امروز :پنجشنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳

قادیانیت(فرقه احمدیه) [بخش دوم]

قادیانیت(فرقه احمدیه) [بخش دوم]

ghadianiدر بخش نخست این مقاله یاد آور شدیم که عوامل متعددی در ترویج ادعاهای پوچ چنین انسان‏هایی که با دروغ‏پردازی و فریبکاری توانسته‏اند مردم را جذب افکار و اندیشه‏های خود نمایند، موثر بوده است. علاوه بر عواملی که قبلا برشمردیم، وجود افکار شخصی به نام “حکیم نورالدین بهیروی” در شکل‏گیری و ترویج فرقۀ ضاله قادیانیت و ادعاهای میرزا غلام احمد قادیانی نقش بسزایی داشته است، تا جایی که بعضی از محققین وی را مغز متفکر ترویج، تبلیغ و توجیه سخنان و ادعاهای بنیانگذار فرقۀ قادیانیت به حساب آورده‏اند.


 

بنیانگذار فرقۀ قادیانیت
مؤسس و بینانگذار فرقۀ ضالۀ قادیانیت، “میرزا غلام احمد قادیانی” فرزند “میرزا غلام مرتضی” است که در سال 1839میلادی/1213هجری شمسی در قریۀ “قادیان” در ایالت “پنجاب” هند متولد شد. (1)
نسب وی به مغولات گورکانی هند و به یکی از تیره‏های آن به نام “برلاس” می‏رسد. (2) اما خودش پس از تحولات فکری‏ای که در زندگیش رخ داد مدعی شد که از طریق الهام برایش روشن شده که وی فارسی‏الاصل است. در یکی از آثارش با استدلال به حدیث «لوکان الایمان معلقا بالثریا لناله رجال می فارس» (3) خودش را مصداق این حدیث دانسته است. (4)
جد بزرگش “میرزا گل محمد” از زمین‏داران بزرگ ایالت پنجاب و مالک چند پارچه روستا و املاک بی‏شماری بود، اما پس از تسلط سیک‏ها بر ایالت پنجاب و در زمان “میرزا عطامحمد”، پدر بزرگ میرزا غلام احمد، درگیریی میان این خانواده و سیکها رخ داد که منجر به از دست دادن بخش اعظم آن زمین‏ها و املاک شد.
بین اعضای این خانواده و عوامل دولت استعماری انگلیس روابط گرم و دوستانه‏ای حاکم بود و از هیچ کوشش و کمکی برای تقویت انگلیسی‏ها دریغ نکرده و به این کار افتخار می‏کردند. خود میرزا غلام احمد در کتاب “الریة” می‏نویسد: «پدرم در قیام انقلابی [مردم هند علیه اشغالگران دولت انگلیس در سال] 1857م. یک دستۀ پنجاه نفره را به همراه اسب و تجهیزات به کمک نیروهای انگلیسی فرستاد، حتی که برادرم  “غلام قادر” در یکی از جبهه‏ها همراه نیروهای انگلیسی بود.» میرزا غلام احمد هفده سال داشت که قیام انقلابی 1857م. رخ داد.(5)
وی تحصیلات ابتدایی را در خانواده‏اش آغاز کرد. سپس کتاب‏هایی را در علم منطق و فلسفه و علوم دینی و ادبی از استادانی به نام‏های “فضل الهی”، “فضل احمد” و “گل علیشاه” و همچنین مباحثی را در زمینۀ علم طب قدیم از پدرش که طبیب ماهری بود فرا گرفت. از خودش نقل شده که از دوران کودکی به مطالعه کتاب علاقه فراوانی داشته تا جایی که پدرش همواره مراقب او بوده است که مبادا از مطالعه زیاد آسیبی به او برسد.(6)
میرزا غلام احمد مدت چهار سال در دفتر معاون فرمانداری شهر “سیالکوت” ایالت پنجاب، در مقابل حقوق ناچیزی کار کرد. در سال 1868م. از شغلش استعفا داد و به قادیان رفت. در قادیان در کنار همکاری با پدر، به گفتۀ خودش، بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه و تدبّر در آیات، احادیث و کتب تفسیر می‏کرده است. همان سال در یک آزمون دولتی به طور متفرقه شرکت کرد، اما قبول نشد. خودش گفته که از امراضی مانند سردرد، سرگیجه، کم‏خوابی، تپش قلب و دیابت رنج می‏برده است. (7)
وضعیت مالی میزرا غلام احمد در این سالها چندان خوب نبود. ازدواج اول وی در سال 1853م. و در سن نوجوانی صورت گرفت. ثمره این ازدواج دو پسر به نام‏های “میرزا سلطان احمد” و “میرزا فضل احمد” بود.
همسر اولش را در سال 1884طلاق داده و در سال 1891در دهلی تجدید فراش کرد. قادیانی‏ها از همسر دوم وی با لقب “ام‏المومنین” یاد می‏کنند. ثمره این ازدواج نیز سه پسر به نام‏های “میرزا بشیر الدین محمود” (خلیفه دوم میرزا غلام احمد) “میرزا بشیراحمد” (نویسنده کتاب “سیرة المهدی”) و “میرزا شریف احمد” بود.(8)
میرزا غلام احمد قادیانی، سرانجام پس از ادعای پیامبری و فریفتن خلقی عظیم، در ماه می 1908م. در لاهور به مرض وبا مبتلا گردید و در بیست و ششم همان ماه در گذشت. جسدش از لاهور به قادیان منتقل و در قبرستانی که آن را “قبرستان بهشت” نام نهاده بود دفن گردید. پس از وی شخصی به نام “حکیم نورالدین بهیروی” به عنوان اولین خلیفه وی برگزیده شد.

حکیم نورالدین بهیروی و قادیانیت
در بخش نخست این مقاله یاد آور شدیم که عوامل متعددی در ترویج ادعاهای پوچ چنین انسان‏هایی که با دروغ‏پردازی و فریبکاری توانسته‏اند مردم را جذب افکار و اندیشه‏های خود نمایند، موثر بوده است. علاوه بر عواملی که قبلا برشمردیم، وجود افکار شخصی به نام “حکیم نورالدین بهیروی” در شکل‏گیری و ترویج فرقۀ ضاله قادیانیت و ادعاهای میرزا غلام احمد قادیانی نقش بسزایی داشته است، تا جایی که بعضی از محققین وی را مغز متفکر ترویج، تبلیغ و توجیه سخنان و ادعاهای بنیانگذار فرقۀ قادیانیت به حساب آورده‏اند.
حکیم نورالدین بهیروی فرزند “حافظ غلام رسول” در سال 1257هـ.ق/1841م. در منطقه “بهیره” از توابع شهرستان “سرگودا”ی ایالت پنجاب متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در همانجا به پایان رساند. سپس به لاهور، رامپور، بهوپال و لکهنو رفت و چند سالی به کسب علم از محضر علمای این شهرها پرداخت و در ضمن طب آموخت. در سال 1285هـ.ق به سفر حج رفت و مدتی در حجاز ماند. در آن دیار بعضی از کتب حدیث را از “شیخ محمد خزرجی” و کتب اصول فقه را از “مولانا رحمت الله کیرانوی” (نویسنده کتاب گرانسنگ و بی‏نظیر “اظهارالحق”) فرا گرفت.(9) بیشتر اوقات با اساتید در موضوع تقلید از مذاهب مناظره و بحث می‏کرد؛ زیرا وی به عدم تقلید از مذاهب گرایش داشت و به فهم و رأی شخصی خویش متکی بود. وقتی به وطن بازگشت، با علمای منطقه در خصوص برخی دلایل حدیثی، بدعات و رسومات مروجه به بحث و مناظره پرداخت و جنجال و آشوب بپا کرد. سپس منطقه را ترک گفت و به دهلی رفت. مدتی بعد دوباره به منطقه بازگشت و به عنوان پزشک معالج خصوصی “مهاراجه”، استاندار جامو و کشمیر، مقرر شد. در همین دوران با غلام احمد قادیانی آشنا شد و هر گاه به “سرگودا” می‏رفت، مدتی نزد او اقامت می‏کرد. این ملاقات‏های پیاپی سبب شد که هر دو تحت تاثیر افکار و شخصیت یکدیگر قرار گیرند. حکیم نورالدین از سادگی و احساسات به ظاهر پاک و بی‏آلایش غلام احمد، و در مقابل غلام احمد از چرب زبانی و ذکاوت به ظاهر علمی و تیزهوشی حکیم نورالدین متأثر گشت و در نهایت هر دو به حمایت از یکدیگر پرداختند.(10)
حکیم نورالدین بیشتر مراحل زندگی خویش را در اضطراب‏های فکری و عقیدتی سپری نمود. ابتدا افکار عقل‏گرایانه داشت، مدتی بعد خود را از قید و بند مذاهب فقهی/اسلامی، آزاد کرد و تحت تاثیر افکار و اندیشه‏های “سر سیداحمدخان” قرار گرفت. علاوه بر این به الهام، خواب و پیشگویی‏ها عقیده داشت. پس از ارتباط با میرزا غلام احمد خود را مرید او عنوان کرد و با او بیعت نمود.
زمانی که میرزا غلام احمد به عنوان یک مناظر، علیه کشیش‏های مسیحی اعلامیه و مقاله می‏نوشت، توانست در بین مردم مقام و شهرتی کسب نماید. در همین دوران وی با انتشار اطلاعیه‏ای مژده داد که کتابی مشتمل بر سیصد دلیل در حقانیت اسلام و اثبات آن به عنوان دین برتر منتشر خواهد کرد. مدتها بعد وقتی کتاب میرزا غلام احمد با عنوان “براهین احمدیه” چاپ و منتشر شد، حکیم نورالدین در تایید آن دست به قلم برده و کتابی را به نام «تصدیق براهین احمدیه» به رشته تحریر در آورد. از آن پس، ارتباط وی با غلام احمد به اندازه‏ای مستحکم گشت که هر گفته و سخن نادرست میرزا غلام احمد نیز برای وی قابل باور و توجیه بود.
هنگامی که میرزا غلام احمد در دو کتاب خود “فتح السلام” و “توضیح المرام” مسائل و دیدگاه‏های جنجال برانگیزی را مطرح کرد، شخصی به حکیم نورالدین نوشت: «آیا امکان دارد که بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم کسی به عنوان نبی و پیامبر ظهور کند؟» حکیم نورالدین پاسخ داد: خیر! آن شخص دوباره نوشت: «اگرکسی چنین ادعایی بکند، چه باید کرد؟» وی جواب داد: باید دید که آیا او صادق است یا دروغ گو! از آنجا که سؤال آن شخص در مورد میرزا غلام احمد و ادعاهای وی بود، حکیم نورالدین به وی پاسخ داد: این که فقط مسئله نبوت است، اگر حضرت مسیح موعود (منظورش میرزا غلام احمد بود) ادعا کند که شریعت جدیدی آورده است، باز هم باید به او ایمان بیاوریم زیرا من ایشان را صادق و مأمور از جانب خدا و کلامش را حق یافته‏ام و شاید آیه مربوط به “خاتم النبیین” معنی و مفهوم دیگری داشته باشد. (11)
پس از آن حکیم نورالدین به غلام احمد قادیانی ایمانی راسخ پیدا کرد، به طوری که هر جا تطبیق علایم و نشانه‏های مسیح موعود بر میرزا غلام احمد، با ایراد و اشکال علمی مواجه می‏شد جناب حکیم نورالدین به آن پاسخ می‏داد تا راه اکاذیب و خرافات برای میرزا غلام احمد هموار شود.

آشکار شدن تدریجی عقاید میرزا غلام احمد قادیانی
چنانکه قبلاً [در بخش نخست مقاله] ذکر شد، میرزا غلام احمد در دورانی فعالیت‏های خود را آغاز کرد که اوضاع سیاسی اجتماعی هند بسیار آشفته، و یأس و ناامیدی در بین مردم غالب بود. هنوز یاد و خاطرۀ شکست قیام انقلابی سال 1857م در اذهان تازه بود و عموم مسلمانان هند با پیامدهای ناخوشایند آن دست و پنجه نرم می‏کردند. مبلغان مسیحی، هندو و دیگر فرقه‏های باطل تحت حمایت انگلیس مشغول دعوت به مذاهب خود و بحث و مناظره و تفرقه‏افکنی مذهبی بین مسلمانان بودند. همه این فعالیت‏ها، به نفع دولت انگلیس بود، و انگلیسی‏ها دوام و استحکام تسلط خود را در گرو این فعالیت‏ها می‏دیدند. میرزا غلام احمد به این نکته پی برده بود که در چنین وضع اسفباری اگر کسی دم از اسلام و دفاع از اصول و عقاید اسلام بزند و اثبات برتری و حقانیت دین اسلام را شعار خود قرار دهد، مسلما توده‏های مسلمان نه تنها با دیده احترام به او می‏نگرند بلکه او را عالمی برحق، مجاهدی نستوه و مدافع و منجی مسلمانان پنداشته و برای پیشبرد اهداف به ظاهر خوب وی از هیچگونه همکاری‏ای دریغ نخواهند ورزید.

تالیف کتاب “براهین احمدیه”
میرزا غلام احمد با پخش اطلاعیه‏ای در بین مسلمانان، اعلام کرد که کتابی در مورد اعجاز قرآن و نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم خواهد نوشت و با دلایلی عقلی اعجاز قرآن و نبوت محمدی صلی الله علیه وسلم را اثبات، و بر تمام ادیان و آیین‏های رایج درهند از جمله مسیحیت، برهمایی، فرقه آریه، فرقه برهموسماج و … خط بطلان خواهد کشید. سرانجام بعد از مدتها انتظار، کتاب موعود در چهار جلد و 562 صفحه به چاپ رسید. هم‏زمان ضمن اطلاعیه‏ای به زبان‏های اردو و انگلیسی منتشر کرد و به حکام و وزراء و کشیش‏های مسیحی و علمای هندو و دیگر فرقه‏ها فرستاد و ادعا کرد که برای اثبات حقانیت اسلام از طرف پروردگار مأموریت یافته است و همچنین مامور است تا به شیوه نبی ناصری اسرائیلی (حضرت مسیح) با کمال فروتنی و تواضع برای اصلاح خلق کوشش نماید.(12)
در جزء اول این کتاب مسلمانان را به کمک‏های مالی فرا خواند، و در جزء سوم و چهارم به صراحت از دولت انگلیس تعریف و تمجید کرد، خدمات و روابط دیرینه خانوادۀ خویش با دولت انگلیس را یادآور شد و مردم را به ترک جهاد و عدم مخالفت با دولت استعماری انگلیس دعوت نمود. (13)

نقد و بررسی کتاب “براهین احمدیه”
علامه سید ابوالحسن ندوی- رحمه الله- می‏نویسد: «کتاب مذکور شاید خواننده را از نظر حجم مطالب و از حوصله و کوشش توان‏فرسای مولف تحت تاثیر قرار دهد، اما در این کتاب ضخیم هیچ تحقیق علمی‏ای که از منابع آیین مسیحیت جمع‏آوری شده باشد، به چشم نمی‏خورد. همچنین این کتاب در مقابل کتاب‏های “إظهارالحق”، “إزالة الأوهام” و “إزالة الشکوک”، تالیف علامه رحمت الله کیرانوی-رحمه الله- (متوفای 1309هـ.ق)، و کتابهای تقریردلپذیر”حجة الاسلام” و “آب حیات”، تالیف مولانا محمد قاسم نانوتوی- رحمه الله- (متوفای 1297هـ .ق) هیچ ارزش علمی‏ای ندارد. در کتاب یاد شده از الهامات، خوارق عادات، مکالمات خداوندی، پیشگویی‏ها و ادعاهای طویل و عریض سخن به میان آمده است. نکته اساسی‏ای که میرزا غلام احمد در این کتاب روی آن خیلی تاکید و پافشاری دارد و برای اثبات آن دلایل و نظایری بسیاری ذکر می‏کند این است که مسلسلۀ الهام منقطع نشده و نخواهد شد.
وی برای اینکه اثبات کند که الهام در هر زمان ادامه دارد، یکی از تازه‏ترین الهامات خویش را به طور نمونه ذکر می‏کند. در این الهام آیاتی ازقرآن مجید و جمله‏هایی از احادیث رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را بدون اینکه ربطی با هم داشته باشند در کنار یکدیگر گذاشته و چند کلمۀ عربی سبک هندی به آنها افزوده است. در فقرات آخر این الهام ساختی آمده است: «کن فی الدنیا کانک غریب أو عابر سبیل و کن من الصالحین الصدیقین و أمر بالمعروف و انه عن المنکر و صل علی محمد و آل محمد الصلاة هو المربّی، إنی رافعک إلیّ وألقیت محبة منی، لا اله الا الله فاکتب و لیطبع و لیرسل فی الأرض. خذوا التوحید التوحید یا أبناء الفارس. و بشر الذین آمنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربهم، واتل علیهم ما أوحی الیک من ربک. و لاتصعر لخلق الله، ولاتسئم من الناس. أصحاب الصفة و ما أدراک ما أصحاب الصفه، تری أعینهم تفیض من الدمع، یصلون علیک، ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان، و داعیاً الی الله و سراجاً منیراً» الهامات دیگری هم از این قبیل در این کتاب آورده است.» (14)
میرزا غلام احمد وحی و الهام را مستمر می‏دانست و می‏گفت دینی که وحی در آن را بسته باشد مرده است. (15)
وقتی که کتاب مزبور انتشار یافت، گروهی از علمای برجسته شبه قاره هند اعلام کردند که این شخص مدعی نبوت است. در رأس این علما “مولانا محمد” و “مولانا عبدالعزیز”، دو فرزند ارشد مولانا عبدالقادر لدهیانوی، قرار داشتند. (16)

تغییر رویه و ادعای مسیح موعود بودن
بعد از کتاب “براهین احمدیه” میرزا غلام احمد کتاب دیگری به نام “سرمه چشم آریه” تالیف کرد. این کتاب مجموعه‏ای از استدلال‏های عقلی و نتایج مناظره‏هایی بود که با قرقه “آریه سماج” هندو مذهب انجام داده بود. مدتی بعد از تالیف این دو کتاب، احساس نمود که اکنون می‏تواند آنچه را که قبلاً در ضمن الهامات بدان اشاره می‏کرد، علنی سازد و نقاب از چهره واقعی خویش بگشاید و به جای مسیحیان و آریه‏ها، مسلمانان را هدف قرار داده و آنها را به مناظره فرا خواند.(17)
وی تا قبل از این خود را یک مجدد معرفی کرده و مدعی بود که برای اصلاح مردم از جانب خداوند ماموریت دارد و اذعان می‏داشت که پیروزی وغلبه اسلام به وسیله مسیح موعود تحقق می‏پذیرد و ایشان دوباره به دنیا باز خواهند گشت. لذا ابتدا درباره اینکه وی مثیل حضرت مسیح علیه السلام است، گفت: «برای بنده ظاهر شده است که این خاکسار بنابر صفات ویژه‏ای چون فقر، تواضع، توکل، انوار و نشانه‏ها، نمونه‏ای از ابتدای زندگی مسیح هستم. فطرت و سرشت بنده با حضرت مسیح خیلی مشابهت دارد، گویی دو قطعه یک گوهر و دو میوه یک درخت هستیم، فقط فرق خیلی لطیفی بین ما وجود دارد.»(18) اما سرانجام در سال 1891م به صراحت اعلام کرد که حضرت مسیح فوت کرده است و خود وی مسیح موعود و مهدی معهود است، و اظهار داشت: «دوازده سال را سپری کردم غافل از اینکه الله مرا مسیح موعود خطاب نموده است.»(19)
او می‏گفت مسیح [حضرت عیسی علیه السلام] از دست یهود گریخته و به حدود کشمیر آمد و آنجا مدفون است. (20)
وی در ادعاهای سال 1891م می‏گوید: «ای مردم! اگر شما اهل ایمان و دین هستید، خدا را شکر کنید و به درگاه او سجده کنید، پدران شما زمانی را که با شوق و آرزو در انتظار آن بودند (یعنی زمان مسیح موعود را) در نیافتند. اینک آن زمان فرا رسیده و شما آن زمان را دریافته‏اید، قدر این نعمت را بدانید و فرصت را غنیمت بشمارید. من به سوی شما فرستاده شده‏ام همان طوری که مسیح بعد از کلیم الله فرستاده شده بود و سپس بر اثر ظلم و شکنجه‏های شدید در عهد هیرودس، روحش به آسمان برده شد. بعد از کلیم ثانی (محمد صلی الله علیه وسلم) باید کسی بیاید که مانند مسیح باشد.» (21)
علامه ندوی می‏نویسد: «سال 1891م در زندگی میرزا غلام احمد و شکل‏گیری فرقه قادیانیت نقطه تحولی اساسی و آغاز فصلی جدید بود. حکیم نورالدین که از اوضاع جامعه اسلامی در پایان قرن نوزدهم میلادی کاملاً آگاه بود، خوب می‏دانست که باور به نزول حضرت مسیح علیه السلام در آخرالزمان، روزنۀ مناسبی برای نفوذ و تاثیرگذاری در بین مسلمانان است و اگر کسی به چنین جایگاهی دست یابد و ادعایش مورد پذیرش واقع شود، به موقعیت معنوی، دینی و سیاسی ویژه‏ای دست خواهد یافت. لذا وی در همین سال به میرزا غلام احمد قادیانی طی یک نامه رسمی پیشهناد کرد که ادعا کند مسیح موعود است. از سوی دیگر انگلیسی‏ها که در گذشته نزدیک از نهضت مجاهد شهیر”سیداحمد بن عرفان شهید” ضربه خورده و دیده بودند که چگونه ایشان و هم‏رزمانش شعله‏های جهاد و از خودگذشتگی را برافروختند و روحیه جوانمردی و حماسه‏آفرینی را در دهه‏های آغازین قرن نوزدهم در دلهای مسلمانان شبه قاره زنده کردند و خواب را از چشمان استعمارگران انگلیس ربودند، حرکت “سیدمحمد احمد سودانی” را نیز از یاد نبرده بودند که با قیامش به نام “جهاد و مهدویت” استعمار و سلطه آنان را در سودان به چالش کشیده بود. همچنین شاهد روشنگری‏های “سید جمال الدین حسینی افغانی”، که جهان اسلام را در می‏نوردید، بودند. همه اینها پیش روی دولت‏مردان انگلیسی بود و آنها بخوبی می‏دانستند که اخگر زیر خاکستری که در دلهای مسلمانان خانه کرده است، هر لحظه مستعد شعله‏ور شدن است. آنها نیز بخوبی می‏دانستند که اندیشه ظهور مهدی و مسیح موعود در جامعه اسلامی همواره مطرح بوده است. بنابراین بعید نیست که چنین پروژه‏ای از طرف آنان، اما به صورت بسیار ماهرانه، کلید خورده باشد. به هر حال مصدر اول این فکر چه حکیم نورالدین باشد و چه دولت انگلیس، و اینکه آنها چه انگیزه‏ها و اهدافی داشته‏اند، در این مورد شکی نیست که پیشنهاد ادعای مسیح موعود بودن از طرف حکیم نورالدین به میرزا غلام احمد داده شد. جالب است بدانیم که این تفاوتی بارز بین آیین قادیانیت با دیگر ادیان سماوی و دعوت‏های نبوی بود، زیرا بر انبیا و پیامبران الهی از آسمان وحی نازل می‏شد و دلهای آنها از ایمان به خدا و اعتماد به رسالتشان سرشار بود، اما وحی مسیح موعود بودن میرزا غلام احمد قادیانی زمینی، و صاحب این رسالت به یک دولت استعمارگر پشت‏گرم بود.»(22)
برخی گفته‏اند که میرزا غلام احمد از بیماری مالیخولیا رنج می‏برد و عوارض این بیماری باعث شده است تا وی باور کند مسیح موعود است. اطبای قدیم در مورد پیامدهای مالیخولیا گفته‏اند؛ کسی که بیماری مالیخولیا دارد، اگر آدم با علم و دانشی باشد، عموماً ادعای پیغمبری، معجزات و کرامات می‏کند، حتی گاه گمان می‏برد که او فرشته یا خداست.» (23)

برخی باورهای قادیانی و قادیانی‏ها و ادعای برتری و فضیلت بر تمام انبیا
غلام احمد قادیانی ابتدا در نوشته‏هایش از ادبیات خاص و از واژه‏های محترمانه و متواضعانه‏ای استفاده می‏کرد، اما از زمانی که به پیشگویی‏ها و ادعاهای الهامی روی آورد و سپس ادعای رسالت کرد و بالخصوص زمانی که علمای اسلام افکار و ادعاهای او را نقد کرده و علیه او موضع گرفتند، دیگر حرمت کسی حتی حرمت انبیا را نگه نمی‏داشت.
در اشعاری می‏گوید:

آنچه داد است هر نبی را جام                                            داد آن جام را مرا به تمام
انبیا گرچه بوده‏اند بسی                                                من به عرفان نه کمترم ز کسی
کم نیم زان همه به روی یقین                                           هر که گوید دروغ است و لعین

در جایی دیگر می‏گوید:

اینک منم که حسب بشارات آمدم     عیسی کجاست تا بنهد پا به منبرم (25)

و می‏گفت: »مقصود از بشارت مسیح (حضرت عیسی علیه السلام) که پس از من پیام‏آوری می‏آید به نام احمد، منم که احمدم، نه پیغمبر اسلام که محمد صلی الله علیه وسلم بود.» (26)
جهت برتری خویش بر آنحضرت صلی الله علیه وسلم این شعر را می‏خواند:

له خسف القمر المنیر و آن لی                     خسفا القمران المشرقان، أتنکر؟

(برای او (حضرت رسول صلی الله علیه وسلم) ماه تابان خسوف کرد، ولی برای من هم ماه و هم خورشید خسوف کردند؛ آیا (حقانیت مرا) انکار می‏کنید؟) (27)
پسرش بشیرالدین محمود می‏گفت: «الله تعالی سه شهر را مقدس اعلام کرده است: مکه، مدینه و قادیان. ادای حج در قادیان مانند حج بیت الله الحرام است.»
غلام احمد قادیانی بعد از آنکه ادعاهای دروغینش در اذهان بعضی از پیروانش راسخ گردید، یک گام به پیش گذاشت و ابتدا خود را هم‏سطح همه انبیا عنوان کرد و سپس پا را فراتر گذاشت و خود را بر تمام انبیا افضل و برتر دانست. او می‏گفت: «خداوند اراده کرده است که احوال همه انبیا و مرسلین در وجود یک شخص تجلی پیدا کند و همانا آن شخص من هستم.» (28)
فرزندش میرزا بشیرالدین محمود در مجلۀ “الفضل” قادیان می‏نویسد: «حضرت مسیح موعود(میرزا غلام احمد) نبی بود. از نظر مقام و مرتبت شاگرد رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و سایۀ ایشان بود. از بسیاری از انبیا برتر بود و ممکن است که وی از همه آنها بزرگتر و برتر باشد.» (29)

تکفیر مسلمانان توسط قادیانی‏ها
پس از آن که نبوت و رسالت دورغین میزرا غلام احمد قادیانی در اذهان پیروانش جا باز کرد و نیز از حمایت دولت انگلیس اطمینان خاطر یافت، به صراحت علما و مسلمانانی را که به وی اعتقاد نداشتند، تکفیر نمود و از ناسزاگویی به مخالفین خود دریغ نورزید. سپس ادعا کرد که به او چنین الهام شده است: «کسی که تو را فرمان‏برداری نکند و از بیعت با تو امتناع ورزد و به مخالفت با تو برخیزد، او معصیت خدا و رسول را مرتکب شده و دوزخی است.» (39)
و در اعلامیۀ دیگری می‏گوید: «الله تعالی از طریق کشف باطنی به من اعلام کرد که هر کس دعوتم به او رسیده و نپذیرفته، کافر است.» (31)
میرزا بشیرالدین محمود فرزند و اولین خلیفه‏اش با تمام جرأت و وقاحت اعلام کرد: «هر مسلمانی که با مسیح موعود (میرزا غلام احمد قادیانی) بیعت نکرده، چه اسم ایشان را شنیده باشد و چه نشنیده باشد، کافر و از دایره اسلام خارج است.» (32)
قادیانی‏ها ازدواج با مسلمانان، نماز خواندن در مساجد مسلمانان و پشت سر آنها، و شرکت در نماز جنازه مسلمانان را جایز نمی‏دانند. همچنین معتقدند حجی که قبل از ظهور قادیانیت ادا شده باطل است. آنها این باورها را از نتایج نبوت جدید و ویژگیهای آن می‏دانند. (33)

ادامه دارد…

…………………………………………………………………………..

پی نوشت ها:
1-    الموسوعة العربیة العالمیة:12/18، ناشر:مؤسسة أعمال الموسوعة للنشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 1419هـ/1999م.
2-    دائرة المعارف تشیع:442/12، زیر نظر: احمدصدر، حاج سید جوادی و بهاء الدین خرمشاهی و کامران قانی، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول، تهران، 1386.
3-    اگر ایمان در ثریا باشد، مردی از فارس به آن دست خواهد یافت. این حدیث در کتب معتبر احادیث با الفاظ مختلف روایت شده است. برخی از شارحین حدیث حضرت سلمان فارسی رضی الله عنه و دیگر علمای فارسی الاصل از جمله امام ابوحنیفه رحمه الله را از مصادیق این حدیث شمرده‏اند.
4-    القادیانی و القادیانیة دراسات و تحلیل و عرض علمی، بقلم الشیخ  أبی الأعلی المودودی و العلامة أبی الحسن علی الندوی و الأستاذ احسان الهی ظهیر، (مقالات العلامة الندوی) ص:167،دار ابن کثیر، دمشق- بیروت، الطبعة الأولی، 1421هـ ق. /2000م.
5-    همان، ص 167-168
6-    همان، ص:168
7-    همان، ص:168-169
8-    همان، ص:170
9-    همان، 172-173
10-    کلمة الفصل، باب ششم، تالیف میرزا بشیراحمد.
11-    سیرة المهدی، ص:98-99. مکتوبات احمدیه، جلد 5.
12-    القادیانی و القادیانیة دراسات و تحلیل وعرض علمی، (مقالات العلامه الندوی) ص:177. مقدمه براهین احمدیه: 89/1.
13-    همان، ص: 178
14-    همان، ص:180-181. براهین احمدیه:243/3-242.
15-    دائرة المعارف تشیع: 442/12.
16-    القادیانی و القادیانیة دراسات و تحلیل و عرض علمی، (مقالات العلامه الندوی) ص:183.
17-    همان، ص:184-185.
18-    براهین احمدیه، 495/4-498.
19-    القادیانی و القادیانیة دراسات و تحلیل و عرض علمی، (مقالات الشیخ المودودی) ص:22.
20-    دائرة المعارف تشیع: 442/12.
21-    القادیانی و القادیانیة دراسات و تحلیل و عرض علمی، (مقالات العلامة الندوی) ص:190.
22-    همان، ص:187-188.
23-    رد قادیانیت، مولانا منظوراحمد چنیوتی، ص:176-177، ناشر عالمی مجلس تحفظ ختم نبوت، ملتان، پاکستان، چاپ اول. سیرة المهدی:13/1، میرزا بشیراحمد.
24-    احتساب قادیانیت (مجموعه رسائل ردّ قادیانیت)، رسالۀ علامه انورشاه کشمیری، جلد چهارم، ص:64، ناشر، عالمی مجلس تحفظ ختم نبوت، ملتان، پاکستان، چاپ اول، 2001م. (روحانی خزائن:477/18 و نزول المسیح، ص: 99.
25-    همان. (إزاله اوهام:69/1. روحانی خزائن:180/30.)
26-    دائرة المعارف تشیع:442/12.
27-    القادیان و القادیانیة دراسات و تحلیل و عرض علمی، (مقالات العلامة الندوی) ص:204. اعجاز احمدی، ص:71.
28-    همان، ص:203.
29-    قادیانیت (اردو)، مولانا سیدابوالحسن علی ندوی، ص:91، ناشر:مجلس نشریات اسلام، کراچی. (مجلة الفضل، 15ژانويه 1935م.)
30-    القادیانی و القادیانیة دراسات و تحلیل و عرض علمی،(مقالات الشیخ المودودی) ص:101.
31-    همان، (مقالات العلامة الندوی)ص:201(مجلة الفضل، 15ژانويه 1935م.)
32-    همان. (آیینه صداقت، ص:35،میرزا بشیرالدین محمود.)
33-    همان، ص:202الموسوعة العربیة العالمیة:12/18. بر اساس همین عقیده سر ظفرالله خان یکی از وزرای قادیانی در پاکستان بر بنیانگذار پاکستان محمد علی جناح نماز جنازه نخواند. (مجلة الحکم شماره 16، مجلد37، 7مه1934م.)


دیدگاههای کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بخوانید