این حدیث نه تنها متواتر و متفق علیه نیست بلكه بسیاری از محدثینبزرگ با دلایل بسیار مهمّی این حدیث را ضعیف قرار دادهاند. امّا قولراجح این است كه حدیث صحیح میباشد و از طرق متعددی روایتشده است كه اسانید بعضی صحیح و بعضی دیگر در درجهی "حسن"میباشند. به همین دلیل در درجهی "مشهور" قرار دارد.
————————————————————————————–
«من كنت مولاه فهذا علی مولاه»
از این حدیث برای اثبات عقیدهی امامت استدلال میشود و تلاش براین است كه آیات قرآن را با این حدیث ثابت كنند. پس لازم است درمورد این حدیث بررسی دقیقی با سند و دلیل موثق انجام گیرد.
سند حدیث غدیر
این حدیث نه تنها متواتر و متفق علیه نیست بلكه بسیاری از محدثینبزرگ با دلایل بسیار مهمّی این حدیث را ضعیف قرار دادهاند. امّا قولراجح این است كه حدیث صحیح میباشد و از طرق متعددی روایتشده است كه اسانید بعضی صحیح و بعضی دیگر در درجهی "حسن"میباشند. به همین دلیل در درجهی "مشهور" قرار دارد.
برای اینكه به صحت این حدیث پی ببریم، گواهی علامه ابن حجرعسقلانی (رحمه الله) كافی است. ایشان در «فتح الباری» مینویسد:
«و أما حدیث من كنت مولاه فهذا علی مولاه فقد أخرجه الترمذی و النسائی وهو كثیر الطرق جداً و قد استوعبها ابنعقدة فی كتاب" مفرد" و كثیر من أسانیدها صحاح و حسان».
اما حدیث «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» را ترمذی و نسائی بیانكردهاند. ابنعقده در یك كتاب مستقل تمام طرق روایت آن را تحریر فرمودهاست. بسیاری از اسانید آن در درجهی صحیح یا حسن میباشند.
علامه ابن حجر هیثمی مكّی(رحمه الله) میفرماید:
«و بیانه أنه حدیث صحیح لامریة فیه و قد أخرجه جماعة كالترمذی والنسائی و أحمد و طرقه كثیرة جداً و من ثمّ رواه ستة عشر صحابیاً و فی روایة لأحمد أنه، سمعه من النبی صلیاللهعلیهوسلم ثلاثون صحابیاً و شهدوا به لعلی لما نوزع أیام خلافة كما مرّ و سیأتی و كثیر من أسانیدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح فی صحته و لا لمن ردّه بأنّ علیاً كان بالیمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج ّمع النّبی صلیاللهعلیهوسلم و قول بعضهم انّ زیادة «اللّهم وال من والاه الخ موضوعة مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبی كثیراً منها».
«بدون شك این حدیث صحیح است و گروهی از محدثین مثلاً امامترمذی- رحمه الله- و امام احمد- رحمه الله- این حدیث را روایت كردهاند. اینحدیث دارای سندهای فراوانی است. شانزده صحابی این حدیث را روایتكردهاند و طبق یك روایت مسند احمد، این حدیث را سی نفر از رسولاكرم صلیاللهعلیهوسلم شنیدهاند. هنگامی كه در زمان حضرت علی رضیاللهعنه با ایشانمخالفت شد، صحابه رضی الله عنهم با این حدیث به محبت با حضرتعلی رضیاللهعنه گواهی دادند. بسیاری از سندهای آن در درجهی "حسن" و"صحیح" میباشند و قول كسی كه بگوید این حدیث صحیح نیست قابل قبولنمیباشد، یا اینكه بگوید در آن زمان حضرت علی رضی الله عنه در یمن تشریفداشتند، زیرا برگشتن حضرت علی رضیاللهعنه از یمن و شركت او با پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوسلم در حجة الوداع ثابت است.
همچنین قول كسانی كه میگویند «اللهم وال من والاه» موضوع است، قابلقبول نمیباشد، زیرا این بخش از چندین سند روایات شده است و امامذهبی – رحمه الله- اكثر سندهای آن را درست قرار داده است».
زمان و محل خطبه غدیر
دانش پژوهان تاریخ و سیرت به خوبی میدانند كه حجة الوداع آخرین حج و مهمترین سفر پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوسلم بود. پس از فتح مكه طبقبشارت قرآن كه فرمود:
(إذا جَا´ءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ وَ رَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً فَسَبِّح ْبِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً)
«چون هنگام فتح و پیروزی با یاری خدا فرا رسد و در آن روز مردم رابنگری كه فوج فوج به دین خدا داخل میشوند، در آن وقت خدا را حمد وستایش كن و از او آمرزش و مغفرت طلب كه او خدای بسیار توبه پذیراست».
مردم گروه گروه اسلام میآوردند. دین اسلام به پایه تكمیل میرسید،تا جایی كه در همین سفر در میدان عرفات در تاریخ 9 ذی الحجه این آیه نیز نازل شد:
(أَلْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلا'م َدِیناً)
«من امروز دین شما را برای شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكمیلكردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسند كردم».
در این سفر گروه بزرگی از جاننثاران و یاران پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوسلم ) همراه ایشان بودند. به همین دلیل پیامبراكرم (صلیاللهعلیهوسلم ) در این سفر هر جا كه فرصتیدست میداد سخنرانی میفرمود. در این سخنرانیها، بارها اصول اساسیاسلام را تذكر داده، برای حفظ امت از گمراهی در آینده، نصایح با ارزشی ایراد فرمود و مسائل نزاعی از دوران جاهلیت تا امروز را ذكر كرد و سخنانقاطعی ایراد فرمود تا امت از اختلاف و دو دستگی محفوظ بماند و برصراط مستقیم گام بردارد.
هنگام بازگشت ازحجة الوداع بین مكّه و مدینه، نزدیك "جحفه" كنار یك تالاب زیر سایه درختان اتراق كرد. این محل به "وادی خم" و "غدیر خم" معروف بود. اذانداده شد و ایشان نماز ظهر را در اوّل وقت آن برگزار كرد. پس از نماز یك سخنرانی ایراد فرمود. این خطبه به نام «غدیر» مشهور شد.
این خطبه روز یكشنبه، هیجدهم ذی الحجة ایراد شد و ایشان روزچهارشنبه چهاردهم ذی الحجة از مكة مكرمه حركت كرده بودند.
علل ایراد خطبه
چه نیازی بود كه این خطبه ایراد شود و هدف اصلی این خطبه چه بود؟ پشت صحنه ایراد این سخنرانی این است كه رسول اكرم صلی الله علیه وسلم پس ازرسیدن به مكّه در چهارم ذی الحجة، اركان عمره را بجای آوردند و چهارروز در مكّه مكرّمه ماندند. در همین چهار روز حضرت علی رضی الله عنه به مكّه رسید و خمس مال غنیمت را به حضرت پیامبر اكرم تقدیم كرد.ایشان در رمضان 10 هـ . به یمن تشریف برده بود تا خمس اموال غنیمترا بیاورد.
در سفر یمن بعضی از همراهان از ایشان شكایت داشتند و اینشكایات را پس از بازگشت از یمن، خدمت حضرت پیامبر اكرم(ص)مطرح كردند. این شكایات چه بود؟ در این زمینه روایات مختلفی وجوددارد ظاهراً اینگونه معلوم میشود كه دوستان زیادی از حضرتعلی رضی الله عنه شكایات مختلفی داشتند.
حافظ ابن كثیر(رحمه الله) در كتاب «البدایة و النهایة» این روایات راجمع آوری كرده است كه خلاصة آن در ذیل میآید:
1 ـ حضرت بریدة اسلمی رضی الله عنه میفرماید كه در قلب من نسبت به حضرت علی رضی الله عنه كدورتی وجود داشت. در همین دوران ما به یمنرفتیم، در آنجا حضرت علی از طرف پیامبر اكرم صلی الله علیه وسلم برای گرفتن خمس تشریف آورد. ایشان یك كنیز از اموال خمس را برای خودشان برداشت. این مسئله برای حاكم یمن (خالد بن ولید رضیاللهعنه الله عنه ناگوار بود. او در اینمورد شكایتی تنظیم كرد و من آن را خدمت حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه وسلم رساندم. من نامه را میخواندم و با سر آن را تأیید میكردم كه حضرتپیامبر اكرم صلی الله علیه وسلم دست مرا با نامه گرفت و فرمود: آیا شما با حضرت علی كدورت دارید؟ من عرض كردم: بله. ایشان فرمود: با علی كدورت نداشتهباشید، البته اگر با او محبت میكنید بر آن بیفزایید، زیرا قسم به ذاتی كهجان محمّد در دست اوست، كه سهم خانواده علی در اموال خمس بهمراتب بیشتر از یك كنیز است. بریده میگوید: بعد از این فرمانِ پیامبراكرم صلی الله علیه وسلم كسی را بیشتر از علی رضی الله عنه دوست نداشتم.
2 ـ حضرت عمرو بن شماس كه از اصحاب حدیبیه است میگوید: من با لشكری بودم كه حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه وسلم همراه حضرتعلی رضی الله عنه به یمن فرستاد. حضرت علی كمی با من به تندی رفتار كرد و من ناراحت شدم. وقتی به مدینه برگشتم، با افراد مختلفی در مجالس متعدد اظهار نارضایتی كردم. یك روز به مسجد رفتم، پیامبر اكرم صلی الله علیه وسلم در آنجا تشریف داشتند. ایشان وقتی مرا دید، به من نگاه كرد تا اینكه من كنار او نشستم. حضرت فرمود: ای عمرو به خدا قسم تو مرا اذیت كردی. منعرض كردم: «إنا لله و إنّا إلیه راجعون» من ازاینكه رسول خدا را اذیت بكنم به خداپناه میبرم. ایشان فرمود: هر كس علی را اذیت كرد، من را اذیت كرده است.
3 – حضرت ابو سعید خدری رضی الله عنه میفرماید: كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم حضرت علی رضی الله عنه را به یمن فرستاد، من هم در لشكر ایشان بودم. هنگامی كه شترهای صدقه را گرفتیم، ما از حضرت علی رضی الله عنه تقاضاكردیم كه اجازه دهد، سوار این شترها شویم، چون شترهای خود ما ضعیف شدهاند، امّا حضرت علی رضی الله عنه اجازه نداد و فرمود، سهم شما از این شترها از سهم مسلمانان دیگر بیشتر نیست.
هنگام بازگشت از یمن، حضرت علی برای خود، یك نایب تعیین كرد و خودش به سرعت به سوی مكّه حركت كرد تا بتواند با پیامبراكرم صلی الله علیه وسلم همراه باشد. پس از مراسم حج، پیامبر اكرم صلى الله علیه وسلم به حضرت علی رضى الله عنه دستور داد كه به رفقای خود ملحق شود. ایشان خود را به لشكر رساند. پس از رفتن حضرت علی رضی الله عنه ما با نایب او درخواست قبلی خود رامطرح كردیم. او با تقاضای ما موافقت كرد و شترهای صدقه را به ما سپرد.
هنگامی كه حضرت علی رضی الله عنه از مكّه برگشت و مشاهده نمود كه ما شترها را سوار شدهایم و آنها ضعیف شدهاند، نایب خود را توبیخ كرد. حضرت ابو سعید خدری رضی الله عنه میگوید: من قسم خوردم كه پس ازبرگشتن به مدینه، این گزارش را به رسول خدا صلی الله علیه وسلم بدهم و از حضرتعلی به دلیل سختگیریهای او شكایت كنم.
پس از اینكه به شهر رسیدیم، خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم حاضر شدم تا قسم خود را بجا آورم. ابتدا با حضرت ابوبكر رضی الله عنه ملاقات كردم،ایشان از محضر رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر میگشت. او از احوال منپرسید، همراه من نزد پیامبر خدا برگشت و برای من اجازه ملاقات طلبید،ایشان اجازه دادند.
من داخل خانه رفتم و سلام كردم. ایشان جواب سلام مرا داد و برایمن دعا كرد و به سوی من متوجه شد. از حال خانواده من پرسید و سؤالهای بسیاری از من كرد تا اینكه من شكایت خود را از حضرتعلی رضی الله عنه مطرح كردم كه او چگونه در سفر با ما سختگیری كرده است. ایشان در سكوت كامل به صحبتهای من گوش داد. من نزدیكتر نشستم و به شكایات خود از حضرت علی ادامه دادم، ایشان در حین صحبت دست مبارك خود را بر ران من زد و فرمود: ای سعد بن مالك، شكایاتخود را از برادرت علی رضی الله عنه كنار بگذار، به خدا قسم من میدانم كه او در راه خدا بهترین كار را انجام داده است. سعد بن مالك میگوید: من دردل به خود نهیب زدم كه مادرم بر من گریه كند، به خدا قسم از این به بعد هیچ گاه نه درتنهایی و نه در جمع از علی رضی الله عنه به بدی یاد نمیكنم.
4 ـ یزید بن طلحه روایت میكند: علت ناراحتی كسانی كه در لشكرحضرت علی رضی الله عنه از یمن بر میگشتند این بود كه حضرت علی برای خود در لشكر یك نایب تعیین كرد و با سرعت، خدمت پیامبر خدا رسید. نایب او به هر نفر از لشكریان یك دست لباس داد. هنگامی كه حضرتعلی برگشت، مشاهده كرد كه همه افراد، لباس نو بر تن دارند. حضرت فرمود: چرا قبل از اینكه این اموال خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم برسد، شما دست به چنین عملی زدید؟ چنانكه حضرت علی تمام لباسها را از تن مردم درآورد. هنگامی كه لشكر خدمت پیامبر خدا رسید، از این اقدام حضرت علی رضی الله عنه شكایت كردند.
5 ـ در ترمذی حضرت عمران بن حصین رضی الله عنه روایت میكند كه؛ رسول خدا صلی الله علیه وسلم لشكری اعزام كرد و حضرت علی رضیاللهعنه را امیر لشكر تعیین نمود. در بین راه، قضیة كنیز پیش آمد و مردم آن را بد دانستند. چهار نفر از صحابه(رضی الله عنهم) با هم قرار گذاشتند كه پساز بازگشت، گزارش این كار را به رسول خدا میدهند. رسم بر این بود كه مسلمین پس از بازگشت از سفر، قبل از هر كارى خدمت پیامبر اكرم حاضرمیشدند و عرض ادب كرده به خانههای خود میرفتند. هنگامی كه قافله برگشت، همه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسیدند، یكی از آن چهارنفر بلند شد و عرض كرد: یا رسول الله شما در این لشكر تشریف نداشتید كه ببینید حضرت علی چه كارهایی انجام میداد، رسولخدا پس از شنیدن صحبتهای او روی خود را گرداند. نفرات دوّم و سوّم هم بلند شدند و مثل نفر اوّل شكایت كردند. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به آنها هم توجه نكرد. سپس نفر چهارم بلند شد و مانند سه نفر قبلی شكایت كرد. پیامبر اكرم صلى الله غلیه وسلم به سوی آنها نگاه كرد، ناراحتی از چهره مباركش هویدا بود. ایشان فرمود: شما از علی چه میخواهید؟ بی شك علی از من است و من از او هستم و او بعد از من محبوب هر مؤمن میباشد.
تذكر: از روایت واقدی در كتاب المغازی، اینگونه مشخص میشود كه در بازگشت از سفر یمن، حضرت علی همراه لشكر بود. البته هنگامی كه لشكر به محل "فتق"- روستایی نزدیك طائف- رسید، حضرتعلی رضی الله عنه حضرت ابو رافع رضی الله عنه را به عنوان نایب خود تعیین كرد و خودش با سرعت، خود را در مكّه مكرّمه به پیامبر اكرم صلی الله علیه وسلم رساند. پس از ملاقات و گفتگو با رسول خدا صلی الله علیه وسلم دوباره به لشكر پیوست. این زمان بود كهلشكر از محل سدره به مكه مكرمه وارد میشد در آنجا بود كه حضرتعلی به دلیل اینكه سپاهیان از لباسها و شتران صدقه استفاده كرده بودند، سخت برآشفت و اظهار نارضایتی كرد و لباسها را به زور از تن آنان درآورد. ازاین رو شكایاتی از ایشان پیش آمد كه آن را به محضر رسول خدا مطرحكردند.
بعد از ذكر روایات فوق از كتاب "البدایة و النهایة" و دیگر روایاتی كه ازكتب حدیث، سیرت و تاریخ با اسانید و الفاظ مختلف نقل كردیم، این مطلب واضح میشود كه افراد مختلفی از یاران پیامبراكرم صلیاللهعلیهوسلم ، بخصوص كسانی كه در سفر یمن همراه حضرت علی رضی الله عنه بودند، نسبت به ایشان بدگمان شده بودند.
حضرت ختمی مرتبت رحمت دو عالم صلی الله علیه وسلم در سفر حجة الوداع، درهر قدم برای نجات امت از گمراهی و دو دستگی سخنرانی میكردند.برای ایشان ناگوار بود كه مردم به صورت اجتماعی نسبت به حضرتعلی بدگمان شوند، در حالی كه ایشان از بزرگان صحابه و از گروه سابقین اولین به شمار میآمدند. او در آینده باید وظیفةامامت و رهبری امت را بر عهده بگیرد. به همین دلیل حضرت رسولخدا صلی الله علیه وسلم در غدیر خم، نه تنها برائت ایشان را اعلان كرد، بلكه دستور دا دكه با او با محبّت و ارادت رفتار كنند.
دانشمند مشهور تفسیر، حدیث و تاریخ، حافظ ابن كثیر(رحمه الله)این مطلب را اینگونه بیان میكند:
«و المقصود أنّ علیاً لمّا كثر فیه القیل و القال من ذلك الجیش بسبب منعه إایاهم إستعمال إبل الصّدقة و إسترجاعه منهم الحلل الّتی اطلقها لهم نائبه و علی ٌّمعذور فیما فعل، لكن اشتهر الكلام فیه فی الحجیج فلذلك – و الله اعلم- لما رجع رسول الله صلی الله علیه وسلم من حجّه و تفرغ من مناسكه و رجع إلی المدینة فمرّ بغدیر خم قام فی النّاس خطیباً فبرا ساحة علیّ و رفع من قدره و نبّه علی' فضله لیزیل ما وقر فی نفوس كثیر من النّاس».
«مقصود این است كه؛ در بین لشكریان، در مورد حضرت علی رضی الله عنه قیل و قال زیاد شد؛ زیرا آنان را از استفاده از شتران صدقه و پوشیدن لباسهای آن، منع كرده بود و لباسهایی را كه نائب وی به آنان داده بود، به زور از تن آنان درآورد. حضرت علی رضی الله عنه در این عملكرد خود معذور بود، امّا در حجّة الوداع گفتگو و مخالفت بالا گرفت، از این رو رسول خدا صلی الله علیه وسلم پس از ادای مناسك حج و عمره و بازگشت به مدینه، از «غدیرخم» عبور كرد. ایشان در این محل، سخنانى ایراد فرمود كه طی آن برائت حضرت علی رضی الله عنه و مقام والای ایشان را بیان فرموده و مردم را به فضیلت ایشان متوجه كرد، تا بدین طریق بدگمانی را نسبت به ایشان از دل مردم بزداید». (والله اعلم)
اگر با در نظر گرفتن این قضایا، استحضار داشته باشید كه امامت درمسجد النّبی به حضرت ابوبكر رضی الله عنه محوّل میشود و راهنماییهای آشكاری برای خلافت ایشان وجود دارد و در آینده پس از حضرترسول خدا صلی الله علیه وسلم حضرت ابوبكر رضی الله عنه ، حضرت عمر رضی الله عنه وحضرت عثمان رضی الله عنه به ترتیب به خلافت میرسند، همچنین در زمانخلافت و امامت حضرت علی رضی الله عنه ایشان مجبور میشود با حضرتمعاویه رضی الله عنه و صحابه دیگر رو در رو قرار گیرد؛ این اعلان در غدیر خم از طرف رحمت دو عالم حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم كه در آن برائتحضرت علی رضی الله عنه و محبت با ایشان را بیان فرموده، بسیار لازم و مناسب به نظر میرسد.
با این تفاصیل به این سؤال پاسخ داده شد كه چه نیازی بود كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم درباره حضرت علی رضی الله عنه خطبه غدیر را ایراد فرماید.
حدیث موالات
بخش دوّم حدیث غدیر را «حدیث موالات» میگویند، زیرا كلمه "ولی" در آن تكرار شده است.
در بعضی از این روایات مختلف گاهی؛
«إنّ علیاً منّی و أنا منه و هو ولی كلّ مؤمن من بعدی»، (ترمذی ونسائی بدون ذكر غدیر خم).
«بدون تردید علی از من است و من از او هستم و او بعد از من محبوب(ولی) هر مؤمن است».
«من كنت مولاه فعلی مولاه»، (ترمذی).
«هركس كه من محبوب (مولی') او هستم، علی هم محبوب (مولی') اوست».
«ألست أولی' بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلی،' قال: ألست أولی' بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی' قال: فهذا ولی من أنا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»، (ابن ماجه).
«آیا من برای مؤمنین از جانهای آنان محبوبتر (اولی') نیستم؟ مردمجواب دادند: بلی. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا من برای هر مؤمن ازجان او محبوبتر (اولی') نیستم؟ مردم جواب دادند: بلی. رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: هركس كه من محبوب (مولی') او هستم، علی هم محبوب(ولی) اوست، بارالها! هركس با علی محبت (موالات) میكند با او محبت(موالات) كن و هركس با علی دشمنی (معادات) میكند با او دشمنی (معادات) كن».
«من كنت ولیه فعلی ولیه»، (نسائی).
«هركس كه من محبوب (ولی) او هستم، علی هم محبوب (ولی) اوست».
«إنّ الله مولای و أنا ولی كلّ مؤمن ثمّ أخذ بید علی فقال من كنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»، (نسائی).
«بدون تردید الله محبوب (مولی') من است و من محبوب (ولی) هر مؤمنهستم. سپس دست حضرت علی رضی الله عنه را گرفت و فرمود: هركس كه منمحبوب (ولی) او هستم، علی هم محبوب (ولی) اوست، بارالها! هركس با علیمحبت (موالات) میكند با او محبت (موالات) كن و هركس با علی دشمنی(معادات) میكند با او دشمنی (معادات) كن».
در روایات فوق پنج كلمه تكرار شدهاند: 1- ولی، 2- مولی'، 3- اولی'، این سه كلمه را میتوانیم محبوب،دوست و یاور ترجمه كنیم.
4- موالات، این كلمه را میتوانیم محبت و دوستی ترجمه كنیم. 5- معادات، این كلمه را میتوانیم نفرت و دشمنی ترجمه كنیم.
مترجم باید این كلمات را با توجه به تسلسل كلام به ترتیب محبوب، محبّت و نفرت، یا دوست، دوستی و دشمنی ترجمه كند، در غیر این صورت، توازن و همخوانی كلام از بین میرود.
تمام روایات و ترجمه آن را نقل كردیم، خواننده با یك نگاه متوجهمیشود كه از این روایات"عقیده امامت" یا "امامت بلا فصل" حضرتعلی رضی الله عنه ثابت نمیشود.
امّا اهل تشیع میگویند: در این روایات هرجا كه كلمات "ولی"، "مولی'" و "أولی'" آمده است، معنی آن "والی" (حاكم) است و آن هم «والی بلا فصل» و«امام بلا فصل» میباشد.
از اینرو به قول آنها از این روایات "خلافت بلا فصل" حضرتعلی رضی الله عنه ثابت میشود. امّا این استدلال از نظر لغوی،عقلی و تسلسل كلامنبوی و نیز در پرتو اقوال اهل بیت اشتباه میباشد كه توضیح آن در ذیل میآید.
كتب لغت
كلمات "ولی"، "مولی'" و "أولی'" از ولایت اخذ شدهاند و در زبان عربی، ولایت یعنی نزدیكی و ارتباط بین دو چیز كه این نزدیكی ممكن است به اعتبار محل، خویشاوندی یا دین باشد.
در زبان عربی معنی «ولی» محب، محبوب، دوست و یاور است وجمع آن «أولیاء» میباشد، مانند ولی الله و أولیاء الله.
قرآن مجید كلمه «ولی» را برای خداوند بكار برده است و میفرماید:«الله ولی الذین آمنوا» ، «الله (ولی) دوست مؤمنین است».
در قرآن مجید این كلمه برای مؤمنین هم بكار رفته است:(ألا إنّ أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون)«آگاه باشید كه دوستان خدا هرگز هیچ ترس و هیچ اندوهی در دل آنها نیست».
همچنین همین كلمه برای مؤمنین نسبت به هم بكار رفته است: ( والمؤمنین والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض)« مردان و زنان مؤمن بعضى یاور و دوستدار بعضى دیگر هستند».
همچنین كلمه «ولی» در یك حدیث صحیح بخاری اینگونه بكار رفتهاست: حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم میفرماید: «إنّ آل أبی فلان لیسوا بأولیائی، إنّما ولیی الله و صالح المؤمنین».
«خانواده ابی فلان، ولی (محبوب، دوست و یاور) من نیستند، همانا ولی(محبوب، دوست و یاور) من الله و مؤمنین صالح هستند».
با مدارك بالا روشن میشود كه اختصاص دادن معنی «والی و حاكم»برای كلمه «ولی» نادرست است.
امّا كلمه «مولی'» دارای معانی زیادی است و در احادیث مختلف بامعانی متفاوتی آمده است.
علاّمه ابن اثیر جزری(رحمه الله) در كتاب معروف لغت خود « النّهایة فی غریب الحدیث» مینویسد: « و هو إسم یقع علی جماعة كثیرة، فهو الرّب و المالك و السّید و المنعم والمعتق و النّاصر و المحب و التّابع و الجار و ابن العم و الحلیف و العقید و الصهر و العبد و المعتق و المنعم علیه، و أكثرها قد جاءت فی الحدیث فیضاف كل واحد الی ما یقتضیه الحدیث الوارد فیه و منه الحدیث (من كنت مولاه فعلی مولاه)، یحمل علی أكثر أسماء المذكور».
« كلمه "مولی" با معانی مختلف كاربرد داردز مانند: پروردگار،مالك، آقا، محسن، آزاد كننده، یاور، محبت كننده، فرمانبردار، همسایه، پسرعمو، عهد كننده، معامله كننده، داماد، غلام، آزاد كننده غلام و منعم علیه است و با اكثر این معانی در حدیث ذكر شده است و به اقتضای هر حدیث ترجمهمیشود. همین كلمه در حدیث (من كنت مولاه فعلی مولاه)، بكار رفته كه در این حدیث بر اكثر معانی فوق محمول می شود».
سپس علاّمه جزری(رحمه الله) احادیثی را نقل كرده كه در آن كلمه«مولی'» بكار رفته است، به عنوان مثال:«أیما إمرأة نكحت بغیر إذن مولاها فنكاحها باطل».«هر زنی كه بدون اجازه ولی خود ازدواج كند، نكاح او باطل است».
همچنین حدیث: «مزینة و جهینة و أسلم و غفّار موالی الله و رسوله»،«قبایل مزینه و جهینه و اسلم و غفّار دوست و یاور الله و رسول او هستند».
همچنین حدیث: «اسألك غنای و غنای مولای»، «بار الها من از شما برای خود و یاوران خود تقاضای بینیازی- از خلق را- دارم».
خوانندگان استحضار دارند كه در احادیث فوق امكان ندارد كه كلمه«مولی'» را حاكم و خلیفه قرارداد.
در قرآن مجید ضمن بیان احكام پسر خوانده، كلمه «مولی» با صیغه جمع بكار رفته است:(فان لم تعلموا آبائهم فإخوانكم فی الدین و موالیكم)«اگر پدرانشان را نشناسید در دین برادران و یاران شما هستند». در این آیه هم امكان ندارد كه كلمه (مولی') را حاكم و خلیفه قراردهیم، بلكه ترجمه آن یاور و مددگار است.
در زبان عربی معنی كلمه «اولی» بسیار نزدیك، بسیار حقدار و بسیارشایسته است، قرآن میفرماید:(إنّ أولی النّاس بإبراهیم الذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا والله ولیالمؤمنین)«نزدیكترین مردم به ابراهیم كسانی هستند كه از او پیروی كنند و این پیغمبر و امتش كه اهل ایمان هستند و خدا دوستدار مؤمنان است». در این آیه هم نمیتوانیم «اولی'» را حاكم یا خلیفه ترجمه كنیم، زیرا امكان ندارد كه پیروان حضرت ابراهیم حاكم او باشند!!. البته میتوانیم بگوییم كه از نزدیكترین افراد او بودند.
همچنین قرآن میفرماید:(النّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمهاتهم و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی كتاب الله من المؤمنین و المهاجرین إلا أن تفعلوا إلی أولیائكم معروفاً كان ذلك فی الكتاب مسطوراً) «پیغمبر اولی' و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها و زنان پیغمبر مادران مؤمنان هستند و خویشاوندان نسبی شخص بعضی بر بعضی مقدماند از مهاجر و انصار، مگر آنكه به نیكی و احسان بر دوستان خود از مهاجر و انصار وصیتیكنید كه این در كتاب حق مسطور گردیده است».
در این آیه كلمه «أولی'» در دو محل بكار رفته است. در اینجا هم اگر«اولی'» را حاكم و خلیفه ترجمه كنیم، مخالف با عقل و نقل است؛ زیرا معنی آن نزدیكتر، سزاوارتر و مستحقتر است.
این آیه را یك حدیث صحیح بخاری اینگونه تفسیر میكند: «ما من مؤمن إلاّ و أنا أولی النّاس به فی الدّنیا و الاخرة أقرأوا أن شئتم(النّبی اولی' بالمؤمنین من انفسهم)فأیما مؤمن ترك مالاً فلیرثه عصبته منكانوا فإن ترك دیناً أو ضیاعاً فلیأتنی فانا مولاه».
«هیچ مؤمنی نیست مگر اینكه من برای او نزدیكترین فرد در دنیا و آخرتهستم، شما اگر بخواهید میتوانید آیه (النّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) را بخوانید، پس هر مؤمنی كه مالی از خود به جای گذاشت مال ورثه اوست هركس كه باشد و اگر وام و یا نقصانی به جای گذارد به من مراجعه كند كه من یاور او هستم».
این حدیث معنی و مفهوم «أولی» را روشن كرده و معنی آیه را اینگونه تفسیر نموده كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم ارتباط عمیق و نزدیكی با امت دارد و بیش از خود مؤمنین در اندیشه اصلاح و پیروزی آنان است.
پس از نظر كتب لغت این ادّعا كه در حدیث غدیر هدف رسولخدا صلی الله علیه وسلم از كلمات ولی، مولی' و اولی'؛ حاكم، امام یا خلیفه بوده است پذیرفتنی نیست.
تسلسل در كلام پیامبرصلی الله علیه وسلم
اگر یك خواننده بیطرف و منصف تمام روایات غدیر را بررسی كند پی میبرد كه آنچه كه ما در صفحات گذشته ترجمه كردیم، كاملاً صحیحاست و موافق با جمهور امت میباشد.
اگر ما این برداشت را بپذیریم و در حدیث «موالات» كلمات اولی' و مولی را حاكم و خلیفه معنی كنیم، پس ترجمه «موالات» چه میشود؟ آیا میتوانیم «موالات» را حكومت معنی كنیم؟ زیرا معنی موالات محبّت و دوستی است.
حالا كلماتی را كه در صفحات گذشته از حدیث «ابن ماجه» نقل كردیم دوباره مرور میكنیم: حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:1- آیا من برای مؤمنین از جانهای آنان محبوبتر (اولی') نیستم؟ مردمجواب دادند: بلی. حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:2- آیا من برای هر مؤمن از جان او محبوبتر (اولی') نیستم؟ مردم جوابدادند: بلی. حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:3- هركس كه من محبوب (مولی') او هستم، علی هم محبوب (ولی) اوست.حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:4- بار الها هركس با علی محبت (موالات) میكند، با او محبت (موالات)كن.5- و هركس با علی دشمنی (معادات) میكند، با او دشمنی (معادات)كن.
هر انسان فهمیده و بیطرف با دیدن این روایت پی میبرد كه اگرجمله اوّل و سوّم را حاكم معنی كنیم، در جمله دوّم چگونه میتوانیمچنین معنی را بپذیریم؟.آیا در جمله چهارم میتوانیم «موالات، دوستی» را حكومت یامترادف آن معنی كنیم؟. آیا در جمله پنجم میتوانیم «معادات، دشمنی» را حكومت یا مترادف آن معنی كنیم؟. البتّه اگر كسی بدون اینكه پشت صحنه غدیر و محل وقوع و علت آن رامدّنظر قرار دهد و برای اثبات نظر خود از چند جمله آن استفاده كند، باچنین شخصی بحث كردن بی فایده است و این عملكرد از شأن یك انسانعاقل و محقق به دور میباشد.
بررسی استدلال از حدیث غدیر از دیدگاه عقل
این ادّعا به دلایل ذیل از نظر عقلی هم قابل قبول نیست:
1- اگر ما این ادعا را بپذیریم كه هدف خطبه غدیر فقط این بود كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای صحابه کرام، امامت و خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه را اعلان كند، [كه به قول اهل تشیع این اعلان برخداوند و پیامبر صلی الله علیه وسلم او واجب بود]، این سؤال به ذهن خطور میكند كهچرا پیامبراكرم صلیاللهعلیهوسلم مسئله مهمی همچون امامت و خلافت بلا فصل حضرتعلی رضی الله عنه را با كلماتی گنگ و مبهم كه دارای چندین معنی است اعلانفرمود؟!چه امری مانع شد كه پیامبری عظیم و والامقام به جای كلمات (ولیو اولی')، از كلمات والی، ولات، حاكم، حكام، امام، ائمه و خلیفه بلافصل استفاده نكرد؛ تا جای بحث باقی نمیماند و مسئله روشن و واضحمیشد؟
علت بعثت رسول خدا صلی الله علیه وسلم این بود كه هر مسئله دین را روشن و واضح بیان كند، تا عمل كردن به آن برای امت آسان شود، از اینرو حتی' ازبیان مسائل ریز وضو، غسل و تیمم فروگذار نفرمود و آن را با كلماتیروشن و واضح بیان نمود.
حقیقت امر این است كه اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم میخواست سهماه قبل از وفات در غدیر خم امامت و خلافت بلا فصل حضرتعلی رضیاللهعنه را اعلان كند، هیچ قدرتی در دنیا نمیتوانست ایشان را از اینكار باز دارد؛ امّا هدف ایشان اعلام امامت و خلافت بلافصل حضرتعلی رضی الله عنه نبود و ایشان در سخنان خود به این مسئله هیچ اشارهای ندارد.بلكه آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم میخواستند امت را به محبّت با اهل بیت و حضرتعلی رضی الله عنه متوجه كند و این مطلب را بسیار واضح و آشكار بیان داشت،زیرا اهل بیت طبقه مهمی از صحابه(رضی الله عنهم) را تشكیل میداد وحضرت علی رضی الله عنه باید به عنوان خلیفه چهارم رهبری و هدایت امت رابه عهده میگرفت.
2- اگر ما این ادعا را بپذیریم كه هدف از كلمات «حدیث موالات»حاكم و امام بوده است، پس حضرت علی رضی الله عنه در زندگی حضرترسول خدا صلی الله علیه وسلم امام بوده و امامت هر دو در یك زمان بر امت لازم بودهاست، در حالی كه خود اهل تشیع به این امر معتقد نیستند، پس جایتعجب است كه حضرت علی رضی الله عنه در زندگی حضرت رسولخدا صلی الله علیه وسلم همانند ایشان امام واجب الاتباع و اولی' به تصرف بوده است.
اگر اهل تشیع بگویند كه هدف از این كلمات این است كه حضرتعلی رضی الله عنه بعد از حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم خلیفه است، ما جواب میدهیم كه اهل سنّت منكر این امر نیستند و معتقد هستند كه حضرتعلی رضی الله عنه بعد از رسول خدا صلی الله علیه وسلم خلیفه راشد چهارم است و در روایت نیامده كه ایشان فوراً بعد از من خلیفه است. امّا در مورد عبارت« من بعدی» که در بعضی روایات منقول است،باید گفت؛ این عبارت، موضوع است كه از طرف یك راوی به حدیثاضافه شده است، امام ترمذی(رحمه الله) این راوی را معرّفی كرده وشارحین حدیث احوال زندگی وی را بررسی نمودهاند.
3- اگر از حدیث «موالات» امامت و خلافت بلا فصل حضرتعلی رضی الله عنه ثابت میشود، این سؤال به ذهن خطور میكند كه پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم در سقیفه بنی ساعده كه امت به خلافت سیدنا ابوبكر صدیق رضی الله عنه اجماع كرد، چرا هیچ یك ازصحابه (رضیالله عنهم) حتّی' یك نفر حدیث موالات را به عنوان دلیل برای خلافتحضرت علی رضی الله عنه ذكر نكرد؟
در سقیفه بنیساعده ارائه آرا و نظریات مختلف از روایات ثابت است، امّا این مسئله ثابت نیست كه یك نفر از صحابه(رضی الله عنهم)، حدیث موالات را به عنوان دلیل برای خلافت حضرت علی رضی الله عنه ذكر كرده باشد؛ در حالی كه حدیث موالات در مجمع عمومیصحابه(رضی الله عنهم) در غدیر خم ایراد شده بود، این شواهد و قرائن ثابت میكند كه حدیث موالات قطعاً هیچ ربطی به مسئله خلافت نداشت، بلكه مربوط به محبّت و دوستی با اهل بیت و حضرتعلی رضی الله عنه بود و صحابه در این زمینه هیچ گاه با هم اختلاف نظرنداشتند.
4- اگر حدیث «موالات» به امامت و خلافت ربطی میداشت، خودحضرت علی رضی الله عنه آن را به عنوان دلیل برای خلافت خود عرضهمیكرد؛ چون هرگاه مسئله دین به میان میآمد، این بزرگواران تحت تاثیرهیچ فشاری قرار نگرفته و خاموش نمیماندند. بعضی میگویند كه ایشان به خاطر مصلحت سكوت میكردند كه ما این را توهینی به مقام والایحضرت علی رضی الله عنه میدانیم كه خلافت را غصب بكنند، همسرش ودختر حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم را سیلی بزنند و خانهاش را به آتشبكشند و شهیدش بكنند و دخترش را به زور ببرند و باز هم خاموشبنشیند، یك انسان عادی هم این را برای خود عار میداند.
البته حضرت علی رضی الله عنه ناراحت شد كه چرا ایشان را در مشورت سقیفه بنی ساعده شریك نكردند؛ صحابه(رضی الله عنهم) هم ایشان را با محبت و احترام توجیه نموده و عذر اصلی خود را اینگونه بیان داشتند كه اگر بیعت را دیرتر میگرفتند، امكان آشوب و انتشار امت وجود داشت و در چنین مواقعی انتصاب فوری خلیفه واجب میشود، حضرتعلی رضی الله عنه نیز قانع شد. امّا این مسئله ثابت نیست كه حضرتعلی رضی الله عنه ادعای خلافت بكند یا برای اثبات خلافت خود حدیث موالات و خطبه غدیر را مطرح نماید، این موارد بیانگر این است كه خطبهغدیر هیچ ربطی به خلافت نداشت.
پس از وفات سیدنا ابوبكر صدّیق(رض)، حضرت عمرفاروق رضی الله عنه به خلافت رسید و پس از ایشان حضرت عثمانغنی رضی الله عنه خلیفه شد، امّا هیچ گاه حضرت علی رضی الله عنه ادّعای خلافت نكرد و خطبه غدیر و حدیث موالات را به عنوان دلیل عرضه نداشت، زیرا اگر حدیث موالات دلیل خلافت ایشان میبود، ایشان حتماً حق رامخفی نمیكرد و آن را مطرح مینمود.
زمانی كه خود حضرت علی رضی الله عنه به خلافت رسید و با حضرت معاویه رضی الله عنه اختلاف و جنگ درگرفت، ایشان در مقابل گروه مخالف ازموضع درست خود دفاع نمود و دلایل واضح و روشنی عرضه داشت، امّا هیچگاه این حدیث را به عنوان دلیل خلافت خود مطرح نكرد، البته درمسجد جامع كوفه از حضّار در مورد حدیث موالات استفسار نمود وخواست ثابت كند كه محبّت با ایشان محبّت با رسول خدا(ص)است، امّا در اینجا هم نمیخواست كه خلافت خود را ثابت كند، زیرا دراین زمان خلافت منعقد شده بود، البته هرج و مرج هنوز جریان داشت.
همه این شواهد بیانگر این است كه استدلال از حدیث غدیر برایاثبات خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه درست نیست زیرا میخواهند مطلبی را به اثبات برسانند كه حضرت علی رضی الله عنه آن را درطول زندگی خود مطرح نكرد.
5- حدیث «موالات» هیچ ربطی به امامت و خلافت ندارد، دلیلروشن این ادعا حدیثی است که در صحیح بخاری آمده است:
«ان عبدالله ابن عبّاس أخبره أنّ علیبنابیطالب خرج من عند رسولالله صلی الله علیه وسلم فی وجعه الذی توفی فیه فقال النّاس كیف أصبح رسول الله(ص)فقال أصبح بحمد الله بارئا، فأخذ بیده عبّاس بن عبدالمطلب فقال له أنت والله بعد ثلاث عبدالعصا و أنّی والله لأری' رسولالله صلیاللهعلیهوسلم سوف یتوفی من وجعه هذا، انّی لأعرف وجوه بنیعبدالمطلب عند الموت، إذهب بنا إلی' رسول الله(ص)فلنساله فیمن هذا الأمر،إأن كان فینا علمنا ذلك وإن كان فی غیرنا علمناه فاوصی بنا، فقال علی: إنا والله لئن سالناها رسول الله صلی الله علیه وسلم فمنعناها لایعطیناها النّاس بعده و أنّی والله لا أسالها رسول الله(ص)».
«حضرت عبدالله ابن عبّاس رضی الله عنه میفرماید كه در مرض وفات رسول خدا(ص)، حضرت علی رضی الله عنه از محضر ایشان باز میگشت، مردمسؤال كردند ای ابوالحسن حال رسول خدا صلی الله علیه وسلم چطور است؟، ایشان جوابداد: به حمد الله از گذشته بهتر است، در این هنگام حضرت عبّاسبنعبدالمطلب دست حضرت علی رضی الله عنه را گرفت و گفت به خدا قسم سه روزدیگر شما تابع فرد دیگری میشوید، من میدانم كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم در این بیماری وفات میكند، زیرا من چهره بنو عبدالمطلب را هنگام موتمیشناسم، پس بیا با هم نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم برویم و سؤال كنیم كهخلافت به چه كسی میرسد، اگر خلافت به ما رسید هم بدانیم و اگر به دیگرانرسید باز هم مطلع شویم و در صورت دوّم رسول خدا صلی الله علیه وسلم به دیگراندر مورد ما سفارش میكند. حضرت علی رضی الله عنه فرمود به خدا قسم اگر ما از رسول خدا صلی الله علیه وسلم در این مورد سؤال كردیم و ایشان ما را از خلافت منعنمود، دیگر هیچ گاه مردم به ما خلافت را نمیدهند، به همین خاطر به خدا قسممن هرگز از رسول خدا صلی الله علیه وسلم در این زمینه سؤال نخواهم كرد.»
از این حدیث روشن میشود كه این گفتگو بین حضرت عبّاس(رض)و حضرت علی رضی الله عنه سه روز قبل از وفات رسول خدا(ص)انجام شد، در حالی كه خطبه غدیر سه ماه قبل ایراد شده بود، اگر درخطبه غدیر خلافت بلا فصل حضرت علی رضی الله عنه اعلان شده بود، چراحضرت عبّاس رضی الله عنه فرمود از حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم در موردخلافت سؤال كنیم؟ و چرا حضرت علی رضی الله عنه این پاسخ را نداد كه نیازی نیست از رسول خدا صلی الله علیه وسلم در این مورد سؤال بشود، زیرا خلافت من سه ماه پیش اعلام و تصویب شده است.
از این گفتگو ثابت میشود كه خطبه غدیر هیچ ربطی به خلافت نداشت، همچنین روشن میشود كه اهل بیت هم در مورد خلافت در اندیشه بودند و میخواستند كه این مسئله هر چه زودتر روشن شود تا در امت انتشار و دودستگی ایجاد نشود.
همچنین از این گفتگو یكی از اصول اهل سنّت و جماعت ثابتمیشود و آن اینكه تعیین امام و خلیفه بر عهده امت است و بر خداوند واجب نیست. پس ملاحظه میكنیم كه این دو متفكّر و نماینده بزرگوار امت اسلامی برای تعیین امام و رهبر بعد از وفات رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم دارای چه نظری بودند.
دیدگاه اهل بیت در مورد غدیر خم
در صفحات گذشته این حقیقت روشن شد كه در پرتو روایات صحیح و صریح، حضرت عبّاس رضی الله عنه و حضرت علی رضی الله عنه از خطبه غدیر چه نتیجهگیری كردند؟
آیا یك خواننده منصف با مدنظر قرار دادن دلایل فوق میتواند بپذیرد كه در غدیر خم خلافت بلافصل حضرت علی اعلام شده بود؟! حقیقت امر این است كه چون بعضی از بزرگواران از حضرت علی رضی الله عنه دلگیر شده بودند، رسول خدا صلی الله علیه وسلم سه ماه قبل از وفات پس ازحجة الوداع در غدیر خم، امّت را به محبّت با اهل بیت، بخصوص با حضرت علی رضی الله عنه متوجه كرد، كه مبادا امت از راه راست منحرف شده و مانند خوارج و غیره شكار افراط و تفریط شده و گمراه شود.
نظر حضرت حسن مثنّی'(رحمه الله) نوه حضرت علی(رض)
این بحث را با یك سخن از حضرت حسن مثنّی'(رحمه الله)، نوه بزرگوار حضرت علی رضی الله عنه به پایان میبریم و بر این تصورهستیم كه گفته این فرزند بزرگوار اهل بیت برای همه كافی و قابل قبول است و نیاز به آوردن دلیل بیشتری ندارد.
به حضرت حسن مثنّی'(رحمه الله) گفته شد كه آیا حدیث «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» به امامت و خلافت حضرت علی رضی الله عنه دلالت نمیكند؟ ایشان جواب داد:
«اما والله لو یعنی النّبی صلی الله علیه وسلم بذلك الإمارة و السّلطان لأفصح لهم به فإنرسول الله صلی الله علیه وسلم كان أنصح النّاس للمسلمین و لقال لهم یا أیها النّاس هذا ولیأمری و القائم علیكم بعدی فاسمعوا له و أطیعوا، ما كان من هذا شیی، فوالله لئنكان الله و رسوله اختارا علیاً لهذا الأمر ثمّ ترك علیّ أمر الله و رسوله لكان علی أاعظم النّاس خطیئة».
«به خدا قسم اگر هدف رسول خدا صلی الله علیه وسلم از این خطبه امارت یاحكومت میبود، ایشان این مسئله بسیار شفّاف و روشن بیان میفرمود؛ زیرا هیچكس بیش از رسول خدا صلی الله علیه وسلم خیرخواه مسلمانان نیست، پس ایشان شفّاف و واضح میفرمود، كه ای مردم! بعد از من حاكم و مسئول شما حضرتعلی رضی الله عنه است، سخن او را بشنوید و اطاعت كنید، اما رسول خدا(ص)چنین كاری نكرد. به خدا قسم اگر الله و رسول خدا حضرت علی رضی الله عنه را برایامامت [بلا فصل] انتخاب میكردند و ایشان حكم الله و رسول را نادیده میگرفت [و اعتراض نمیكرد] بزرگترین خطاكار محسوب میشد».
پس از گواهی حضرت عبّاس رضی الله عنه و حضرت علی رضی الله عنه و قولحضرت حسن مثنّی'(رحمه الله) كه همه از اهل بیت هستند، هر خواننده منصفى پی میبرد كه اهل بیت از خطبه غدیر چه برداشتیداشتند و استدلال اهل تشیع از خطبه غدیر خم برای اثبات امامت وخلافت بلافصل حضرت علی(رض)، چگونه است.
اگر دلایلی بطور مختصر عرضه كردیم، منصفانه بررسی شود، جایامید است كه بتواند پاسخگوی كسانی باشد كه در پی حق و حقیقتهستند.
«و ما ذلك علی الله بعزیز»