“القیوم”، دلیل ثانی برای معبودیت الله سبحانه و تعالی است. معنی “القیوم”، در تفسیر روح المعانی اینگونه آمده است: “القائم الحافظ لکل شیء”- یعنی نگهبان و حافظ هر چیز اوست. او به حفاظت هیچ احدی نیازمند نیست، بلکه فقط او تعالی همه مخلوقات ارضی و سماوی را از تمام رنجها و بلاها حفاظت میفرماید. حتی محافظ انبیاء و اولیاء، الله سبحانه و تعالی است و به آنها دستور داده است که در تمام مراحل زندگی از تمام رنجها و بلاها از من پناه بخواهید که من شما را حفاظت میکنم. چنانچه به پیامبر گرامی اسلام- صلی الله علیه وسلم- در قرآن مجید بکثرت دستور داده شده است که؛ «وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ* وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ» [المؤمنون: 97- 98] (و بگو: پروردگارا! از وسوسههاى شياطين به تو پناه مىبرم. و از اينكه آنان نزد من حاضر شوند (نيز)- اى پروردگار من- به تو پناه مىبرم.)
همچنین در معوذتین آموزش داده شده است که بگو از شرّ جمیع مخلوقات از “رب الفلق” پناه میخواهم، و در سوره جن نیز به عنوان تعلیمِ عقیده دستور داده است که «قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا» [جن:22] (بگو: هیچ احدی مرا از عذاب خدا پناه نمیدهد و هیچ پناهگاهی غیر از او نمییابم.)
خلاصه اینکه در این مورد آیات و احادیث نبوی – علیه الصلاة والسلام- دلالت صریحی دارند که انبیاء و اولیاء پناه گیرنده بودهاند و پناه دهنده فقط خداوند متعال بوده است.
سیره بندگان مخلص خدا در استعاذه و استمداد
بندگان مخلص در تمام مراحل زندگی برای حل مشکلات و مصائب و جلب منافع فقط خداوند متعال را فریاد زدهاند، و او تعالی به فریاد آنها رسیدگی فرموده است. از باب نمونه، سیرت طیبة حضرت یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل الله -علیهم الصلاة والسلام- را که در قرآن مجید صراحتاً بیان شده است ذکر میکنیم. هنگامی که برادران یوسف- علیه السلام- نسبت به او حسد ورزیدند و با ترفند و نیرنگ او را از پدر بزرگوارش جدا کردند و در چاه انداختند و گزارش بسیار ناگوار و تلخ را به پدر بزرگوارشان حضرت یعقوب – علیه السلام- ابلاغ نمودند که حضرت یوسف را گرگ خورده است، در این موقع حساس پیامبر گرامی حضرت یعقوب – علیه السلام- در جواب فرزندانش فرمود که از قرائن معلوم میشود که گزارش شما صحت ندارد و آنچه شما کردهاید مطابق نفس اماره شما بوده است و در این موقع حساس من از صبر جمیل کار میگیرم و نتائج امور را به خداوند متعال تفویض میکنم، چون که او فریادرس فریادکنندگان است. «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ» [يوسف:18] (وظیفه من صبر جمیل است و از خداوند متعال که فریادرس است استعانت بر گزارش تلخ و ناگوار شما میگیرم.)
از این آیه صراحتاً معلوم میشود که در مواقع بسیار حساس و غمانگیز بندگان خداوند متعال کاملاً به او متوجه میشوند، چون که جز او کسی دیگر قدرت دادرسی و فریادرسی بندگان را در اختیار ندارد. حتی حضرت یعقوب- علیه السلام- آباء و اجدادش را به عنوان وسیله فریاد نزد، بلکه فقط از خداوند متعال که مستعان است استعانت گرفت و صبر جمیل را در فراق فرزند عزیزش وظیفه خود قرار داد.
حضرت یوسف – علیه السلام- نیز در مراحل آزمونهای خودش نیز به خداوند متعال متوسل میشدند. در مرحله آزمون عفت و پاکدامنی هنگامی که زلیخا پشت درهای بسته دعوت «هَيْتَ لَكَ» را با قوت تمام پیش حضرت یوسف – علیه السلام- مطرح کرد، در آن لحظه بسیار حساس، حضرت یوسف در اولین عکس العمل به خداوند لایزال پناه گرفت و فرمود: «مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» [یوسف:23] (پناه به خدا، بدرستی که آقایم جایگاه من را خوب کرده است، و حقا که ظالمین و خائنین رستگار نمیشوند.)
پیامبر گرامی حضرت یوسف- علیه السلام- در این جواب مختصر، قبائح و زشتیهای متعددی برای دعوت زلیخا مطرح نمودهاند؛ اول اینکه در دعوت شما نافرمانی الله سبحانه و تعالی است. لذا از نافرمانی او تعالی به او پناه میگیرم، تا مرا از شر نفس اماره حفاظت بفرماید. دوم اینکه آقائی که مرا در خانهاش آورد روز اول مرا بعنوان یک فرزند معرفی کرد، لذا خیانت در حق اختصاصی او کمال نمک نشناسی و ناشاکری از این جایگاه خوب است. سوم اینکه آنهایی که در حق خداوند متعال و بندگانش خیانت میکنند ظالمند و ظالمان در زندگی هرگز رستگار نمیشوند. حضرت یوسف علیه السلام با ذکر این همه قبائح از جلوی داعیة فحشا فرار کرد و خداوند حاضر و ناظر و سمیع و علیم و مستعان به فریاد و استعاذة بندهاش رسیدگی فرمود: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» [یوسف:24] (دلائل قدرت را به او نشان دادیم تا که اراده گناه (زنا) و خود زنا (فحشاء) را از او منصرف بگردانیم چون که او از بندگان مخلص ما بود.)
این سنت مستمرة الله سبحانه و تعالی است که به فریاد بندگان مخلص خودش رسیدگی میفرماید. لحظات از این حیث بسیار حساس و پر خطر بود که حضرت یوسف- علیه السلام- به اوج جوانیاش رسیده بود و در عالم تجرد بسر میبرد و پشت درهای بسته قرار گرفته بود و زلیخا با حُسن و جمالی که داشت خواستار نفس او شده بود و حضرت یوسف در این لحظة حساس و پر خطر با گفتن “معاذ الله” و بیان قبائح فحشاء فرار کرد و زلیخا او را تعقیب نمود و پیراهنش را پاره کرد و هنگامی که به درب خانه رسیدند و عزیز مصر را پشت درب منزل منتظر باز شدن درب یافتند، زلیخا بار گناه را بر گردن یوسف صدیق و پاکدامن تحمیل کرد و حضرت یوسف- علیه السلام- با گفتن «هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي» (این خانم نسبت به نفس من با من گفت و شنود داشته است.) از خودش دفاع کرد و شاهد حکیم و دانشمند، او را با بیان حکمت حکیمانهاش تأیید نمود و خیانت زلیخا برای شوهر و اطرافیان او، و نیز صداقت و پاکدامنی یوسف- علیه السلام- هویدا و مشخص گشت و یوسف – علیه السلام- همچون گذشته در خانه عزیز مصر باقی ماند.
زلیخا به این همه افتضاح و رسوائی بسنده نکرد و دست از ترفند و نیرنگ باز نداشت و برای مائل کردن نفس یوسف- علیه السلام- از کانال مکر و نیرنگ دیگری وارد عمل شد و آن این که همه خانمهای مدل بالای مصر را به خانهاش دعوت نمود تا که تهمت آنها را نسبت به خودش در انتخاب یار و معشوق دفع کند، چون آنها زلیخا را نسبت به انتخاب یار سرزنش میکردند و میگفتند: «امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ» [یوسف:30] (همسر عزيز، جوانش [غلامش] را به سوى خود دعوت مىكند! عشق اين جوان، در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم.)
زلیخا خواست آنها را تفهیم کند که خدمتکار در حُسن و جمال از تمام مخدومین سبقت جسته است. هدف دوم زلیخا این بود که به واسطه خانمها حضرت یوسف- علیه السلام- را متعاقد کند تا که به خواسته او جواب مثبت دهد. لیکن پیامبر گرامی حضرت یوسف صدیق در این برهة حساستر و خطرناکتر به ذات عظیم پروردگارش متوسل شد و از تهدید ندامتگاههای آنها نهراسید و در جواب تهدیدات آنها فرمود: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» [یوسف:33-34] (گفت: پروردگارا! زندان، مرا محبوبتر است از آن عملی که اینها به آن مرا دعوت میدهند و اگر مکر و ترفند آنها را از من بر نگردانید من به جانب آنها میل میکنم و در نتیجه از گروه نادانان میشوم. خداوند متعال فوراً به فریاد بنده مقربش رسیدگی کرد و مکر و ترفند آنها را از او منصرف گردانید. چون که فقط او تعالی است که (هر وقت و هر جا) فریاد فریادکنندگان را میشنود و از احوال آنها اطلاع کامل دارد.)
نتیجه و خلاصه بحث مذکور
انبیاء علیهم الصلاة والسلام در تمام مراحل زندگی فقط از خداوند متعال (ما فوق الاسباب) استمداد کردهاند و استعانت خواستهاند. به عنوان نمونه، از چند مرحله زندگی حضرت یعقوب و حضرت یوسف علیهما الصلاة و السلام که مستنبط از قرآن مجیدند استدلالاً ذکر گردیده که آن بزرگواران در لحظات خطرناک (مافوق الاسباب) فقط از خداوند متعال که «الحی القیوم» است پناه و استعانت خواستهاند. چون که نگهبان و حافظ همه مخلوقات فقط الله سبحانه و تعالی است، و برای حل مشکلات و معضلات خویش به آباء و اجداد بزرگوارشان که همه آنها انبیاء و اولیاء بودهاند متوسل نشدهاند. لذا خداوند متعال با بیان داستان انبیاء علیهم الصلاة و السلام، ما بندگان بیخبر را آگاه میگرداند که ما هم مثل آنها در مهمات و مشکلات مستقیماً به ذات عظیم و مقدس او تعالی متوسل شویم و کسی دیگر را به عنوان حاضر و ناظر و غیب دان، در هر جا و هر وقت (مافوق الاسباب) نخوانیم. چون که فقط خداوند متعال است که هر جا و هر وقت بر احوال و اعمال بندگانش مطلع بوده و هست و به مشکلات آنها رسیدگی میفرماید.
در حقیقت این شمهای است به عنوان نمونه (مشتی از خروار) از سیرت انبیاء علیهم الصلاة والسلام، و گرنه در سیرت انبیاء و اولیاء علیهم السلام که قرآن مجید از آنها صحبت به میان آورده است هویداست که همه انبیا در مواقع خطرناک و حساس فقط مستقیماً خداوند متعال را خواندهاند و به او متوسل شدهاند و هیچ احدی را به عنوان وسیلة مافوق الاسباب نخواندهاند و به آن متوسل نشدهاند.
سیرت سید المرسلین و یاران با وفایش
سرتاج انبیاء و اولیاء، پیامبر اسلام جناب محمد رسول الله- صلی الله علیه وسلم- و یاران با وفا و مخلص او در لحظة خطرناک و حساس در میدان بدر که از نظر اسباب ظاهری در مقابل دشمن مجهز به سلاح روز دست خالی بودند، مافوق الاسباب فقط از خداوند متعال طلب امداد کردهاند. در سوره انفال کیفیت استغاثة آنها ذکر گردیده است؛ «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ» [انفال:9] (قابل یاد است هنگامی که شما پروردگار خویش را فریاد زدید و او فوراً به فریاد شما جواب داد که من شما را با هزار ملائکه امداد خواهم کرد در حالی که هم ردیف یکدیگر میآیند.)
ملاحظه بفرمائید لحظاتی را که شما از پروردگارتان طلب امداد کردید پس او به فریاد شما جواب مثبت داد و برای امداد و کمک شما فرشتگان معصوم را اعزام گردانید.
خلاصه اینکه در سیرت و داستان انبیاء و اولیاء علیهم الصلاة والسلام که در قرآن مجید بیان شدهاند، روشنتر از خورشید است که آنها در تمام مشکلات و معضلات زندگی مستقیماً و بلاواسطه فقط از خداوند متعال استمداد و استغاثه کردهاند و به هیچ عنوان از غیر او تعالی طلب امداد و استغاثه نکردهاند.
مثلاً حضرت یونس- علیه السلام- در شکم ماهی به وسیله تسبیح «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» از خداوند متعال معذرت خواهی کرده است و خداوند نیز بواسطه این تسبیحات به فریاد او رسیدگی فرموده است. چنانچه در سوره انبیاء این مطلب را کاملاً توضیح داده است؛ «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ* فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ » [انبیاء:87-88] (یادی از صاحب ماهی بفرمائید هنگامی که در حال خشم (از قوم خویش بود به طرف کشتی) رفت و تصور میکرد که ما بر او فشار نمیآوریم (لیکن ما او را در شکم ماهی بازداشت کردیم) پس او ما را در تاریکیهای (دریا و شکم ماهی) فریاد زد و گفت که غیر از تو هیچ معبود (و مشکل گشائی) نیست (و از اینکه تو کسی را ناحق بازداشت کنی) پاک و منزّهى. البته من از ستمكاران بودم (چون که قوم را بدون اذن صریح تو ترک کردهام). سپس (فوراً) به فریاد او جواب دادیم و او را از غم نجات دادیم و همین طور مؤمنین را نجات خواهیم داد.)
خلاصه اینکه آنچه ذکر شد مشتی است نمونه خروار. اگر اشتیاق تفصیل سیرة انبیاء و اولیاء را دارید قرآن مجید را مطالعه بفرمائید. خصوصاً سورههایی مثل انبیاء، صافات، قصص، نمل و غیره که در آنها سیرة انبیاء و اولیاء بیان شده است که همه آنها در مصائب و مشکلات مستقیماً بدون واسطه خداوند متعال را فریاد زدهاند و از او کمک و امداد خواستهاند. چنانکه حالت مشترک انبیاء علیهم الصلاة والسلام را در پایان داستان آنها در آیه 90 سوره انبیا اینگونه بیان فرموده است: «إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ» [انبیاء:90] (بلاشک (همه انبیاء) در کارهای خوب و خیرات از یکدیگر مسارعت میگرفتند در هر حال ما را میخواندند و فریاد میزدند در حالیکه به رحمتهای ما راغب و از عذاب ما میترسیدند و فقط برای ما متواضع و خاشع بودند.)
در حقیقت خداوند متعال را خواندن و فریاد زدن و به محضر او تضرع و عاجزی نمودن بزرگترین عبادت و مغز آنست چون که سرور کائنات فرموده است: «الدعاء مخ العبادة، الدعاء هو العبادة» (خواندن مغز عبادت است، و خواندن همین است عبادت.»
همه ما باید به سیرت انبیاء متمسک و مقتدی باشیم. چنانکه فرمایش حق سبحانه و تعالی است: «فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» (به سیرت انبیاء مقتدی باش.)
ادامه دارد…
دیدگاههای کاربران