مولانا خواجه شمس الدین مطهری فرزند مرحوم خواجه محمدرضا (كه سلسلهی نسبشان به حضرت قطب الاقطاب ژنده پیل احمد جامی و سپس به حضرت جریر بن عبدالله بجلی رضیاللهعنه صحابی جلیلالقدر میرسد.) در دی ماه سال1282 هـ .ش در قریه “تیزاب” میان خواف كه در 7 كیلومتری خواف خراسان واقع است، در خانوادهای دارای حسب و نسب و تقوا و فضیلت، چشم به جهان گشود. از دوران كودكی آثار طلب علم، نبوغ و استعداد سرشار بر جبینش آشكار بود. مولانا قرآن مجید و كتابهای فارسی از قبیل دیوان حافظ شیرازی و امثال آن و كتابهای مقدماتی را در زادگاه خویش، زیر نظر برادر بزرگوارشان مرحوم حاج خواجه نظام الدین و سایر علمای زمان محل فرا گرفت.
مسجد خرقه مباركه هرات افغانستان
مولانا مطهری كه همواره تشنه علم و فهم واقعی و كاملتری از قرآن و سنت و فقه اسلامی بود و خداوند آیندهای بس درخشان برای وی در تقدیر قلم زده بود، نتوانست به میزان علوم و تعلیمات آن زمان این سرزمین بسنده نماید و برای ادامه تحصیل در سال 1307 هـ .ش عازم شهر هرات افغانستان گردید و در مسجد خرقه مباركه به تحصیل علوم عربی و دینی اشتغال ورزید و از اساتید بزرگ و مشایخ عظام و مشهور آن جا در علوم متداوله؛ صرف و نحو، فقه، تفسیر، حدیث، معانی و بیان و غیره و نیز در تصوف و عرفان و تزكیه نفس كسب فیض نمود.
مدرسه علمی فتح پوری
معلومات حاصله در هرات، با آن كه در سطحی عالی قرار داشت، امّا نتوانست عطش و استعداد كم نظیر حضرت مولانا مطهری را پاسخگو باشد و وی را اشباع نماید؛ لذا ایشان برای تكمیل بیشتر مرتبه علمی خویش و بهرهگیری بیشتری از دریای بیپایان علوم شرعی و معرفت الهی در شهریورماه سال 1312 هـ.ش عازم هندوستان گردید و در چهاردهم شهریورماه همان سال به شهر “چمن” (یكی ازشهرهای بلوچستان پاكستان كنونی) وارد گردید و از آن جا راهی دهلی شد و مدت پنج سال در مدرسه “فتح پوری” از محضر علمای اعلام و فقهای كرام كسب فیض نمود.
دارالعلوم دیوبند
حضرت مولانا خواجه شمس الدین مطهری شخصیتی كه رب العالمین خواسته بود وجود پر بركت او را وسیله نجات انسانهای بسیاری قرار دهد و افراد زیادی را توسط او به مراتب عالی علم و معرفت الهی برساند، همچنان جویای هر چه بیشتر علوم دریاهای امواج قرآن و سنت و شریعت محمدی صلّیاللهعلیهوسلّم بود و برای سیراب شدن آرام نداشت تا بالاخره مقدر وی مهد بزرگ علم یعنی «دارالعلوم دیوبند» و محضر علمای برجسته و مجاهدی همچون علامه سید حسین احمد مدنی، مولانا اعزازعلی، مولانا شبیراحمدعثمانی، مولانا محمد ادریس كاندهلوی، مولانا عبدالخالق، مولانا ابراهیم بلیاوی، مولانا اصغر حسین و مولانا مفتی محمدشفیع گردید كه به سرپرستی حضرت مولانا قاری محمدطیب در آن جا به افاده مشغول بودند.
حضرت مولانا مطهری به خاطر تواضع ویژه و استعداد كم نظیر و اخلاق نیكویش مورد توجه اساتید قرار گرفت و خودش نیز به آنها بسیار علاقه داشت و مهر و محبت میورزید. آن قدر در فراگیری علم كوشا بود كه یك روز بیان فرمود: «زمانی كه برای تحصیل به هندوستان رفته بودم، پس از پنج سال یك مرتبه پاكت نامهای كه برادرم از ایران برایم فرستاده بود، به دستم رسید. آن وقت وسط هفته بود، بلافاصله نامه را در جیبم گذاشتم و گفتم اكنون درست نیست فكر خود را به نامه و محتوای آن مشغول سازم. نامه را میتوانم روز جمعه مطالعه نمایم.» وی همچنین آن قدر به اساتید خویش علاقه و احترام داشت كه با ذكر نام آنها اشكهایش جاری میگشت.
یادم است استاد درس مشكوة ما (جناب مولانا غلام احمد موحدی) كه از شاگردان حضرت مولانا مطهری میباشد یك مرتبه در وسط درس توقف نمود، نگاه كردیم! دیدیم گریهاش گرفته است، آنگاه گفت: حضرت مولانا مطهری نیز به هنگام تدریس به ما، در همین جا گریهشان آمد و فرمودند: از استادم به یادم آمد كه به هنگام تدریس به گریه افتادند. (موضوع درس در مورد حضرت زینب رضیالله عنها دختر رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم و اسارت شوهرش بود.)
تدریس در بریلی یكی از شهرهای هند
وقتی كه حضرت مولانا از دارالعلوم دیوبند فارغ التحصیل گردیدند، از طرف دارالعلوم به سمت استاد معرفی شدند تا در “بریلی” ـ یكی از شهرهای هند ـ به تدریس اشتغال ورزند ومدت دو سال در آن جا مشغول تدریس بودند.
بازگشت به وطن
حضرت مفتی اعظم مولانا خواجه شمسالدین مطهری در اواسط سال 1325 هـ.ش به علت احساس مسؤولیت در قبال مردم دیار خویش و با توجه به نیاز شدید این منطقه به عالمی متبحر و وارسته و علاقه بینظیر مردم این سامان به فراگیری علم و شریعت، از طریق افغانستان عازم زادگاه خویش گردید.
ابتدا در روستای “تیزاب” كه زادگاه اصلی ایشان بود، مسكن گزید. اما پس از آن كه علما و معتمدین شهر خواف از مراجعت این فقیه عالی قدر اطلاع یافتند، با كمال عشق و علاقه به خدمت آن بزرگوار شتافته و تقاضا نمودند تا برای افاده لازم به شهر خواف انتقال یابند.
تدریس در مسجد جامع خواف
در این زمان بود كه تقاضاهای مكرر و مؤكدی از شهرها و اماكن مختلفی از استان خراسان انجام شد تا این عالم ربانی در آن جاها به تأسیس مدرسه علمی و امر ارشاد دینی اقدام نماید، ولی اصرار و پافشاری جامعه روحانیت آن زمان شهر خواف و مردم دین دوست و علم طلب این دیار و عنایت خود حضرت مولانا به این مردم و این سرزمین، بنا به تقدیر الهی موجب شد كه سعادت عظیم شامل حال مردم این دیار گردد.
در همان سال اول بیش از هشتاد نفر طلبه، پروانه وار به دور این شمع فروزان علم و دانش گرد آمدند و با آن كه مشكلات اقتصادی شدید و عدم فضای آموزشی كافی و ناملایمات بسیار دیگری بود، اما عشق الهی و صبر و پایداری و اخلاص حضرت مولانا همه این مشكلات را سهل نمود. در این زمان بود كه حضرت مولانا به تنهایی امر تدریس كلیه طلاب را بر عهده داشت. آن هم در مسجد جامع كه در آن زمان خانه و ایوان و صحن مسجد جامع كلاس درس و از اطاق و طاقچههایی كه موقتاً جلوی آن با خشت خام ساخته شده بود و یك در كوچك و ساده بر آنها نصب گردیده بود، به عنوان حجره استفاده میشد.
به طور كلی این صبر و استقامت و اخلاص و تواضع كمنظیر كه در چنان موقعیتی تعداد زیادی طلبه را یك نفر هم از نظر معیشی متقبل و متحمل باشد و هم به امر تدریس و تربیت آنها بپردازد، امری بسیار مهم و عجیب بوده كه هر بیننده و شنوندهای را متحیر میسازد كه جز فضل و عنایت رحمانی و موهبت الهی چیز دیگری نمیتواند آن را توجیه نماید.
احداث و تأسیس حوزه علمیه احناف خواف در كنار مسجد حضرت بلال
از آنجا كه این تعلیم و تربیت برای خدا و تحت عنایت و فضلحضرت حق بود، علیرغم همه مشكلات، استمرار و پیشرفتنمود و سرانجام پس از گذشت شانزده سال در سال 1340 هـ.ش محلی تحت عنوان «حوزه علمیه احناف خواف» در كنار «مسجدحضرت بلال» كه در آن زمان به مسجد «سَردِه» معروف بود با عنایت الهی و كمكهای مردم خیر احداث و تأسیس شدكه هر چند در محلی به اصطلاح چپ كوچه و در سطحی اولیه وساده بود، ولی تا حدود زیادی مشكل اسكان طلاب حل شد و باعث خوشحالی فوقالعاده مدرسین، طلاب و مردم متدین شهر بود.
احداث محل فعلی حوزه علمیه در میلان پیراحمد
به تدریج به فضل الهی توسعه روز افزون، به دست آمدن مدرسینی از طلاب تحصیل كرده، افزایش جمعیت شهر و افزایش نیازها و مراجعه بیشتر به حوزه علمیه، افزایش تعداد طلاب، مرجع قرار گرفتن حوزه علمیه به عنوان پایگاه افتاء، قضاوت، حل و فصل مسایل و اصلاح ذات البین، ایجاب نمود كه محل جدیدی برای حوزه علمیه كه به خیابان اصلی نزدیكتر و عبور و مرور سهلتر صورت گیرد باشد و امكان مراجعه و رفت و آمد بیشتر باشد و نیز محل و فضای وسیعتری موجود باشد، در نظر گرفته شد كه در نتیجه محل كنونی ساخته و در دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی سال 1358 هـ.ش، افتتاح گردید.
فعالیتهای علمی حضرت مولانا خواجه شمسالدین مطهری
همان طور كه قبلاً گفته شد، تمام وقت حضرت مولانا و توان و تلاش ایشان مصروف تربیت و تعلیم طلاب (با توجه به كم بودن مدارس و حتی در اوایل تنها بودن خود ایشان) پاسخگویی به مسایل شرعی مردم، افتاء، قضاوت، رسیدگی به امور اجتماعی، اخلاقی و تربیتی مردم میگردید؛ تا جایی كه بسیاری اوقات از شهرستانهای دیگر، علاوه از شهر خواف و روستاهای تابعه، استفتائات به خدمت ایشان میرسید تا فتوا صادر فرمایند، زیرا فتوای ایشان مورد قبول خاص و عام و اطمینان بخش قلوب بود.
علاوه بر آن، مولانا مطهری سعی مینمود تا مخارج خانه خویش را نیز از دسترنج خود كسب نماید. بسیاری اوقات بعد از ظهرها به روستای تیزابـ زادگاه خویش ـ رفته و به امور كشاورزی می پرداخت. بدین سبب چندان فرصتی برای تألیف و تصنیف باقی نمی ماند. با این حال علاوه از خدمات چشمگیر فوق و تربیت علمایی والامقام در علم و ادب و فارغ التحصیلانی لایق در سال1341 هـ.ش رسالهای در مورد “احكام شیرخوارگی” كه در آن زمان بسیار مورد سؤال بود، تألیف و نیز به دستور ایشان كتاب “خلاصه المسائل” كه مشتمل بر احكام و مسایل شرعی میباشد، تألیف و تدوین گردید.
خصوصیات اخلاقی حضرت مولانا مطهری
حضرت مولانا مطهری بسیار متواضع، صبور، حلیم و رئوف بود. وی اسوه و الگوی بسیار خوبی در زهد و تقوا، صبر و استقامت، وقار و متانت و دارای فضائل و كمالات كامل و بلند و نمونه بارزی از اتّباع سنّت و یادگار خوبی از اسلاف و مشایخ عظام بود. مولانا مطهری با هر كس طوری برخورد میكرد كه آن شخص خیال میكرد محبوبترین شخص نزد ایشان میباشد. از ریا، سمعه، شهرت طلبی و زرق و برقهای دنیا به شدت متنفر بود تا جایی كه مدتها اجازه نمیداد برای حوزه علمیه تابلویی نصب كنند. در جلسات دینی و مراسم دستاربندی تأكید میفرمود: اسم مرا عنوان نكنید و به مدرسین كه شاگردان ایشان بودند، توصیه میفرمود: شما برای خدا كار كنید، لازم نیست خدمات را مطرح و به رخ انسانها بكشید. كار برای خدا باشد، ناصر و معین حقیقی اوست و دلهای همه به دست اوست و اگر او راضی باشد كار ارزش دارد و گرنه هیچ فایدهای ندارد.
مولانا مطهری برای سازندگی بیشتر شاگردان، آنها را علاوه بر پایبندی به فرایض، برای توفیق بیشتر و تزكیه درونی به نوافل ترغیب میفرمود. یكی از شاگردان ایشان میگوید: من زمانی به محضر مولانا مطهری عرض نمودم؛ مردم بعد از سخنرانیهایم برایم هدیه میفرستند، چه كنم كه عملم در مقابل آن قرار نگیرد و بی اجر نشود؟ فرمود: هر چه بیشتر در نوافل و ذكر و تلاوت بكوش، روزه نفلی بگیر و نمازهای نافله بیشتر بخوان.
مولانا مطهری از حد اعلای انصاف برخوردار بود و از نكوهش و عیبجویی دیگران پرهیز مینمود و در حل و فصل مسایل دینی قاطع و پرصلابت و از لحاظ عبادت بسیار شب زندهدار بود و نمونه علم و عمل و اخلاص و تقوا و الگوی خوبی برای دیگران بود. لباسش بسیار ساده بود. گاه در مجالس لازم مانند اعیاد عباء بر تن داشت و گاه با پالتو وارد حوزه علمیه میشد و با عصایی كه در دست داشت، از دور همه كس را به خود خیره میكرد و نور جبین و هیبت خدادادیش، همه را به حیرت وا میداشت. در حالی كه هیچ به خود نمیاندیشید و بسیار شكسته و ساده راه میرفت، اما از نظر بیننده شكوه وعظمت و جبروت خاصی داشت. گویا لشكری از فرشتگان او را همراهی میكنند. گاه مقداری علف زیر بغل داشت و تعدادی گوسفند را از باغی كه در داخل شهر داشت، به طرف خانه میراند كه اگر كسی آن بزرگوار را نمیشناخت، نمیدانست كه آیا یك عالم دین و پیشوای مذهبی و استاد چندین مدرس است، یا یك كشاورز و دامدار ساده است.
مولانا مطهری در امر حوزه علمیه بسیار مقید و با فكر بود و همیشه به شدت احساس مسئولیت میكرد، گویا حساب قیامت بر پا شده است و میخواهند در این مورد از وی سؤال نمایند. گاه بی اختیار از زبان مباركش عباراتی از این قبیل صادر میشد: “من چگونه جواب خدا را بدهم؟” اگر ریزه نانی میدید، چهرهاش دگرگون میشد. آن را بر میداشت و با خود میگفت: “اینها زكات، صدقات و انفاق مردم است كه طلاب بخورند وعلم دین بیاموزند، چگونه میتوان پاسخ داد؟” اگر طلاب را بیكار میدید یا میدید درس را آماده ندارند به شدت بر میافروخت و خود را جداً مسؤول میدانست.
حضرت مولانا مطهری در اجرای احكام الهی و دفاع از حدود الله تعالی بسیار قاطع، بدون ترس از مخلوق و دارای هیبتی خاص بود تا جایی كه افرادی بسیار قدرتمند با ترس و تضرع بسیار در مجلس وی حاضر و به ایراد سخن میپرداختند، اما در برخورد شخصی و رفتار با دیگران بسیار مهربان و متواضع بود. بسیاری اوقات پیرمردها و پیرزنان، جوانان و حتی كودكانی از شهر و روستا و یا از مهاجرین افغانی میآمدند و چنان با وی صحبت و درد دل مینمودند كه گویا دو انسان هم كسب و پیشه و یا دو برادر و یا پدر و فرزندی صمیمی با یكدیگر به گفتگو پرداختهاند.
گذشت و عدم گذشت مولانا برای خدا و در كنترل وی بود.آن جا كه لازم بود، برای تربیت و درس طلاب و یا برخورد با افرادی كه در مسایل مراجعه نموده و سركشی در حكم دین مینمودند، سراپا خشم میگردید كه كسی قدرت مقابله با او را نداشت و آنجا كه تشخیص میداد، خطایی از كسی از روی اشتباه سر زده است و یا متوجه و متنبه گردیده است، هیچ اظهار خشم و ناراحتی نمیكرد. یكی از طلاب آن زمان كه اكنون مدرس است یك روز پنجشنبه هنگام ظهر كه تعطیل شده بود، وسایل خویش را برداشت و سوار دوچرخه عازم روستایش گردید. وی بیتوجه و با سرعت از حوزه علمیه خارج میشد كه یك مرتبه در حالی كه حضرت مولانا وارد میشد و با شخصی دیگر مشغول صحبت بود، دوچرخه به پهلوی مولانا برخورد كرد. مولانا روی خویش را بر نگرداند و سخن خویش را قطع نكرد، چون دید كه این عمل بدون قصد بوده و آن طالب به شدت ناراحت و متوجه خطای خویش گردیده است.
وفات مولانا خواجه شمس الدین مطهری
حدود دوازده روز قبل از عید قربان سال 1410 هـ.ق بر اثر عارضهی ناگهانی قلبی، به بیمارستان قائم مشهد اعزام و این خبر وحشت عجیبی در میان ارادتمندان ایشان ایجاد نمود. همه جا و همه وقت صحبت از حال مولانا بود. عیادتها و رفت و آمدها به مشهد به كثرت انجام میشد تا این كه سرانجام در عید ابراهیمی قربان، ابراهیم گونه پیك رب العالمین را در هنگام طلوع خورشید روز دهم ذیالحجه سال 1410 هـ.ق لبیك گفته و در جوار رحمت پروردگار جای گرفت.
خبر وفات مولانا مطهری، فغان عجیبی در بین حاضرین نماز عید به وجود آورد و شادی عید جای خود را به اندوه فراق مولانا داد. دیگر علما و مردم و جوانان مسلمان احساس یتیمی بینظیری میكردند و تنها آرام بخش آنها، امید به رحمت الهی و تسلیم در برابر حكم او بود و خدا را بر وجود شاگردان ارزشمندش به خصوص فرزند لایق و قابل آن حضرت ـ كه میتوانست خلا وارده را پركند و جراحت حاصله را التیام بخشدـ شكر و سپاس میگفتند. جمع كثیری كه قابل تصور نبود، از شهرستانهای مختلف اهل سنّت استان خراسان و دیگر نقاط عازم مشهد گردیدند و یك روز بعد پیكر مطهرش در جمع هزاران مسلمان شیفته و دل باخته و انبوه بسیاری از علمای دین از مشهد تا خواف تشییع گردید و بعد از ظهر چهارشنبه سیزدهم ذیالحجه در منزل فرزندش، كه در كنار حوزه علمیه قرار دارد، توسط علما غسل و كفن گردید و سپس جهت ادای نماز جنازه به مصلای عید منتقل و در آنجا نماز جنازه بینظیری كه تا به حال كسی در منطقه یادآور نبود، برگزار گردید و مجدداً به محلی معروف به “مزار پیراحمد” (مؤسّس و بانی مدرسه غیاثیه خردگرد، وزیر شاهرخ تیموری و از افراد صالح و خیّر) كه در كنار حوزه علمیه قرار دارد منتقل و در آنجا دفن گردید.
در مراسم تشییع و نماز جنازه، مسلمانان بسیاری از شهرستان خواف و روستاهای آن، شهرستانهای دیگر اهل سنّت و نیز علمای بزرگواری از زاهدان، از آن جمله حضرت شیخ الاسلام مولاناعبدالحمید- حفظه الله تعالی- شركت داشته و با سخنان ارزشمند خویش موجب تسلّی قلوب مجروح گردیدند.
«اللهم اغفرله و ارحمه و عافه و اكرم نزله و وسع مدخله و ابدلهداراً خیراً من داره و اهلا خیراً من اهله؛ اللهم لاتفتنا بعده ولاتحرمنا اجره»
نگارنده: مولوی گل محمد مؤمن
منبع: فصنامه ندای اسلام، ش: 6، ص:51، (با اندکی تلخیص)
دیدگاههای کاربران