم)‌ آوردم و او را از ماجراي عثمان و هديه زره خبر دادم.» نبي اكرم (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) در حق حضرت عثمان (رضي‌الله‌عنه‌) دعاي خير نمود. همين روايت در مناقب خوارزمي فصل بيستم در تزويج فاطمه با علي ص 252ـ253 و بحارالانوار از ملا محمدباقر  مجلسي در جلد چهل و سوم باب تزوجها بعليٍ (رضي‌الله‌عنه‌) ص: 130 نقل شده است.
در روايتي كه علي ابن عيسي اربيلي نقل كرده آمده است كه حضرت علي فرمود: من پس از آن كه به خدمت رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) جواب مثبت داد و خواست در حضور صحابه عقد نكاح فاطمه را با من ببندد با شتاب از خدمت رسول خدا (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) خارج شدم و بر اثر سرور و شادماني زياد نمي‌دانستم چكار مي‌كنم آنگاه ابوبكر و عمر (رضي‌الله‌عنهما) از روبروي من ظاهر شدند، فرمودند: «پشت‌سرت چيست؟!» گفتم: «رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) دخترش فاطمه را در عقد نكاح من درآورد،» و فرمود: «خداوند او را در آسمان به عقد نكاح تو درآورده، و هم اينك رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) از خانه خارج مي‌شود تا در حضور مردم آن‌ را اعلام كند،» ابوبكر و عمر خيلي خوشحال شدند و با من به سوي مسجد برگشتند هنوز به وسط مسجد نرسيده بوديم كه رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) به ما پيوست، چهرة انورش از فرط سرور و شادماني مي‌درخشيد.
الفاظ روايت ياد شده چنين است: «… قال علي: فخرجت من عند رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) مسرعاً و انا لا اعقل فرحاً و سروراً، فاستقبلني ابوبكر و عمر (رضي‌الله‌عنهما) فقالا: ما وراك؟ فقلت: زوجني رسول‌الله ابنته فاطمه و اخبرني ان الله عزوجل زوجنيها في السماء، و هذا رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) خارج في اثري ليظهر ذلك بحضرة الناس، ففرحا بذلك فرحاً شديداً و رجعا معي الي المسجد، فما توسطناه حتي لحق بنا رسول‌الله و ان وجهه ليتهلل سروراً و فرحاً، فقال: يا بلال … اجمع الي المهاجرين و الانصار…»(4)
در اين روايت صراحتاً لفظ «ففرحنا بذلك فرحاً شديداً…» بكار رفته؛ يعني حضرت علي كرم‌الله وجهه فرمود: ابوبكر و عمر از شنيدن اين موضوع كه رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) حضرت فاطمه را به عقد نكاح حضرت علي درآورده بي‌نهايت خوشحال شدند، لذا معلوم مي‌شود آنان دوست و غم‌خوار علي بودند، خوشحالي حضرت علي سبب خوشحالي ابوبكر و عمر و انده و غم ماية‌ اندوه و غم ابوبكر و عمر  مي‌شد. هيچ نوع كدورت و رنجشي بين آنان نبود. و گرنه معنايي نداشت كه بر اثر خوشي و سرور علي ابوبكر و عمر خوشحال شوند بلكه برعكس ناراحت و غمگين مي‌شدند، تا چه رسد كه او را وادار به ازدواج با فاطمه نمايند.
اين روايت را تنها علي بن عيسي اربيلي در كتابش نقل نكرده، بلكه افراد ديگري هم از علماي شيعه اين روايت را ذكر كرده‌اند، علامه ملا محمدباقر مجلسي  در بحارالانوار جزء چهل و سوم در باب تزويجها… در صفحه 139 و خوارزمي در مناقب باز هم در باب تزويج رسول‌الله فاطمه به علي ص: 252 ـ251 اين روايت را نقل كرده‌اند.
در روايتي آمده كه حضرت انس (رضي‌الله‌عنه‌) نزد رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) نشسته بود كه بر رسول خدا (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) وحي نازل شد، پس از آنكه آثار وحي زائل شد و رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) بهبودي حاصل كرد،‌ به حضرت انس فرمود: «اي انس آيا مي‌دني جبرئيل از طرف صاحب عرش ـ خدا ـ‌ چه آورد؟» انس فرمود: «خدا و پيامبرش بهتر مي‌دانند.» فرمود: «خدا به من امر كرده  تا فاطمه را در عقد نكاح علي آورم برو ابوبكر و عمر و عثمان و علي و طلحه و زبير و به همان تعداد از انصار را به نزد من فرا خوان،» پس از آنكه انس آنان را فراخواند، و هر يكي از آنان در جايي نشست رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) نكاح فاطمه را با علي بست.
علي بن عيسي اربيلي همين روايت را چنين نقل كرده: «… عن انس قال: كنت عند النبي (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) فغشيه الوحي، فلما افاق قال لي: يا انس اتدري بما جاءني جبرئيل من عند صاحب العرش؟ قال: قلت الله و رسوله اعلم، قال: أمرني ان ازوج فاطمة من علي فانطلق فادع لي ابابكر و عمر و عثمان و عليّاً و طلحة و الزبير و بعددهم من الانصار. قال: فانطلقت فدعوتهم له: فلما أخذوا مجالسهم قال رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) بعد الحمد و الثناء … اني اشهدكم اني قد زوجت فاطمة من عليٍ علي اربع مأة مثقال فضة ان رضي علي بذلك»(5)
ملاحظه در روايت فوق چنين بر مي‌آيد كه رسول‌ خدا (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) حضرت ابوبكر و عمر و عثمان و غيره را براي آن فراخواند تا آنان را در عقد نكاح شاهد قرار بدهد و ايشان در عقد نكاح فاطمه و علي (رضي‌الله‌عنهما) حضور داشته باشند.
اينك روابط و همدردي و غم‌خواري و اعتماد آن بزرگان را نسبت به يكديگر از كتابهاي اهل‌سنت و شيعه و از زبان خودشان بيان خواهم كرد.
حضرت عايشه صديقه دختر ابوبكر صديق (رضي‌الله‌عنهما) در روايات متعددي حضرت فاطمه زهرا دخت گرامي نبي اكرم (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) را مورد ستايش و تمجيد قرار داده است. مختصراً به بعضي از روايات اشاره‌اي خواهيم داشت. حاكم در مسند خود از ام‌المؤمنين عايشه درباره فاطمةالزهرا چنين روايت كرده است:‌
«… ما رأيت احداً كان اشبه كاملاً و حديثاً برسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) من فاطمة و كانت اذا دخلت عليه قام اليها قبلها و رحب بها كما كانت تصنع هي به صلي‌الله‌عيله‌وسلم» (6)
عايشه صديقه در اين روايت فرموده: احدي را نديديم كه در گفتار و سخن از فاطمه به رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) شبيه‌تر باشد. وقتي فاطمه به نزد آن‌حضرت مي‌آمد، نبي اكرم (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) برمي‌خاست او را مي‌بوسيد و به او خوش آمد مي‌گفت: همانگونه كه فاطمه با رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) برخورد مي‌كرد.
شيخ عباسي قمي ـ از علماي شيعه ـ در منتهي‌الآمال در بيان فضايل فاطمه از عايشه صديقه نقل كرده است «شيخ طوسي از عايشه روايت كرده است كه من نديدم احدي را كه در گفتار و سخن شبيه‌تر باشد از فاطمه به رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) چون فاطمه به نزد آن حضرت مي‌آمد او را مرحبا مي‌گفت و دستهاي او را مي‌بوسيد و در جاي خود مي‌نشاند. چون حضرت به خانه فاطمه مي‌رفت، برمي‌خاست و استقبال آن‌حضرت مي‌كرد و مرحبا مي‌گفت، و دستهاي آن‌حضرت را مي‌بوسيد…»(7)
حضرت صديقه در روايت ديگري فرمود: … ما رأيت احداً قطا صدق من فاطمة غير ابيها…»(8)
 يعني من هرگز احدي را راستگو‌تر از فاطمه بغير از پدرش نيافتم، اين خود نشانگر ارادت خاصي است كه عايشه نسبت به فاطمة زهرا داشت. در مقابل فاطمه هم نسبت به عايشه اعتماد و ارادت ويژه‌اي داشت، در صحيح مسلم از عايشه روايت شده كه همسران پيامبر در نزد رسول‌الله نشسته بودند، فاطمه آمد وقتي رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) او را ديد به او خوش آمد گفت و او را سمت راست يا چپش نشاند، سپس آهسته به او چيزي گفت، حضرت فاطمه به محض شنيدن سخن شديداً گريه كرد، چون رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) پريشاني او را ديد بار ديگر آهسته به او چيزي گفت، حضرت فاطمه از شنيدن آن خبر خنديد. پس از آن كه حضرت رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) برخاست، عايشه دربارة آن راز از فاطمه جويا شد فاطمه گرچه در آن وقت راز رسول‌الله (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) را فاش نكرد.  اما بعد از رحلت آن‌حضرت (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) آن راز را براي عايشه بازگو نمود.
عايشه در حق علي كرم‌الله وجهه دعاي خير نموده او را ستايش مي‌كرد. اما احمد در مسند خود از عايشه روايتي نقل كرده در آن ذكر شده كه عبدالله بن شداد بعد از شهادت حضرت علي كرم‌الله وجهه، از عراق به خدمت ام‌المؤمنين عايشه صديقه رسيد. ام‌المؤمنين فرمود: «اگر دربارة قومي ـ خوارج ـ از تو بپرسم درست جواب مي‌دهي؟» ابن شداد جواب داد «حتماً،» عايشه از حال خوارج پرسيد عبدالله بن شداد جواب داد، صديقه گفت: «وقتي اهل عراق ـ خارجي ـ‌ در مقابل علي قرار گرفتند علي چه گفت؟» عبدالله بن شداد جواب داد، علي صدق‌الله و رسوله مي‌گفت.
عايشه براي تاكيد بيشتر پرسيد: «آيا از او سخن ديگري شنيدي؟» عبدالله گفت: «خير!» عايشه فرمود: «بله صدق‌الله و رسوله،» خدا بر علي رحم كند و از او خشنود باد، او چيز شگفت‌انگيزي را كه مي‌ديد، صدق‌الله و رسوله مي‌گفت. الفاظ حضرت صديقه (رضي‌الله‌عنها) چنين نقل شده‌اند: «… قالت: اجل صدق‌الله و رسوله! يرحم الله علياً (رضي‌الله‌عنه‌) إنه كان من كلامه لايري شيئاً يعجبه إلا قال: صدق‌الله و رسوله…»(9)
حضرت عبدالله بن عباس پسرعموي رسول‌ (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) و علي كرم‌الله وجهه در مرض‌الموت عايشه براي عيادت اجازه خواست، حضرت عايشه بار اول اجازه نداد، اما بر اثر اصرار ابن عباس به وي اجازه داد. صديقه اظهار پريشاني و غم نموده فرمود: «مي‌ترسم كه بعد از مرگ چه خواهد شد،» ابن عباس فرمود: من از رسول‌الله شنيدم كه فرمود: «عايشه در بهشت همسرم خواهد بود، و نبي اكرم (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) به نزد پروردگارش والاتر و بالاتر از آن است كه پاره‌اي از آتش جهنم را به تزويج او در آورد،» عايشه فرمود: اضطراب و پريشانيم را رفع كردي خداوند پريشاني ترا رفع كند.»(10)
در طبقات ابن سعد از علي‌المرتضي در فضايل صديق و فاروق روايتي نقل شده كه شخصي از علي درباره ابوبكر و عمر پرسيد، علي فرمود: آنان پيشوايان هدايت و راهنماي امت و مصلحان قوم، و در اهداف خير موفق و كامران بودند، و از اين دنيا گرسنه خارج شدند، يعني براي مطامع دنيوي مالي جمع نكردند الفاظ حديث ياد شده چنين است:‌
«… سئل علي عن ابي‌بكر و عمر قال: كانا امامي هديً راشدين مصلحين منجحين خرجا من الدنيا خميصين…»(11)
علامه سيوطي در تاريخ‌الخلفاء از بزار و ابن عساكر از اسيد بن صفوان در تحت تفيسر آيه «… والذي جاء بالصدق و صدق به…» از حضرت علي (رضي‌الله‌عنه‌) چنين روايت كرده است، «… قال علي: والذي جاء بالحق محمد (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) و صدق به ابوبكر الصديق (رضي‌الله‌عنه‌) …»(12) (ابن عساكر مي‌فرمايد: در روايت از علي (رضي‌الله‌عنه‌) «بالحق» آمده و شايد اين قرائت علي (رضي‌الله‌عنه‌) باشد.)
علي كرم‌الله وجهه فرمود: در آيه شريفه مراد از «والذي جاء الصدق» حضرت‌الرسول (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) و مراد از «صدق به» ابوبكر صديق است كه او را تصديق و تأييد كرد.
اين روايت را علماي اهل‌سنت و علماي شيعه در تفاسير خود نقل كرده‌اند شيخ ابو علي طبرسي ـ از علماي شيعه در تفسير مجمع‌البيان تحت آيه كريمة «والذي جاء بالصدق و صدق به» همين روايت را ذكر كرده است.
با بيان روايات و وقايع و اقوال آن وارستگان نسبت به يكديگر خوانندگان محترم ملاحظه مي‌فرمايند كه بين شاگردان و جانثاران رسول اكرم (صلي‌الله‌عيله‌وسلم) چقدر الفت و صميميت و اعتماد كلي برقرار بود خداوند منان مسلمانان را به خط مشي صحابه و خاندان گراميش توفيق عنايت فرمايد تا بين مسلمانان همان الفت، رأفت، همدردي و غمخواري برقرار شده و بساط زشت حقد، كدورت و اختلاف از ميان مسلمانان برچيده شود.
و ما ذالك علي‌الله بعزيز

نگارنده: مولوی خدارحم لکزایی

منبع: فصلنامۀ ندای اسلام

پی نوشت:
1ـ كتاب‌الامالي لشيخ ابي جعفر طوسي ج:1، ص:39، و بحار‌الانوار جزء چهل و سوم ص:93 دار احياءالتراث العربي، بيروت ـ‌لبنان.
* كلمه عبارات نقل شده از شيخ عيناً بدون دخل و تصرف آورده شده است.
2ـ جلاءالعيون فارسي بحث تزويج فاطمه، ص:118، از انتشارات قائم، تهران.
3ـ كتاب‌الغمة ج:1، في ذكر تزويجه فاطمه ص:472، از انتشارات حاج محمدباقر چاپ اسلامية، سال 1381هـ..
4ـ كتاب‌الغمة ج:1، في ذكر تزويجه فاطمه ص:484ـ483، از انتشارات حاج محمدباقر چاپ اسلامية.
5ـ كشف الغمة ج: 1 ص: 741ـ472 ـ و بحارالانوار، ج: 43 ص: 119.
6ـ‌ المستدرك للحاكم ج:3 ص:154.
7ـ منتهي‌الآمال جلد اول باب فضائل فاطمه (رض) ص:132 چاپ تهران.
8ـ حليةالاولياء ج:2، ص:42 تذكرة فاطمة (رض).
9ـ مسند امام احمد، ج:1‌، تحت مسندات علي‌المرتضي ص: 87 ـ 86.
10ـ جامع مسانيد الامام الاعظم ج:1، ص:215 و مسند الامام ابي حنيفه ص:179.
11ـ طبقات ابن سعد ج: 3، ص:149، قسم اول تذكره ابي‌بكر.
12ـ تاريخ‌الخلفاء سيوطي ص:49، و مجمع‌البيان للطبرسي ص:361، در جمع‌آوري مقاله و رجوع به مراجع از رحماء بينهم استفاده شد.

 

 

 


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید