- سنی آنلاین - https://sunnionline.us/farsi -

اصول تفسير و عوامل انحراف در زمينه تفسير قرآن

 از مطالعه تاریخ اسلام چنین بر می‏ آید که بسیاری از گروهها و افراد به خاطر عدم آشنایی با شیوه‏های استفاده از قرآن، هنگام بهره گرفتن از قرآن، دچار انحراف شده‏ اند.

برخی افراد تنها با آموختن زبان عربی و اطلاعات سطحی از دین به تفسیر قرآن پرداخته‏ اند و برخی دیگر مطالب بی‏اساسی را مطابق سلیقه و افکار خود اندیشیده و سپس سعی کرده‏ اند آیات قرآن را با تفسیر به رأی با مقصود خود تطبیق دهند و برخی دیگر به خاطر مرعوب شدن و تاثیر پذیرفتن از نظریات عقلی و فلسفی عصر خویش سعی نموده ‏اند مفاهیم قرآن را با تحریف و تناویل و قطع و برید با افکار و آرای فلسفی زمان تطبیق دهند و گروهی دیگر به خاطر عدم آشنایی با موضوع مورد بحث قرآن، به استنباط مسایلی از قرآن پرداخته‏اند که از موضوع مورد بحث قرآن خارج بوده است.
در خصوص چنین افرادی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده است: «من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ»؛ اگر کسی با رأی و نظر شخصی خود در تفسیر قرآن نظری بدهد و اتفاقاً تفسیرش مطابق واقع از آب در آید، باز هم خطا کرده است.
علامه فرزانه حضرت استاد مفتی محمد تقی عثمانی در بخشی از کتاب ارزشمند خود «علوم القرآن» بحث مبسوطی را به این موضوع اختصاص داده ‏اند که مختصری از آن ترجمه شده و خدمت قرآن پژوهان گرامی تقدیم می گردد.
به امید این که راهنما و راهگشای آنان دراستفاده اصولی و هرچه بهتر از قرآن کریم گردد.

عوامل انحراف در تفسیر قرآن
علم تفسیر، گرچه از زمره علومی است که حصول آن مایه عزت و شرافت برای انسان است؛ اما قدم نهادن در وادی آن بسیار خطرآفرین است. زیرا اگر انسان، آیه‏ای از قرآن را اشتباه تفسیر نماید، به این معنا است که به الله تعالی سخنی را نسبت داده که الله تعالی آن را نگفته است و مسلم است که چنین تفسیری جزو انحرافات بزرگ است. کسانی که بدون در نظر گرفتن شرایط و ضوابط مورد نیاز، به تفسیر قرآن می‏پردازند گر چه تلاش زیادی می‏کنند، اما دچار انحرافات بزرگی می‏شوند. لذا مناسب است در اینجا به بررسی عواملی بپردازیم که انسان را به سوی انحراف در تفسیر قرآن می‏کشاند.

1ـ عدم شایستگی و توانایی
امروزه این عامل باعث هرج و مرج شدید در فهم معنای قرآن شده است و افرادی تنها با یادگیری زبان عربی خود را عالم قرآن تصور کرده و چنین می‏پندارند که هر طور که دلشان خواست و به ذهنشان رسید می‏توانند قرآن را تفسیر نمایند. در صورتی که آنچه قابل تامل است این است که هیچ علمی از علوم دنیا اینگونه نیست که تنها با فراگرفتن زبان آن علم، کسی بتواند در آن مهارت حاصل کند، و چنین چیزی سابقه نداشته که یک نفر به خاطر تسلط بر زبان انگلیسی، مدعی شود که تنها با مطالعه کتاب‏های پزشکی، پزشک شده و یا با مطالعه کتابهای مهندسی، مهندس شده و یا با مطالعه کتابهای حقوق، حقوقدانی توانا شده باشد.
هر شخصی می‏داند که فقط با فراگرفتن زبان و تنها با مطالعه نمی‏توان علوم و فنون مختلف را کسب کرد، بلکه برای کسب هر علمی نیاز به کوشش و تلاشی مستمر در طی سالیان متمادی است؛ با این کیفیت که چنین فردی زیر نظر اساتید مجرب و متخصص در آموزشگاههای بزرگ و معتبر حضور یافته و از گردونه امتحانات مختلف عبور نماید و پس از فراگیری علوم نظری و مباحث تئوریک، برای مدت مدیدی به تجربه علمی آن زیر نظر کارشناسان فن بپردازد. آنگاه می‏توان او را کارشناس ابتدایی این علوم دانست.
وقتی علوم و فنون دنیوی چنین وضعیتی دارند، آیا علمی مهم مانند تفسیر قرآن، تنها با فراگرفتن زبان عربی بدست می‏آید؟ مسلم است که نه! بلکه برای آشنایی با تفسیر قرآن، نیاز به معلومات علمی وسیع و گسترده‏ای می‏باشد. زیرا قرآن همانند دیگر کتابها نیست که مطالب هر موضوع یکجا آمده باشد. بلکه بر خلاف دیگر کتابها، قرآن از یک اسلوب ویژه و ممتاز برخوردار است. برای فهمیدن یک آیه، لازم است قرائت‏های مختلف آیه، ابعاد گوناگون آن و سایر آیاتی که در این موضوع وجود دارند، کاملاً مدنظر قرارگیرند. بسیاری از آیات به گونه‏ای هستند که فهم دقیق معنای آن به دانستن ماجرایی که آیه در خصوص آن نازل شده بستگی دارد و تا زمانی که شأن نزول آیه به طور کامل بررسی نگردد، مفهوم کامل آن به ذهن نمی‏آید و نیز بسیاری از آیات مجمل قرآن بر شرح و تفسیر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم موقوف است. لذا در هر آیه‏ای باید توجه داشت که آیا در تفسیر آن حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم وجود دارد، یا نه؟ اگر وجود دارد، با شرایط اصول حدیث مطابقت دارد یا نه؟ صحابه که شاهدان عینی نزول قرآن هستند، این آیه را چگونه فهمیده‏اند؟ اگر در میان روایات موجود تعارض و تناقضی وجود دارد، برای رفع آن چه باید کرد؟ از سوی دیگر دامنه زبان عربی بسیار وسیع و گسترده است. یک واژه دارای معانی مختلفی می‏باشد و یک معنا را با الفاظ متعددی می‏توان تعبیر کرد. لذا تا زمانی که انسان با محاورات زبان عربی کاملا آشنا نباشد، انتخاب یک معنا از میان معانی مختلف بسیار مشکل است و صرف نظر از این، تنها با دانستن معنای لغوی واژه‏ها کاری از پیش نمی‏رود زیرا از تفاوت ترکیب نحوی، در معانی کلمات عربی دگرگونی ایجاد می‏شود و تا زمانی که شخص بر زبان و ادبیات عرب مسلط نباشد نمی‏تواند تشخیص بدهد که کدام ترکیب با محاورات عرب بیشتر همخوانی دارد؟
مسئله دیگری که حایز اهمیت است این است که قرآن سخن الله تعالی است و الله تعالی اسرار و معارف کلامش را بر شخصی که دستش به گناه آلوده است، نمی‏گشاید، بلکه برای تفسیر و تبیین مفاهیم قرآن در ضمن آشنایی با علوم، طاعت، تقوا، دیانت ،اخلاص و عشق به حق‏پرستی لازم است.
برای تفسیر قرآن تنها آشنایی با زبان عربی کافی نیست، بلکه برای آن تخصص در علم اصول تفسیر، علم حدیث، اصول حدیث، اصول فقه، علم نحو، علم صرف، علم بلاغت و علم ادب از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است. قدم گذاشتن در وادی تفسیر بدون دارا بودن این شرایط، مرادف است با قرار گرفتن در مسیر انحراف که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم درباره آن می‏فرماید: «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار»؛ اگر کسی بدون علم در تفسیر قرآن سخن بگوید، جایگاه خود را در آتش دوزخ انتخاب کند.

برداشتهای نادرست
در این زمینه برداشت‏های نادرستی وجود دارد که باید آنها را برطرف ساخت و آنها عبارتند از:
الف): برخی افراد می‏گویند که در قرآن آمده است: «ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر»؛ (ما قرآن را برای پند گرفتن آسان ساخته‏ایم، آیا پند پذیرنده‏ای هست؟) وقتی قرآن کتاب ساده و آسان است، برای تفسیر و تشریح آن نیازی به دانستن علوم زیاد نیست. بلکه هر فردی می‏تواند با تلاوت متن قرآن، آن را بفهمد.
اما این استدلال از یک سوءتفاهم بزرگ نشأت گرفته و نشانه کوتاه فکری و سطحی‏نگری است.
حقیقت این است که آیات قرآن دو نوع‏اند: (1) پاره‏ای از آیات قرآن به گونه‏ای هستند که در آن سخنان پندآمیزی برای همه، داستان‏های مفید، ماجراهای عبرت‏آموز و مضامین وعظ و نصیحت وجود دارد که در آن ناپایداری دنیا، حالات جهنم، خوف خدا و فکر آخرت و سایر حقایق روشن و ساده زندگی بیان شده است. بدون شک این قبیل آیات ساده و آسان هستند و هر فردی با مختصر آشنایی با زبان عربی، می‏تواند مطلب آنها را درک کرده و از آن پند و عبرت بگیرد. چنانکه خود قرآن کریم این نکته را مجمل نگذاشته، بلکه با ذکر واژۀ  “للذکر”- برای پند گرفتن- این حقیقت را واضح وروشن ساخته است.
(2) بر عکس، پاره‏ای از آیات مشتمل بر احکام، قوانین، عقاید و مضامین علمی می‏باشند که فهم و درک دقیق آنها و استنباط احکام و مسائل از آن در توان هر کس نیست و تا زمانی که رسوخ و آشنایی کامل با علوم اسلامی به دست نیاید، نمی‏توان این هدف را از قرآن به دست آورد. به همین خاطر صحابه کرام رضی الله عنهم اگر چه زبان مادری‏شان عربی بود و برای درک زبان عربی نیاز به آموزش نداشتند ولی با وجود این، برای یادگرفتن قرآن مدت درازی را در خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم سپری کردند.
علامه سیوطی رحمه الله به نقل از امام عبدالرحمن سلمی می‏نویسد: «آن دسته از صحابه که به صورت منظم قرآن را از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می‏آموختند، مانند حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه، عبدالله بن مسعود رضی الله عنه و … از آنها نقل شده که وقتی 10 آیه از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرا می‏گرفتند، تا زمانی که مسائل علمی و عملی آنها را به طورکامل فرا نمی‏گرفتند، جلوتر نمی‏رفتند؛ و می‏فرمودند: «فتعلمنا القرآن و العلم و العمل جمیعاً»؛ ما قرآن را همراه با علم و عمل فرا گرفتیم.
 در موطای امام مالک روایتی از حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنهما نقل شده که ایشان تنها برای یادگیری سوره بقره و درک مفاهیم آن هشت سال صرف کردند. جای تامل است که اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم با وجود اینکه زبان عربی زبان مادری آنها بود و در اشعار و ادبیات عرب مهارف فوق‏العاده‏ای داشتند و اشعار و قصاید بسیار بلند را با کمی دقت به طورکامل از بر می‏ کردند؛ چرا برای حفظ قرآن کریم و فهم معانی آن این همه وقت صرف نمودند که تنها برای فهم یک سوره هشت سال صرف کنند؟ علتش همین است که برای فراگیری قرآن کریم وعلوم آن، تنها مهارت در زبان عربی کافی نیست؛ بلکه برای آن، در آن زمان مصاحبت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و آموختن از آنحضرت صلی الله علیه وسلم لازم بود. وقتی صحابه رضی الله عنهم با وجود مهارت در زبان عربی و مشاهده مستقیم نزول وحی، برای این که عالم قرآن بشوند، نیازمند آموزش از آنحضرت صلی الله علیه وسلم بودند. مسلم است که صدها سال بعد از نزول قرآن تنها با آشنایی مختصر از قرآن و با کمک گرفتن از ترجمه‏های قرآن، مدّعی مفسر قرآن شدن جسارتی بس بزرگ و امر غیرقابل قبولی است.

چرا فهم و تفسیر قرآن منحصر به علما است؟
ب) برخی چنین اعتراض می‏ کنند که قرآن کریم برای تمام انسانها کتاب هدایت است. لذا هر فرد حق دارد که مطابق فهم و برداشت خود از قرآن بهره ببرد و نمی‏ توان شرح و تفسیر قرآن را در انحصار افراد خاصی دانست.
این اعتراض نشأت گرفته از احساسات و عدم درک حقیقت امر است. بدون شک قرآن کریم برای تمام انسانها مایۀ هدایت است. اما این دلیل نمی ‏شود که هر فرد غیرماهری بتواند از قرآن قوانین دقیق و مسائل مهم کلامی، فقهی و غیره را استنباط نماید؛ بدون این که دارای صلاحیت لازم برای این کار باشد. به عنوان مثال اگر یکی از متخصصان حقوق، فلسفه یا پزشکی، کتابی در رشته تخصصی‏اش بنگارد، مسلم است که هدف او فایده و رساندن به همه انسانها است. حال اگر کسی که حتی از مبادی این علوم آگاهی کافی ندارد، اعتراض نماید که این کتابها که برای استفاده و بهره‏ مند شدن عموم نوشته شده اند؛ چرا حقوقدانان، فیلسوفان و پزشکان حق نوشتن و حق اظهار نظر در این زمنیه‏ ها را دارند و این حق را در انحصار خود در آورده‏ اند؟ در مورد نارسایی فکری و عدم درک چنین انسانی چه می ‏توان گفت؟! واقعیت این است که کتاب‏هایی که در هر علم و فن نگاشته شده ‏اند، برای فایده و بهره‏ مند شدن همه مردم نوشته شده ‏اند و بهره بردن دو روش دارد: یکی این که انسان علوم و فنون را از اساتید و متخصصین فراگیرد و در این زمینه به حد کافی تلاش نماید و وقت صرف کند. دوم این که اگر خودش نمی ‏تواند علم را فرا گیرد از میان کسانی که بیش از همه در میادین علمی تلاش کرده ‏اند، یکی را برگزیند و با اعتماد بر او تفسیر و تشریحش را بپذیرد. علاوه بر این دو راه ، اگر انسان راه سومی را انتخاب کند، هم بر خودش و هم در حق آن علم ظلم کرده است. دقیقا عین همین وضعیت درباره قرآن و سنت صادق است. اینها اصول و ضوابط منطقی و معقولی هستند که دربارۀ همه علوم و فنون صادق هستند. آیا در دنیا فقط قرآن و سنت است که- معاذالله- چنان بی‏  صاحب شده ‏اند که برای استنباط مسائل آن نیازی به اهلیت و شایستگی نیست و هر کس بتواند هر نوع ظلمی در حق آن روا دارد؟

(2) سعی در تطبیق قرآن با سلیقه‏ها و افکار شخصی
دومین انحراف عظیمی که درباره تفسیر قرآن وجود دارد، این است که برخی افراد مطابق سلیقه و افکار خود مطالبی را اندیشیده، سپس برای توجیه افکار و ادعاهای خویش سعی می‏ کنند آن را با آیات قرآن تطبیق دهند.
چنانکه علامه ابن تیمیه در کتاب “اصول التفسیر” به تفصیل در این زمینه سخن گفته است.
در گذشته فرقه‏ های باطل و ظاهرپرستی که از فلسفه یونان مرعوب شده بودند، دست به چنین اقداماتی انحرافی زده ‏اند و با تغییر مفاهیم قرآن، سعی داشتند قرآن را مطابق سلیقه و فکر خود تفسیر کنند. در صورتی که چنین رویه‏ ای اصلاً منصفانه نیست. خصوصاً درباره قرآن کریم اتخاذ چنین شیوه‏ای ظلم عظیمی است. زیرا قرآن کریم هرجا خودش را به عنوان کتاب «هدایت» معرفی کرده است. به این معنا که هر که ره گم کرده باشد، قرآن او را به منزل مقصود راهنمایی خواهد کرد. پس برای بدست آوردن هدایت از قرآن کریم هر فرد بشر ناچار است که خود را همانند کسی تصور نماید که راه رسیدن به منزل را نمی ‏داند؛ سپس به خودش بقبولاند که هر راهی را که قرآن معرفی می‏ کند، همان راه مایۀ رستگاری و نجات من است، خواه عقلم آن را درک کند یا نه، و اگر عقل و خرد من کافی بود مراجعه به قرآن چه ضرورتی داشت؟
برعکس، اگر کسی به افکار و اندیشه‏ های خود قانع باشد و قرآن را با عینک نظریات خود بخواند، معنایش این است که او کتاب مقدس الله تعالی را برای حاصل کردن هدایت نمی‏ خواند، بلکه برای تایید افکار و نظریات شخصی خود می‏ خواند. کسی که به عقل و فکر خود تا این حد اعتماد دارد و نمی‏ خواهد فکر او خادم قرآن قرار گیرد بلکه- معاذالله- می‏خواهد قرآن را خادم عقل و خواهشات خود قرار دهد، روشن است که چنین فردی از نعمت هدایت محروم خواهد شد و هرگز به مقصود حقیقی الله تعالی نخواهد رسید و در مرداب انحرافات فکری خود پیوسته فرو خواهد رفت. الله تعالی در خصوص چنین افرادی می ‏فرماید: «یضل به کثیراً و یهدی به کثیراً»؛ (1) الله تعالی به وسیله (قرآن) بسیاری را منحرف می‏ سازد و بسیاری را هدایت می‏ بخشد.
لذا بهترین روش برای کامل کردن هدایت از قرآن این است که انسان ذهن خود را از افکار و نظریات شخصی خالی ساخته و با رعایت شرایط و ضوابط مورد نیاز به قرآن مراجعه نماید و اگر استطاعت چنین کاری را ندارد به جای این که شخصاً وارد وادی تفسیر قرآن شود، سالم‏ترین راه برای حصول هدایت این است که بر تفسیر کسانی اعتماد کند که عمر خویش را برای این کار صرف کرده ‏اند و در تقوا و اخلاص و بینش علمی سرآمد دیگران بوده ‏اند.

(3) مرعوب شدن از افکار زمان
سومین عاملی که باعث انحراف در تفسیر قرآن می ‏گردد این است که انسان با توجه به نظریات عقلی و فلسفی عصر خویش به تفسیر و تبیین مفاهمی قرآن بپردازد، و در بیان مقصود قرآن همان نظریات را معیار حق و باطل قرار دهد.
در هر دوره‏ای از تاریخ اسلام، افرادی به چشم می‏ خورند که بدون آشنایی عمیق از قرآن و سنت به علوم فلسفی عصر خویش روی آورده‏ اند و فلسفه چنان بر افکار آنان تسلط یافته که نتوانسته ‏اند خود را از آراء و نظریات فلسفی رها سازند. وقتی این افراد به تفسیر قرآن مراجعه کرده ‏اند، بسیاری از مفاهیم قرآن را مخالف افکار و نظریات فلسفی خود یافته ‏اند. در این مرحله حساس آنان به جای تکذیب نظریات فلسفی، به تحریف مفاهیم قرآن پرداخته و با قطع و برید الفاظ قرآن سعی نموده ‏اند تا آنها را با افکار و آراء فلسفی خود تطبیق دهند.
چنان که هنگام شیوع فلسفه یونان، کسانی که از علوم قرآن و سنت آگاهی کافی نداشتند و به آموزش فلسفه روی آوردند، به شدت از آن تاثیر پذیرفتند و این امر باعث پدید آمدن فتنه ‏ای خطرناک شد و اینها (متأثرین از فلسفه) سعی می‏ کردند، آیات قرآن را با اصول فلسفه تطبیق دهند، حتی برخی از این افراد با خلوص دل به این امر مبادرت می‏ ورزیدند و معتقد بودند که فلسفۀ یونان قطعا قابل انکار نیست و تفسیر  برداشت‏های موجود از قرآن و سنت یارای مقابله با سیلاب فکری فلسفه را ندارد، و بر این باور بودند که تفسیر پیشینیان باید رها گردد و بگونه ‏ای به تبیین و تشریح مفاهیم قرآن پرداخته شود که با فلسفه یونان مطابقت داشته باشد، ولی در حقیقت این دوستی و محبت با قرآن همانند «دوستی نادان» بود که به جای خدمت به اسلام، هرج و مرج شدید فکری در میان مسلمانان بوجود آورد و فرقه‏ های جدیدی همچون معتزله و جهمیه و … بوجود آمدند و باعث شد که بسیاری از علمای بلندپایه و راسخ‏ الفکر همه برنامه‏ های علمی، تحقیقی و تبلیغی خویش را رها ساخته و به مبارزه با این فرقه‏ های انحرافی و معرّفی اشتباهات فلسفه بپردازند.
این حقیقت پس از تجربه و گذر سالیان دراز کاملا درست از آب درآمد. زیرا پیشرفت‏های نوین فلسفه و علوم طبیعی، نارسایی و سرگشتگی فلسفه یونان را در بسیاری از مسایل بر همگان روشن و آشکار ساخت و بسیاری از یافته‏ های علوم طبیعی، نجومی، و … در فلسفه یونان غلط از آب در آمد و ساختمان نظریات “ماوراء الطبیعة” (metaphysic) قدیم در هم شکست، آنانی که درخشش فلسفه یونان چشمانشان را خیره کرده بود و بر اثر آن دست به تطبیق قرآن و سنت با نظریات فلسفی زده بودند؛ اگر امروز زنده می‏ بودند، یقینا در اوج ندامت و شرمندگی به سر می‎بردند.
ولی باز هم جای حیرت است که گروهی از ظاهرپرستان معاصر به جای پند گرفتن از تاریخ با مرعوب شدن از افکار غربی در صددند تا قرآن و سنت را به گونه ‏ای تفسیر نمایند که با تئوری‏ها و نظریات غربی کاملا وفق داشته باشد. اینان همۀ اصول و قوانین مسلم و مشهور تفسیر را زیر پا گذاشته و تنها بر اساس یک اصل به تبیین و تفسیر مفاهیم قرآنی می‏ پردازند و آن اینکه با قطع و برید کلام الله تعالی سعی دارند، آن را مطابق افکار غربی قرار دهند، ولی متاسفانه نمی‏ اندیشند که این تحریف و تأویلی که انجام می ‏دهند دربارۀ سخنان کیست؟ و سخنانی را که به خاطر هماهنگ ساختن با اندیشه‏ ها و افکار کوتاه خویش می‏ خواهند دگرگون جلوه دهند، تا چه حد محکم و استوار هستند؟ وقتی قافله فکر انسانی نظریات صحیح در تفسیر قرآن را زیر پاهایش له نماید، خدا می‏ داند که پیامد تفسیر و تشریح خودسرانه از قرآن، به کجا خواهد انجامید؟!

مسئله معجزات
به عنوان مثال وقتی فیزیک‏دان مشهور غرب “نیوتن” نیروی جاذبه را کشف کرد، مورد قبول همگان افتاد و این نظریه درباره جهان هستی قوت گرفت که تمام کائنات تابع قانون علیت هستند و سر مویی از آن تجاوز نمی‏ کند و هر چیز از خود فطرتی دارد که لازمه ذات آن است و هرگز از آن جدا نمی‏ شود، به عنوان مثال، خاصیت آتش سوزاندن است و این فطرت و خاصیت هرگز از آن جدا نشده و نخواهد شد، به این معنا که آتشی باشد و خاصیت سوزاندن از آن سلب گردد.
وقتی این نظریه در دنیا به شهرت رسید، دانشمندان غربی حوادث ماوراء الطبیعة (super natural) را به تمسخر گرفتند. زیرا مغایر با نظریه علیت بودند و چیزهایی را که مغایر اسباب عادی بودند توهّم‏ پرستی و خرافات می‏ دانستند.
این امر متجددین عالم اسلام را بیشتر متاثر و مرعوب ساخت و زمانی که آنها با معجزات انبیا مواجه شدند، آنها را مغایر با نظریه علیت یافتند و سعی نمودند با تغییر و تحریف الفاظ قرآن، معجزات انبیا را که با قانون علیت وفق ندارد، ماتحت اسباب عادی جلوه دهند. به عنوام مثال طبق قانون علیت خاصیت آتش، سوزاندن است و این خاصیت هرگز از آن جدا نمی‏ گردد، اما در الفاظ صریحی از قرآن این مطلب عنوان گردیده است که حضرت ابراهیم علیه السلام را هنگامی که در آتش انداختند، آتش برای او سرد گردانده شد. ولی بعضی از نوگرایان عالم اسلام جریان به آتش انداختن حضرت ابراهیم علیه السلام را کاملا انکار کردند و کار به جایی رسید که با تفسیرهای آشفته و سردرگم مرتکب تحریف معنوی شدند و چنان تفسیری از قرآن و سنت ارایه دادند که در طی هزار و سیصد سال در وهم و گمان هیچ عالم دینی خطور نکرده بود. حتی “سِر سیداحمد خان” به مخالفت با تمام امت پرداخته و تحریف معنوی را جایز می‏ شمارد، چنان که می ‏نویسد: «در عصر علمای پیشین علوم طبیعی و علوم تجربی کاملا شناخته شده نبود و کسی آنان را از این قانون فطرت آگاه نساخته و متوجه اشتباهشان نکرده بود. بر اثر عدم آگاهی از این اسباب و عوامل و عوامل طبیعی دیگر، پی به مقصود واقعی قرآن نبردند، به عنوان مثال در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام نص صریحی وجود ندارد که حتما ایشان در آتش انداخته شده باشد، ولی آنان (علمای گذشته) به این نکته پی نبردند.» [مقدمه تفسیر قرآن از سِر سیداحمد خان، ص:17،ج:1)
در حالی که قطع نظر از احادیث و روایات، الفاظ خود قرآن کریم درباره این ماجرا این است که: «قالوا حرقوه وانصروا الهتکم إن کنتم فاعلین* قلنا یا نارکونی برداً و سلاماً علی إبراهیم و أرادوا به کیداً فجعلنهم الأخسرین«؛ [انبیاء:48] (برخی به برخی رو کردند و ) گفتند: اگر می ‏خواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید. ما به آتش دستور دادیم که ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش. آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند ولی ما آنان را جزو زیان‏بارترین مردم گردانیدیم.
«قالوا ابنوا له بنیاناً فالقوه فی الحجیم فارادوا به کیداً فجعلنهم الاسفلین»[صافات:98-97] (گفتند: برای او چهاردیوار بزرگی بسازید و او را به میان آتش سوزان و پراخگر بیفکنید. آنها طرحی برای نابودی ابراهیم کشیده بودند ولی ما آنان را پست و مغلوب ساختیم.)
ستم تحریف و تاویل الفاظ صریح و واضح قرآن را به این خاطر روا داشتند، که زنده و سالم بیرون آمدن حضرت ابراهیم علیه السلام از آتش، با قانون علیت مغایرت داشت. سر سیداحمد خان و تجددگرایان هم فکر وی به خاطر تاثر از پیشرفت‏های علوم طبیعی، تمام اصول را زیر پا گذاشتند و به تفسیر و تشریح آشفته و سر درگم قرآن پرداختند، حتی از عقاید اساسی اسلام، معاد جسمانی را انکار کردند. وجود ملایکه، جنات و شیاطین را توهم ‏پرستی قلمداد نمودند و تمام قرآن را نمونه ‏ای از تمثیلات شاعرانه عنوان کردند.
اما دیری نگذشت که انقلاب عظیمی در دنیای علم پدید آمد و در پرتو تحقیقات جدید، نظریات “نیوتن” غلط از آب در آمد. “انیشتین” قانون جاذبه و قانون علیت را رد کرد و به دنبال آن دانشمندان زیادی چون “آرتور ایدنگتن” (Eddington) و “جیمز جینز” ( sir James Jean) و … به تفصیل در این زمینه سخن گفتند.
دانشمندان بر اثر تحقیقات جدید اتمی به این نتیجه رسیدند که تصورات علمی گذشته مبنی بر این که خواص اشیا هرگز از اشیا جدا نمی‏ شود و این امکان ندارد خاصیت سوزاندن از آتش جدا گردد، غلط است. بلکه از تحقیقات جدید علمی چنین ثابت می‏شود که چنین چیزی امکان‏پذیر است، گرچه آتش اکثراً می‏ سوزاند و گمان غالب این است که هر جا آتش باشد سوزاندن هم وجود دارد. اما اگر گاهی خلاف این امر صورت گیرد، عقلا محال نیست و باورها و یافته ‏های قطعی علوم آن را انکار نمی‏کند. لذا دانشمندان معاصر درباره معجزات فقط اظهار بی‏ اطلاعی می‏ کنند و به طور کلی منکر اصولی آن نیستند.
البته هدف از ارایه سخنان دانشمندان معاصر غربی، دلیل آوردن برای اثبات صداقت قرآن نیست. زیرا صداقت اقوال قرآن از تایید آنها بی‏ نیاز است. زمانی که دانشمندان، عالم مابعدالطبیعه را مورد تمسخر و استهزا قرار می‏ دادند، فرامین قرآن درست و صحیح بوده‏ اند، امروز که دانشمندان آنها را مورد تایید قرار داده‏ اند، نیز درست و صحیح‏ اند و در آینده نیز اگر تحقیقات دانشمندان تغییر یابد، از درستی آنها چیزی کاسته نخواهد شد. این سخنان را فقط به این خاطر ارائه کردیم تا ثابت شود که کسانی که از نظریات رایج مرعوب و متاثر شده و سپس به قطع و برید مفاهیم قرآن می‏ پردازند، به چه بنیادهای سست و بی‏ اساسی تمسک جسته ‏اند. آنها می‏ خواهند سخن کسی را با ترازوی نظریات و تئوری‏های مقطعی بسنجند که علم او محیط به گذشته، حال و آینده است و تمام کاوش‏های فکر انسان در مقابل او همانند بازی‏های کودکانه است.

جایگاه عقل در تفسیر قرآن
شاید این اشکال در ذهن برخی افراد به وجود آید که اگر طبق اصول و قواعد معروف تفسیر، برداشتی از قرآن ارائه شود که مغایر با مشاهدات قطعی و یافته‏ های مسلم علمی باشد، اگر باز هم بر همان تفسیر از قرآن اصرار ورزیم، معنایش این خواهد بود که سخنان قرآن مغایر با مشاهدات قطعی است و سخنانی به خدا نسبت داده می‏ شود که طبق شواهد قطعی نادرست ثابت شده‏ اند.
در پاسخ این اشکال باید عرض کرد که تفسیر و برداشتی که توسط رسول اکرم صلی الله علیه وسلم صحابه و اجماع امت صورت گرفته است تا به امروز خلاف عقل و مغایر با مشاهدات عینی ثابت نشده است. با وجود این که در مدت هزار و چهارصد سال، تحولات و انقلاب‏های علمی زیادی به وقوع پیوسته است. اما تا به امروز سابقه نداشته که تفسیر و برداشت قطعی قرآن، خلاف یافته‏ های علمی و شواهد قطعی ثابت شود. زیرا قرآن، کلام الله تعالی است و الله تعالی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را برای تفسیر و تبیین مفاهیم قرآن (با گفتار و کردار) فرستاده‏اند و هر تفسیری که توسط ایشان بیان شده است، طبق راهنمایی خداوند است و هیچ تفسیری از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در آینده نیز خلاف عقل ثابت نخواهد شد.
البته در این میان دو اشتباه رخ داده است:
(الف) کسانی که به سرعت از نظریات عصر خویش مرعوب و متاثر می‏ شوند درباره بسیاری از چیزها به سرعت چنین قضاوت می‏ کنند که این امور”خلاف عقل‏اند” در صورتی که طبق اصول مسلم عقل، هر چیز حیرت ‏انگیز، خلاف عقل نیست و گرنه هر آنچه که علت و سببش در ذهن نیاید، می‏ توان آن را غیرممکن گفت، حال آن که چنین اموری را تنها می‏ توان دور از ذهن (Imrobable)، غیرمعمولی (Extra Ordinary) و یا حیرت‏ انگیز(Astonishing) گفت. اما ناممکن (Impossible) گفتن آن، خود خلاف عقل است. اگر کسی از سیستم مخابراتی اطلاعی نداشته باشد و به او گفته شود که انسان می‏تواند، صداها را از مسافت دو هزار کیلومتر بشنود، قطعاً نخواهد پذیرفت و آن را انکار خواهد کرد. اما این دلیل نمی‏ شود که شنیدن صداها به وسیله دستگاههای مخابراتی “خلاف عقل” یا “ناممکن” باشد، بعضی‏ها این تفاوت را هنگام تفسیر قرآن مراعات نمی‏ کنند و اشیاء حیرت‏ انگیز و دور از ذهن را، خلاف عقل و ناممکن تصور می‏ کنند.
این نکته قابل یادآوری است که میدان وحی و نبوت از آنجا آغاز می‏ گردد که حرکت عقل از پرواز باز می ‏ایستند و هدف وحی و رسالت این است که توسط آن انسان از چیزهایی اطلاع و آگاهی یابد که به وسیله عقل محض آنها را در نمی‏ یابد. اگر سلسله وحی و رسالت نمی‏ بود عقل بشر به تنهایی معاد و آخرت، حساب و کتاب ،جنت و جهنم و ملایکه را درک نمی‏ کرد. پس اگر به وحی و رسالت ایمان داریم، ناچار باید بپذیریم که توسط آن مسایلی برای ما منکشف می‏ شود که به وسیله عقل محض نمی ‏توان آنها را کشف کرد.
(ب) اشتباه دومی که گاهی رخ می‏ دهد، این است که، بسا اوقات تفسیری از قرآن ارائه می‏ شود که تفسیری قطعی و یقینی نیست. یعنی نه توسط قرائن قرآن مورد تایید است و نه توسط اجماع امت پذیرفته شده است. اما در میان مردم از چنان مقبولیت و شهرتی برخوردار می‏ شود که مردم آن را به منزله تفسیر قطعی و یقینی آیات قرآن تصور می‏ کنند و وقتی این تفسیر با شواهد قطعی و دلایلی عقلی در تضاد قرار می‏ گیرد، برخی از افراد ناآگاه بر آن اصرار می‏ ورزند و در مقابل برخی دیگر چنین می‏ پندارند که، پاره‏ای از تفسیرها و برداشت‏های قطعی قرآن امکان دارد خلاف عقل باشند. لذا در چنین مواردی باید دقت کرد که تنها بنا بر شهرت تفسیری، نباید آن را قطعی و یقینی  دانست.

4- عدم آشنایی با موضوع قرآن
چهارمین انحرافی که درباره تفسیر وجود دارد، این است که برخی افراد نمی‏ دانند که موضوع اصلی قرآن چیست و در آن از چه چیزی بحث می ‏شود. لذا در قرآن دنبال مطالبی می‏ گردند که از موضوع بحث قرآن خارج است. به عنوان مثال برخی افراد در جستجوی این هستند که تمام حقایق علمی جهان هستی کائنات را از قرآن استنباط نمایند و یافته‏ های قطعی علوم تجربی و طبیعی را از قرآن ثابت کنند و چنین تصور می‏ کنند که اگر یافته‏ های علوم جدید از قرآن ثابت نگردد،- معاذالله- نشانه نقص در قرآن است. چنانکه آنها با خلوص کامل سعی دارند تا یافته‏ های علوم جدید را از آیات قرآن استنباط نمایند. در صورتی که موضوع بحث اصلی قرآن مجید، علوم طبیعی نیست و اگر در جایی بحثی درباره حقایق طبیعی عالم هستی به میان آمده، به طور ضمنی بوده است. لذا اگر در جایی یافته‏ های قطعی علوم تجری و طبیعی مورد تایید قرآن قرار گیرد باید به آن ایمان داشت. اما اگر کسی بخواهد یافته‏ های علمی و یا تئوری‏های علمی را بصورت اصول قطعی و یقینی بپذیرد و به تکلف سعی نماید آنها را از قرآن استنباط نماید، به این معنا است که یک نفر سعی کند از کتابهای پزشکی مسائل حقوقی را استخراج نماید و یا دنبال روش ساختن بمب اتم در کتابهای حقوقی باشد.
قران کریم موضوع مورد بحث و هدف نزول خویش را مبهم نگذاشته، بلکه در دهها آیه، آن را به درستی بیان کرده است. به عنوان مثال به چند نمونه اشاره می‏کنیم: «و کذلک أوحینا الیک قراناً عربیاً لتنذر أم القری و من حولها و تنذر یوم الجمع لاریب فیه، فریق فی الجنة و فریق فی السعیر» [شوری:7] (این چنین (روشن وگویا) قرآنی را که به زبان عربی است به تو وحی می کنیم تا اهل مکه و دور بر آن را (از خشم خدا و عذاب دوزخ بترسانی) و( همه مردمان را) از روز گردهمایی (قیامت) که شک و تردیدی در وقوع آن نیست، بیم دهی، (در آن روز، مردمان دو گروه بیش نیستند) گروهی در بهشت‏اند و گروهی در آتش سوزان.)
از میان دهها آیه فقط به یک نمونه اشاره شد، اگر به این آیات توجه شود، مشخص می‏گردد که موضوع اصلی و مورد بحث قرآن، این است که انسان را برای آخرت آماده سازد و به او بیاموزد که چگونه زندگی خویش را مطابق فرامین الله تعالی سپری نماید. تمام مطالب تاریخی قرآن و مسائل مربوط به زمین و آسمان و جهان طبیعت، برای تایید و تقویت همین موضوع عنوان شده‏اند. لذا اگر مسائل مشهور علوم طبیعی در قرآن نباشد، عیب و ایرادی به قرآن وارد نمی‏شود و نیز جای شگفتی و تعجب نیست. زیرا موضوع مورد بحث قرآن نیست. به همین صورت اگر پاره‏ای از واقعات گذشته و آینده در قرآن نیامده باشند، محل اشکال نیست، زیرا قرآن کتاب تاریخ نیست، بلکه جریانات تاریخی به صورت جسته و گریخته به خاطر عبرت و موعظه بیان شده‏اند.
التبه هدف ما از بیان این مطلب این نیست که استنباط مسائل علمی از قرآن مطلقاً جرم است. ما به طور حتم می‏پذیریم که قرآن به طور ضمنی بسیاری از حقایق علمی را بیان کرده است و بیان مسائل مستنبط از قرآن کاملاً بلامانع است. اما در این زمینه پرهیز از اشتباهات ذیل لازم است:
الف) مسائل علوم طبیعی که در قرآن وجود دارند، به طور ضمنی بیان شده‏اند و هدف اصلی قرآن از بیان آن، این است که انسان قدرت خداوند را همیشه مستحضر داشته باشد و بر استحکام ایمانش بیفزاید.
(ب) آنجا که مسائل علوم طبیعی به طور واضح و روشن در قرآن نیامده‏اند، نباید با قطع و برید آیات و در نظر نگرفتن قراین، مسائل علوم طبیعی را با قرآن تطبیق داد. زمانی که در دنیای علوم طبیعی این نظریه شهرت یافت که زمین حرکت نمی‏کند و سیاره‏های دیگر به دور آن می‏چرخند، برخی افراد سعی کردند این نظریه را از قرآن ثابت نمایند. چنانکه از این آیه قرآن برای اثبات آن استدلال کردند:«أمّن جعل الارض قراراً» [نمل:61] (بتها بهترند) یا کسی که زمین را قرارگاه ساخته است.
این افراد مدعی بودند واژه «قرارگاه» تصریح می‏کند که زمین ساکن است. در صورتی که مقصود قرآن بیان این مطلب است که الله تعالی بر شما احسان بزرگی کرده است و آن این که زمین تکان نمی‏خورد و آن را از لرزش نگهداشته است و شما به راحتی در آن سکونت می‏کنید.
حال مشخص می‏شود که این انعام خداوند باحرکت و سکون زمین ارتباطی ندارد و اثبات آن از آیه تکلف محض است.
وقتی تحقیقات جدید، نظریه حرکت زمین را ارایه کرد، برخی افراد دوباره در صدد اثبات آن از قرآن بر آمدند و آیه ذیل را در تایید آن بیان کردند: «و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمر مر السحاب» [نمل:88] (کوهها را می بینی و آنها را ساکن و بی حرکت می پنداری. در صورتی که کوهها مانند ابرها حرکت می کنند.)
برخی افراد «تمر» (حرکت می کنند) را اینگونه ترجمه کرده اند: در حال حرکتند. و چنین نتیجه گرفته اند که حرکت کوهها اشاره به حرکت زمین است.
در صورتی که قراین آیه (Context) آشکارا می گوید که در این آیه، حالات قیامت بیان می شود و مقصود آیه این است که در روز قیامت کوههایی را که شما در جایشان ثابت و ساکن تصورمی کنید همانند ابرها در فضا حرکت خواهند کرد. اما شوق استخراج مسائل علوم طبیعی، فرصت نگاه کردن به قراین آیه را از بین برده است.
حقیقت این است که در باره حرکت و سکون زمین، قرآن اشاره‏ای نکرده است و در هیچ جای قرآن این مسئله عنوان نشده است. لذا این مسئله از موضوع قرآن خارج است. از قرآن نه حرکت زمین ثابت می گردد و نه سکون آن. لذا از روی دلایل علوم طبیعی هر نظریه ای که انتخاب شود، قرآن مزاحم آن نمی گردد و از آن به دین و ایمان کسی گزندی نمی رسد.

نویسنده: علامه مفتی محمد تقی عثمانی
مترجم: صلاح الدین شهنوازی

منبع: ندای اسلام، شماره:9