- سنی آنلاین - https://sunnionline.us/farsi -

حقیقت عقیده مسیحیت

Imageمفهوم الوهیت یکی از ارکان اصلی ومهم و اصل ایمان مسیحیت است، آنها می خواهند از کیان ایدئولوژی خود دفاع کرده و کفر و الحاد را از خود دور نمایند و خود را مؤمن جلوه دهند. اما ایدئولوژی مسیحیت نشأت گرفته از چندین ایدئولوژی لائیک و سکولار و بت پرستان بودائی و هند و فلسفه یونانی بوده و آمیزه ای از همه آنهاست.

واقعیت امر ایدئولوژی مسیحیت
امامت کبری خلاصه و چکیده ی عقیده ی مسیحیان است، که متن آن به این شرح است:
«نؤمن بالله الواحد الأب، ضابط الکل، مالک کل شیء، صانع ما یری و ما لا یری، و بالرب الواحد یسوع بن الله الواحد، بکر الخلائق کلها، الذی ولد من أبیه قبل العوالم کلها و لیس بمصنوع اله حق من اله حق، من جوهر أبیه، الذی بیده أتقنت و صار انساناً و حبل به و ولد من مریم البتول، و صلب أیام بیلاطی الملک، و دفن و قام فی الیوم الثالث کما هو مکتوب و صعد إلی السماء و جلس عن یمین أبیه، مستعد للمجئ تارة أخری للقضاء بین الأحیاء و الأموات. و نومن بروح القدس المحیی المنبثق من أبیه الذی بموقع الأب و الإبن یسجد له و یمجد الناطق بالأنبیاء و بکنیة واحدة مقدسة رسولیة و بمعبودیة واحدة لمغفرة الخطایا و تترجی قیامة الموتی و الحیاة و الدهر العتید…»

ایمان می آوریم به الله یکتا و پدر، نگاه دارنده کل، مالک هر چیز، آفریننده دیده و نادیده و ایمان می آوریم به رب واحد یسوع پسر خدای واحد، اولین همه خلایق، کسی که از پدرش بدنیا آمد پیش از تمام جهانیان، و او آفریده شده خدای حق از خدای حق نیست، از جوهر پدرش است، کسی که بدست او درست و متقن شد و انسانی گشت که مریم با او باردار شد و از مریم دوشیزه بدنیا آمد و در عهد پادشاه بیلاطس به دار زده شد و مدفون گردید و روز سوم از قبر بلند شد و به آسمان بالا رفت و جانب راست پدرش نشست و بار دیگر برای قضاوت بین زندگان و مردگان آماده بازگشت است. و ما ایمان می آوریم به روح القدس که احیاکننده است و از پدرش که مقام پدری دارد نشأت گرفته، و پسر برای او سجده می گذارد و کسی که معتقد به انبیا و کلیسای واحد و مقدس رسولی و معبودیت واحد برای غفران خطاها باشد و منتظر قیامت مردگان و بر پایی حیات و زمانه کهن باشد تمجید و ستایش می نماید». این بود متن امانت کبری.

سرچشمه زمان و ظهور این امانت بزرگ
قسطنطین پادشاه وقت در سال 325 میلادی تمام اسقفهای مسیحی را در یک سمینار در شهر نیقیة جمع کرد و از آنان در مورد مسیح و جوهر عقیده مسیحیت پرسید، افراد شرکت کننده به دو دسته تقسیم شدند؛ گروه اعظم آنان قایل به پیامبری و عبدیت عیسی(ع) بودند، ولی عده ی قلیلی از آنان معتقد به الوهیت عیسی بودند که این جمع 318نفر بودند و قسطنطین هم بدون در نظر گرفتن رأی اکثریت و قاطع رأی آن عده اندک را تصویب کرد و از آن روز به بعد رسمیت پیدا کرد، و در سال 381میلادی این عبارت هم به آن افزوده شد: «پدر، پسر و روح القدس، سه اقنوم و سه وجه، و سه خاصیت، و تثلیث در توحید، کیان واحد با سه اقنوم، خدای واحد، جوهر واحد، طبیعت واحد».
البته این مشخص است که مجامعی از این دست که سیصد سال بعد از عصر مسیح تشکیل شدند جز تعدّد خدایان و تحریف دین مسیحیت به انگیزه و هدف جلب رضایت صاحبان سرمایه و شاهان بت پرست وگمراه نتیجه دیگری دربر نداشت. این شاهان همان عده معدودی بودند که بت پرستی بر مسیحیت تحمیل کرده و از یک دین توحیدی خارج و به یک دین الحادی کافر بدل کردند.
بنابراین باید دانست که عقیده خالص توحید در مسیحیت یا به تعبیری دیگر مسیحیت واقعی بعد از صعود پیامبر مسیح علیه السلام سیصد سال بیشتر دوام نیافت که از این تاریخ به بعد بود که اوّلین مجمع اسقفها تشکیل شد و مسیح علیه السلام را به عنوان خدا معرفی کرده و به رسمیت شناختند.- العیاذ بالله-.
در مجمع دوم حضرت صدیقه مریم را نیز به خدایی معرفی کردند، و در مجمع دوازدهم اسقفها به کلیسا حق غفران و آمرزش گناهان و حق حرمان اعطاء نمودند، و کلیسا می تواند این حق را به دیگر اسقفها نیز بدهد تا آنان بتوانند هر کسی را که بخواهند بیامرزند یا نیامرزند. و در مجمع بیستم به عصمت پاپ رأی دادند.

تأملی عقلانی در مورد امانت کبری
در امانت کبری که رکن رکین عقیده مسیحیت محسوب می شود آمده است:
أ‌- همانا پدر، یعنی؛ خدا صانع کل دیدنیها و نادیدنیها است.
ب‌- پسر، یعنی: عیسی خالق هر چیز است.

طرز استدلال و مناقشه
تناقض اول:
در متن امانت کبری تناقض صریح و آشکار وجود دارد، در نص شماره« أ» آمده که خداوند را صانع کل معرفی کرده است.
و در نص شماره «ب» عیسی را صانع وخالق کل معرفی کرده است.
حال از مسیحیان پرسیده می شود که وقتی مطابق نص اول، خداوند صانع کل است چه چیزی باقی می ماند که عیسی آن را خلق کند؟! یا اگر بنا به نص بعدی، عیسی خالق کل است پس چه چیزی می ماند که خدا آن را خلق کند؟! این تناقض، تناقض عجیب ومدهش العقول است.
تناقض دوم:
آنچنان که نص امانت کبری می گوید عیسی پسر خدا است. در اینجا پسر خدا از خدا نشأت گرفته است، پس باید پدر از پسر قدیمتر و جلوتر باشد. حال می پرسیم اگر عیسی را خدا می دانید پس عیسی بر اساس نظر شما قدیم بلااوّلیت است. در صورتی که امانت کبری می گوید او پسر خداست و پسر خدا باید بعد از خدا باشد. اگر چنین باشد پس قدیم نیست و قدیم که نباشد خداهم نمی تواند باشد. – که قطعاً عیسی علیه السلام خدا نیست!-
تناقض سوم:
وقتی در امانت کبری آمده است که مسیح عیناً خداوند است، چطور می تواند پسر و در همان حال پدر هم باشد؟.
تناقض چهارم:
اگر مسیح علیه السلام غیر خداست، چرا و به چه دلیل گناهی را به دوش بکشد که آنرا مرتکب نشده است؟ آیا ظلمی بحساب نمی آید؟ در صورتی که در قرآن مجید آمده است: «و لا تزر وازرة وزر أخری» بدوش نمی کشد هیچ کسی سنگینی (گناه) دیگری را.
اگر قرار بر این بود که خداوند مردم را از گناهان سبکدوش بکند با گرفتن یک قربانی که آنهم فرستاده اش عیسی علیه السلام باشد! پس مسئله مردم پیش از عیسی علیه السلام حکم شان چه خواهد بود؟ چون عیسی برای کفاره و آمرزش گناهان انسانهای پیش از خود آماده ی رفتن بالای چوبه دار نشد، بلکه برای انسانهای هم عصر خود و بعد از خود آماده رفتن بالای چوبه دار شدند.
بر اساس این عقیده بهتر نبود برای کفاره گناهان تمام انسانها، آدم علیه السلام را زنده کرده سپس او را به دار می آویختند و کیفر تمام خطاهای بشریت جهان را از او می گرفتند؟.
تناقض پنجم:
امانت کبری، عیسی علیه السلام را خدا می داند. اگر مسیحیان معتقد به این هستند مگر خدایشان قادر نیست گناه آدم و دیگران را همینطور بدون اینکه خود خدایشان قربان شود مغفرت کرده و بیامرزد تا نیازی به این خرافات خنده دار ومضحک پیدا نشود؟. در ثانی گناه عیسی علیه السلام چیست که او را قربانی کنند؟!!.
در صورتی که از نگاه ما مسلمانان خداوند قادر به مغفرت تمام گناهان و خطاها است «إن الله یغفرالذنوب جمیعاً».
تناقض ششم:
در امانت کبری آمده است:« و در عهد پادشاه بیلاطس (مسیح) به دار آویخته شد».
حال که مطابق نظر مسیحیت عیسی علیه السلام به دارآویخته شد، آیا خودش راضی به این کار بود یا نه؟ و با طیب خاطر بالای دار رفته یا نه؟.
اگر راضی بوده چرا روی دار داد و فریاد می کرد؟! و بزرگتر از این اگر می گوئید او خدا است آیا نمی توانست خود را از چنگال دشمنان و مخالفان نجات دهد؟. پس مسیحیان چقدر خدا را ضعیف می پندارند!!، در صورتی که الله تبارک و تعالی قادر مطلق می باشند.
از این همه تعارضات موجود در امانت کبری پی می بریم که امانت کبری از تعالیم حضرت عیسی مسیح نبوده بلکه ساخته و پرداخته اسقفها و کشیشان مسیحی است و حضرت عیسی علیه السلام از آن مبرّا است.
تناقض هفتم:
چرا چوبه داری که این همه نسبت به خدای مزعوم شما اهانت کرده است مقدس شمرده و آن را مستحق تعظیم و عبادت می دانید؟. در حالی که باید آن را مقدس ندانسته بلکه از سمبلهای زشت نزد مسیحیت باشد و آن را به دیده تحقیر بنگرند. در صورتی که مطابق روایات اسلامی، اولین کار حضرت عیسی علیه السلام هنگام بازگشت به زمین، شکستن و فنا کردن صلیب و دعوت و فراخوان عمومی به اسلام است. چرا مسیحیت از این امر غافل مانده اند؟!.
اگر مسیحیت برای توجیه کار خود در مورد صلیب بگویند چون صلیب با جسد اطهر حضرت عیسی علیه السلام تماس داشته است لذا نزد مسیحیان مقدس و مستحق تعظیم است. (بالفرض والمحال اگر این توجیه قبول شود.) در جواب آنان می گوئیم: فقط یک صلیب این حالت را داشته است، بقیه انواع صلیبهای فلزی و طلائی و غیره که این ویژگی را نداشته اند، آنها را چرا مقدس می دانید؟!.
تناقض هشتم:
در نص امانت کبری آمده است: و در عهد پادشاه بیلاطس، بر دار برده شد و بعد مدفون گردید و روز سوم از قبر بلند شد!.تناقض اینجاست که؛ از طرفی می گویند که عیسی علیه السلام خداست- العیاذبالله- از طرفی دیگر می گویند اعدام شد، و بعد از دفن از قبر بلند شد و به آسمان رفت!!.
اگر او خدا بود کسی نمی توانست او را اعدام بکند.
اگر او خدا بود داد و فریاد نمی کرد و کمک نمی خواست!.
اگر او خدا بود دفن نمی شد!.
اگر او خدا بود بعد از مردن و دفن کردن چه کسی او را زنده کرد!.
حال کسی که او را زنده کرده است اوست خدای حقیقی نه عیسی علیه السلام.
پس عقیده خدایی عیسی علیه السلام کذب محض است.
تناقض نهم:
مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی علیه السلام خداست و رزق همه مخلوقات در دست اوست.در اینجا یک سوالی از مسیحیان می شود؛ مطابق تصریح امانت کبری، عیسی علیه السلام وفات کرد و دفن شد و بعد از سه روز از قبر بلند شد، مدت این سه روز که مدفون بودند چه کسی متولی امور جهان و مخلوقات بود و به آنان رزق می داد؟
تناقض دهم:
آیا به دار کشیدن حضرت عیسی علیه السلام بر اساس گفته مسیحیت توسط یهود به رضایت خود ایشان بوده یا نه؟
دو جواب دارد- 1- بله، با رضایت او بوده است. 2- نخیر، او رضایت نداشته است
اگر گزینه اول باشد چرا داد و فریاد می کرد و استغاثه می نمود.
و دومی اینکه باید شما مسیحیان از یهود تشکر و قدر دانی کنید چون کاری کرده اند که مایه خشنودی و رضایت پروردگار مزعوم شما بوده است.
اگر گزینه دوم باشد، در آنصورت باید بجای عیسی علیه السلام یهود را عبادت کنید و معتقد به الوهیت آنان باشید چون آنان در این مبارزه بر خدای ساختگی شما غالب و چیره شدند چون قوت و قدرت آنان ثابت شد، و باید قوی نسبت به ضعیف، بیشتر شایستگی عبادت را داشته باشد.
چنانکه شاعر گفته است:
عجبا للیهود و النصاری و إلی الله ولداً نسبوه سلموه للیهود و قالوا إنهم من بعد قتله صلبوه
فلئن کان راضیاً بآذاهم فاشکروهم لاجل ما صنعوه و اذا کان ساخطاً غیر راضٍ فاعبدوهم لأنهم غلبوه

عقیده خلاصی از گناهان
چرا مسیحیان به آن باور دارند و به آن قانع اند؟
اصل و مبنایی که کلیسا برای عموم مردم در نظر گرفته و در کلیسا جاری است از این قرار است که؛ "مپرس که مطرود می شوی"، "اعتراض کن تا هلاک شوی".
از این جاست که بر مردم لازم است همانگونه عمل کنند که پدران روحانی- پاپها و کشیشان- به آنان دیکته می کنند هر چند که با عقل و اندیشه سلیم در تضاد باشد. حتی بعضی از اسقفها بدون اینکه از آن چیزی بفهمند آنرا تکرار کرده و برای دیگران می خوانند.
به راستی، کسی که خودش را نمی تواند به این عقیده ساختگی و بی محتوا قانع و راضی نگهدارد چگونه می تواند دیگران را به این عقیده و مشرب قانع نماید؟!. عقیده خلاصی و رهایی مسیحیان همین است و بس که عقلاًَ و روحاً و معناً قابل بحث و مناقشه و کنکاش است.
آری خلاصه عقیده خلاصی را می توان در چند کلمه آورد؛ هرکس معتقد به این عقیده باشد از لوث و شر گناهانی که مرتکب شده آزاد می شود، و هر کس به آن ایمان نداشته باشد لا محاله هلاک است.
مسیحیت معتقد است بعد از این که آدم از درخت ممنوع شده خورد هر کدام از نسل و ذریت او که وفات می کرد به زندان ابلیس در جهنم می رفت، این حالت تا عصر و زمان حضرت موسی علیه السلام ادامه داشت. بعد از آن چون خداوند اراده رحمت بر بشریت و خلاصی آنان از عذاب را داشت- العیاذ بالله- با ابلیس از در حیله و تدبیر وارد شد و از کرسی عظمت خود پایین آمد و در شکم مریم جای گرفت پس مریم او را بدنیا آورد تا اینکه بزرگ شد و مردی شد که بنام عیسی او را می خواندند، و دشمنان یهودی اش را اجازه داد تا بر او چیره شوند و او را بر دار زده، و سرش را با خار و دستها و پاهایش را با میخ روی صلیب کوبیدند. او احساس درد و ناراحتی می کرد و کمک می طلبید. بالاخره در همین حالت وفات نمود وتا سه شبانه روز بر روی دارماند، او را دفن کردند و بعد از آن از قبرش بلند شد و به آسمان رفت، با این کارش گناه آدمی زاد را به دوش کشید بجز گناه افرادی که حادثه دار زدن او را منکر شده یا در آن اظهار شک کرده اند.
آیا هیچ فرد عاقلی پیدا می شود که این خرافات را بپذیرد؟. قرآن مجید آنان را به صفت گمراهان خوانده است.

علت تصویب الوهیت عیسی علیه السلام در مجامع مسیحی!!
ظهور مجامع مسیحی سیصد سال بعد از بردن عیسی علیه السلام به آسمان می باشد. وجود این مجامع فقط و فقط برای صدور فرامینی برای افساد مسیحیت و الوهیت عیسی و مادرش، و معصوم قرار دادن پاپ و دیگر رجال کلیسا شکل گرفته است. برای توجیه این امور اسبابی وضع کرده اند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت که بطور خلاصه چنین است:
1- وجوه نصوص در اناجیل محرّف به روایت پولس یهودی تبار.
2- زنده کردن مردگان توسط عیسی علیه السلام.
3- بدنیا آمدن او بدون پدر.
این امر را باید مدنظر قرار داد که انجیل یوحنا حدود شصت سال بعد از رفع عیسی علیه السلام به آسمان نوشته شده و به تحریر درآمده، حال نباید فراموش کنیم که چطور می تواند این شخص گفته ها و آموزه های مسیح را حفظ نماید با توجه به این مطلب که غالب مطالب موجود در انجیل یوحنا نامه های پولس یهودی تبار است، بنابراین چگونه می توان نامه های چنین مردی که پاپ او را تکفیر کرده است قبول کرد؟!.
تکفیر در مقدمه انجیل برنابا آمده است، انجیل برنابا نزدیکترین انجیل به معتقدات اسلامی است چون مشتمل بر توحید و مطالبی است که با اسلام همخوانی دارند . همچنین در آن به ظهور پیامبر آخر زمان حضرت محمد صلی الله علیه وسلم مژده داده شده است که پاپ طی یک فرمان به مسیحیان دستور داد بنا به علل فوق به انجیل برنابا عمل نکنند.
در دایرة المعارف فرانسه که نوشته غیرمسلمانان است آمده است که انجیل "یوحنا" و"مرقس" ساخته و پرداخته پولس یهودی تبار است. در دایرة المعارف کبری که نوشته تعدادی بیش از پانصد پژوهشگر غیر مسلمان است با تأکید فراوان آمده است: در اناجیل تحریف و تزویر وجود دارد و جریان به صلیب زدن عیسی علیه السلام را یکی از مصادیق بارز تعارض و تناقض و تحریف و تزویر دانسته اند.
همچنان بر این مسئله تأکید کرده اند که نویسندگان اناجیل تحت تأثیر عقاید بودا و وثنیت- بت پرستی- باستان قرار گرفته اند.

اولوهیت عیسی نتیجه کوتاه فکری، عدم فهم و تأویل اشتباه نصوص
در کتاب مقدس مواردی وجود دارد که مسیحیان آنرا به خوبی نفهمیده اند، از قبیل آنچه که در سفر ارمیاء پیامبر در مورد ولادت مسیح آمده است: «در آن زمان پسری از داود قیام می کند که او پرتو نور است…. و او را خدا نامند» مسیحیان از این نص فهمیده اند که ارمیاء پیامبر به الوهیت مسیح اقرار و اعتراف کرده است لذا همین مطلب را دستاویز خود در اثبات الوهیت عیسی مسیح قرار داده اند. در صورتی که این نص- به فرض صحّت آن از ارمیاء پیامبر- نوعی پیشین گوئی در مورد مسایلی است که در آینده رخ می دهند و مردم در مورد او اعتقاد بدی پیدا خواهند کرد و او را صفت خدایی می دهند، در صورتی که واقعیت امر او این است که پیامبر و بنده خداوند است.
البته معنا و پیام صریح نص این است که؛ «در آینده نه چندان دور فرزندی از نسل داود قیام می کند و مردم را به دین فرا می خواند و خداوند عزوجل با معجزاتی (از قبیل زنده کردن مردگان و بهبود دادن نابینایان و ابرص به إذن الله ذوالجلال) تأیید و کمک می نماید که درنتیجه مردم (نادانسته) او را خدا می خوانند».
این خبر محض دقیقاً از واقعات آینده است که بالفعل هم روی داده و خداوند این پسر را از نسل داود مبعوث کرد و او را با اعطای معجزات مدد و یاری نمود و مردم هم آنگونه که پیشگوئی شده بود او را خدا خواندند!!. بنابراین همه این نصوص دال بر تحقق نبوت او دارند نه بر الوهیت!. این مطلب را عبارتی از مزمور داود تأیید می کند که حضرت رب العزت جل جلاله و عم نواله و عظم برهانه، به داود علیه السلام فرمود: «بزودی برای شما فرزندی بدنیا می آید مرا به عنوان پدر او، و او را پسر من می خوانند، بارالها، سنت گذار- یعنی: حضرت محمد صلی الله علیه وسلم- را مبعوث فرما تا مردم را بیاموزاند که او بشر است».
از نص فوق واضح می شود که خداوند حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را دستور داده تا به مردم یاد بدهد که حضرت عیسی علیه السلام بشر بوده و شایسته مقام خدایی نیست، و ضلالت معتقدان به الوهیت عیسی مسیح را تبلیغ نماید و مسئله الوهیت عیسی مسیح علیه السلام و یا پسر خدا قرار دادن از روی بغاوت و عناد و سر ستیزه جویی بوده است، بلکه عیسی علیه السلام بنده خداوند و پیامبرش و کلمه او بوده که به مریم القاء شده و روحی از جانب الله است.

نمونه ای از بی دانشی اعضای مجمع مسیحیت
ما در این جا به آنچه که در جریان مجمع مسیحیان روی داد می پردازیم که دلالت بسیار آشکاری بر بی دانشی اعضای مجمع دارد. سعید بن بطریق نقل می کند که وزیران و فرماندهان نزد پادشاه حضور یافته و گفتند: معتقدات مردم فاسد شد و "آریوس" و "اقدانیس" از لحاظ ایدئولوژی بر مردم غالب شده اند، کاری کنید تا مردم دچار اختلاف در دین شان نشوند. پادشاه همه اسقفها و بطریقها را در قسطنطینیه جمع کرد وبه بازنگری کتب آنان پرداخت و از آنان در مورد حضرت عیسی علیه السلام پرسید که او چه شخصیتی است؟ آنان درجواب گفتند: روح القدس مخلوق است و او خدا نیست. اما بطریق شهر اسکندریه مصر بلند شد و اعتراض کرد و گفت: نزد ما روح القدس غیر از روح الله نیست، روح الله غیر از حیات خدا نیست، پس وقتی قائل باشیم که روح الله مخلوق است لزوماً معتقد به این هستیم که حیات خداوند مخلوق است، وقتی بگوئیم حیات او مخلوق است او را غیرزنده قرار دادیم و این کفر است. همه حضار این رأی را پسندیدند و بر آریوس و طرفدارانش نفرین کردند. بنابراین ثابت کردند که «روح القدس اله حق است و از اله حق آمده، سه اقنوم با سه خاصیت متفاوت!!.
علامه بوصیری رحمه الله چنین سروده است:
جعلوا الثلاثة واحداً و لو اهتدوا لم یجعلوا العدد الکبیر قلیلاً
(مسیحیان) سه تا را یکی کردند و اگر هدایت می یافتند عدد بزرگ را کم نمی کردند.
پس حضرت عیسی علیه السلام را با این نگرش فلسفی بی پایه و اساس به جای خدا نشاندند، این همه دلالت بر بی دانشی و جهل اعضای مجمع سوم جهان مسیحیت دارد.
استاد عثمان قطعانی در مورد این جهل شنیع اعضای مجمع سوم جهانی مسیحی می نویسد: «در قرآن و سنت نبوی آمده است که مسیح روح خداست، کما اینکه در مورد حضرت جبریل-علی نبینا وعلیه الصلاة و السلام آمده است: «فأرسلنا إلیها روحنا فتمثل لها بشراً سویاً»؛ ما به نزد او- مریم- روح خودمان- جبرئیل- را فرستادیم، پس برای او مانند انسانی برابر نمودار شد. و فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم است؛ «هر کس گواهی دهد که معبودی نیست جز الله و محمد رسول الله است، و عیسی بنده خدا و رسول خدا و کلمه اوست که به مریم القاء کرد و روحی از جانب اوست، وارد بهشت می شود».
علمای اسلام نیز برای ازاله خطا در فهم این نصوص کوشیده اند و فرموده اند: «خداوند عزوجل از امتزاج با هر مخلوقی منزه و پاک است». – امتزاج به حلول یکی در دیگری و اتحاد آن دو با همدیگر گویند- که این حلول و اتحاد اساس مسیحیت است . چون مسیحیان معقتد به حلول الله عزوجل در جسد عیسی علیه السلام هستند.
ناگفته نماند که اضافت و نسبت کلمه «روح القدس و روح منه» به الله ذوالجلال بیانگر اتحاد الله با عیسی نیست، بلکه این اضافت و نسبت، اضافت تشریفی است نه اضافت تبعیضی که کمله «روح منه» را به "جزء منه" ترجمه کنیم، بلکه مثال این کلمه مثل اضافت "ناقة الله" و "بیت الله" است. چون مسیحیان هم حاضر نخواهند شد که بگویند منظور از ناقة الله شتری است که الله سوار آن شود. و از بیت الله منظور خانه ای نیست که خواوند درآن ساکن باشند. بنابراین منظور از" روح الله" یک روح از ارواحی که خداوند آنان را آفریده است می باشد و اضافت آن به الله به قصد و هدف تشریف و اعزاز است، مثل این فرموده ی الله عزوجل «سبحان الذی اسری بعبده لیلاًَ من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی».

جریان به دار آویختن حضرت عیسی علیه السلام
نویسندگان دایرة المعارف بزرگ که همگی غیرمسلمان هستند بر این امر تأکید دارند که اناجیل اربعه دستخوش تزویر و تحریف بسیار زیادی قرار گرفته اند، که مسئله به دار زدن حضرت عیسی علیه السلام یکی از نمونه های بارز این تحریف می باشد، چون تناقضات زیادی در بر دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1- در انجیل آمده وقتی یهودیان، حضرت عیسی علیه السلام را بیدار کردند و می خواستند او را به قتل برسانند، مسیح علیه السلام فرمود: «الآن نفَس به فریاد در آمده، چی بگویم ای پدر؟! مرا از این وقت سالم بگردان». در جایی دیگر آمده که وقتی او را بالای دار بردند، فریاد بلندی سر داد و گفت: «خدایا چرا مرا تحویل اینان دادید؟».
علامه عثمان قطعانی می گوید:«این نصوص دو راه را در پیش روی مسیحیان قرار می دهد که سومی ندارد؛
1- یا بگویند حادثه و جریان دار زدن و بالای صلیب رفتن عیسی علیه السلام صحت ندارد، در آنصورت لازم می آید هر آنچه که در انجیلهای چهارگانه آمده بتمامه درست نیست، از آنجمله مسئله خرافی خدا شدن حضرت عیسی علیه السلام باطل می گردد، که عقیده خدا اصل و اساس دین مسیحیان است.
2- یا اینکه بگویند که حادثه دار زدن و بالای صلیب رفتن عیسی علیه السلام صحیح و درست است که در آن صورت عقیده الوهیت عیسی علیه السلام نفی می شود، چون او بالای دار و صلیب داد و فریاد و سر و صدا راه انداخته بود و با صدای بلند می گفت: خدایا! به دادم برس. او از مردم نیز کمک می خواست، اگر او خدا می بود چطور از مردم کمک می طلبید و از خدایی دیگر استمداد و فریادخواهی می کرد؟!. چون در صورت خدا بودنش نیازی به کمک دیگران نداشت و ازصفات خداوند، قادر و توانا بودن و عاجز نشدن است. در حالی که – طبق عقیده مسیحیان-عیسی مسیح در مقابل مردم عاجز شد، و یهودیان بر او غالب شدند و او را کشتند؟!. آیا همین است خدای شما مسیحیان؟!.به راستی که دامن مبارک حضرت عیسی علیه السلام از این خرافات و خزعبلات پاک و منزه است.
باز اگر عیسی خداست، آن خدایی که ایشان در هنگام به دارآویخته شدن از او استمداد می کند و می گوید: «خدای من» کیست؟!. اگر مسیحیان بگویند فردی که روی در کشته شد او همان جزء بشری «ناسوت» بوده است. در جواب می گوییم: پس چطور خدای شما می تواند با یک جزء واحد زندگی کرده و ادامه حیات بدهد در صورتی با یک جزء ناقص است نه کامل.
شاعری در این مورد گفته است:
أعباد عیسی لنا عندکم سؤال عجیب فهل من جواب؟
إذا کان عیسی علی زعمکم إلهاً قدیراً عزیزاً یهاب
فکیف اعتقدتم بأن الیهود أذاقوه بالصلب مرّ العذاب؟
و کیف اعتقدتم بأن الإله یموت و یدفن تحت التراب؟!
ای عابدان عیسی! ما از شما سؤال عجیبی داریم؛ آیا شما می توانید به آن جواب دهید؟. سؤال این است: بر اساس زعم و گمان شما اگر عیسی علیه السلام خدای قادر و غالب است و همه از او می ترسند پس چطور این اعتقاد را پیدا کردید که یهود توانستند او را با بالای صلیب بردن و میخ زدن، تلخی شکنجه و عذاب را به او بچشانند و از خدای تان نترسیدند؟!، و چطور اعتقاد دارید که خدا می میرد و باز زیر خاک دفن می شود؟!. آری کمی شما مسیحیان باید بیاندیشید چرا این خرافات را باور دارید؟!!!.
خوانندگان محترم و منصف شما را به خدا سوگند، آیا کسی می تواند در دروغ بودن این اعتقادات و اندیشه ها و خرافات شک کند؟. آیا کفری بالاتر از این هست که معتقد شد که مخلوق توانست خالق خود را بکشد؟!.
اما مسیحیان ضمناً به کذب بودن مسئله و حادثه بر دار زدن عیسی علیه السلام که دراناجیل آمده اعتراف کرده اند. چون در سال 1950میلادی در مجمعی که تشکیل داده بودند یهود را از خون مسیح تبرئه کردند. با وجودی که در اناجیل ذکر شده که یهود بر عیسی علیه السلام شبیخون زده اند. آیا تناقضی بالاتر از این هست که از طرفی معتقد به قادر بودن مسیح بر هر چیز شد و از طرفی دیگر معتقد شد که او چنان عاجز گشت که نتوانست از خود دفاع کند؟!!.

موضع گیری قرآن کریم در برابر این عقیده
قرآن کریم با عقیده تثلیث و الوهیت مسیح و پسر خدا بودن او شدیداً موضع گیری کرده و بطلان آن را اعلام داشته و آنان را از این اعتقاد بر حذر داشته است. الله تعالی در قرآن مجید می فرمایند: «لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة» به یقین کافر شدند کسانی که گفتند خداوند سومین فرد سه تا است.
و در مورد مسئله حلول و اتحاد که مسیحیت آن را از وثنیت باستان گرفته و اساس دین شان قرار داده اند و سرفصل و آغاز گمراهی و ضلالت آنان شد می گوید: «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح عیسی بن مریم» به یقین کافر شدند کسانی که گفتند: همانا الله همان مسیح عیسی بن مریم است.
یعنی خدا همان عیسی است و با هم یکی هستند و خدا در وجود عیسی حلول کرده است. و در رد نسبت عیسی به خدا و او را پسر خدا قرار دادن می فرماید: «وقالوا اتخذ الرحمن ولد لقد جئتم شیئاً إدّا، تکاد السموات یتفطّرن منه و تنشق الارض و تخرّالجبال هداً أن دعوا للرّحمن ولداً وما ینبغی أن یتخذا الرحمن ولداً، إن کل من فی السموات والارض إلا آتی الرحمن عبداً، لقد أحصاهم و عدّهم عداً»
برای خداوند مهربان سزوار نیست که فرزندی برگیرد، تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستندبنده خدای مهربان (و فرمانبرداران یزدان) می باشند. او همه آنان را سرشماری کرده است (و قیقاً تعدادشان را می داند)
و باز الله تعالی می فرماید: «ما کان لله أن یتخذ من ولد سبحانه إذا قضی الله أمراً فإنما یقول له کن فیکون» سزاوار خدا نیست که فرزندی داشته باشد و منزه از اتخاذ و انتخاب فرزند و به دور از این گونه عیبها و نقصهاست. هرگاه اراده پدید آوردن چیزی و انجام کاری کند، تنها کافی است راجع بدان بگوید: بشو، او می شود. (سوره مریم: 35)
قرآن این استدلال مسیحیان که عیسی از مادر بدون پدر بدنیا آمده و دال بر الوهیت او می کند رد کرده و می فرماید: اگر این دلیل الوهیت می تواند باشد پس آدم که خداوند او را بدون مادر و پدر، و حوا را بدون مادر از آدم آفرید به طریق اولی شایستگی الوهیت را باید داشته باشند، چرا آنان را خدای خود نمی دانید و به خدایی نمی خوانید؟. در صورتی که واقعیت امر این است که نه آدم و نه حوا و نه عیسی هیچکدام از آنان خدا نیستند، و این فقط خداوند است وقتی بخواهد بیافریند با کلمه «کن» می آفریند.
قرآن عظیم الشان می فرماید:«إن مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» [آل عمران: 59] همانا نمونه خلقت عیسی نزد الله بمثابه خلقت آدم است، او را از خاک آفرید، پس به او گفت: موجود باش. بلافاصله به وجود آمد.
قرآن کریم الوهیت عیسی و مادرش را هم رد کردهو ثابت نموده است که عیسی و مادرش هیچ نقشی در اینکه مسیحیان آنان را بخ عنوان اله می دانند نداشته و از آن بیزاری جسته و به خدا پناه می برند. خداوند در قرآن مجید در مورد گفتگوی خداوند با عیسی علیه السلام می فرماید: « وإذ قال الله یا عیسی بن مریم أأنت قلت للناس اتخذونی و أمی إلهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک إنک انت علام الغیوب ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به أن اعبدوالله ربی و ربکم و کنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم و أنت علی کل شیء شهید»
باتوجه به این آیات کریمه واضح است که حضرت عیسی و مادرش علیهما السلام هیچگاه از مسیحیان نخواسته اند که آن دو را عبادت کنند، بلکه او و مادرش از مسیحیان مشرک بیزاری جسته و دوری نموده اند. آن حضرت صلی الله علیه وسلم می فرماید:«هرکه راضی باشد که سوای خدا را عبادت کند وارد جهنم می شود».
حضرت عیسی علیه السلام با این اظهار تبرّی از ملت و قوم خود، امور آنان را بعد از رفع خود به آسمانها به خداوند عزوجل سپرد. در قرآن مجید آمده است: «فلما أحسّ عیسی منهم الکفر قال من أنصاری إلی الله، قال الحواریون نحن أنصارالله آمنا بالله واشهد بأنا مسلمون، ربنا آمنا بما أنزلت واتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین».
چون عیسی از آنان بوی کفر را احساس کرد، ندا داد و گفت: یاران من در راه خدا کیانند؟. حواریون (فدائیان) گفتند: ما انصار خداوند هستیم، به الله ایمان آوردیم، وگواه باش که ما مسلمانیم، پروردگارا به آنچه که نازل کرده ای آیمان آوردیم واز پیامبر پیروی کردیم و ما را در لیست شاهدان ثبت فرما.
حال مطلب این است که شاهدان کیانند؟ که فدائیان عیسی تقاضای ثبت نام در آن لیست را می نمایند؟.
آری! شاهدان، مسلمانان و پیروان خاتم پیامبران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم هستند، چون آنان علیه مسیحیان کافر اقامه حجت کرده و حضرت عیسی علیه السلام را از اکاذیب مسیحیت تبرئه نمود و فقط به عبادت الله دیگران را فرا خواند، و خدایان باطل دیگر را مبغوض دانسته اند
خداوند متعال با دلایل الوهیت عیسی علیه السلام را نفی کرده، و ثابت کرده که عیسی علیه السلام بشر بوده، ناقص است و شایستگی ارتقاء به مقام الوهیت را ندارد، چون او انسان بوده و تمام ویژگیهای بشری از قبیل؛ خوردن، نوشیدن، استراحت کردن، ضعیف و خسته شدن و ناراحت شدن را دارد و دیگر نیازهای طبیعی بشری را هم دارد و کسی که حالش این است نمی تواند خدا باشد چون خدا که غذا نمی خورد «و هو یطعم ولایطعم» و او غذا می دهد و غذا نمی خورد.
الله تعالی می فرماید: «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و أمه صدیقة کانا یأکلان الطعام» «مسیح پسر مریم نیست چیزی دیگر مگر پیامبری است که پیش از او هم پیامبرانی گذشته اند و مادر او مریم صدیقه است این هر دو مادر و پسر غذا می خورند ( پس خدا نیستند چون خداوند غذا نمی خورد و اصلا نیازی به غذا ندارد).
از این همه استدلالها ظاهر شد که الوهیت حضرت عیسی هیچ دلیل و مدرکی ندارد. پس مسیحیان به هوش آیند و از این اعتقادات دست بکشند تا هدایت شوند.